برده داري در قرآن - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظريات متضادي ارائه مي دهند و با اين اختافات از راهنمايي انسان به سوي سعادت حقيقي اش ناتوانند. كار وحي آسماني اين است كه درباره اين موضوعات بحث انگيز، انسان را راهنمايي كند و راه صحيح را به او نشان دهد. ولي آنجا كه همه انديشمندان انساني بر اساس حكم روشن عقل خويش به راه و روشي معين برسند، در اين جا دين الهي همان روش را مي پذيرد و ضرورتي بر دخالت و صدور حكمي ديگر نمي بيند. بقره213

3. در صورتي كه يك قانون اجتماعي در پيوند مستقيم با شرايط متحول و متغير جامعه بوده و تحت تأثير اين شرايط قرار داشته باشد، بناچار قانون هم متغير خواهد بود. ولي آنجا كه قانون اجتماعي بر پايه هاي ثابتي از قانونمندي هاي لايتغير حاكم بر طبيعت، انسان و جامعه قرار داشته باشد، قانون مبتني بر آن هم ثابت خواهد بود. قوانين ثابت دين از اين نوع اند.

4. سيستم قانون گذاري صحيح اسلامي، اجتهاد عقلاني را در درون قوانين دين پذيرفته است و دست عقل را براي استخراج قوانين اجتماعي همسو با تحولات اجتماعي به گونه اي ضابطه مند و علمي باز گذارده است. نبايد تصور كرد كه قوانين شرعي همگي به طور ثابت و لايتغيير تعيين شده اند؛ بسياري از قوانين شرعي بايد از برخي اصول و قواعد كلي، متناسب با شرايط متحول اجتماعي استنباط شوند.

5. احكام دنيايي اسلام بر مصالح فردي و اجتماعي مبتني است. هر چند بايد در تشخيص اين مصالح كمال احتياط را نمود . مصالح ظني را كه فهم عقلايي محدود، ادراك مي كند با مصالح قطعي اشتباه نكرد؛ ولي در مقابل نبايد از توجه به اين مصالح در استخراج و فهم احكام غفلت كرد و راه درك صحيح عقلي را در استخراج احكام، مسدود كرد.

قوانين اسلام به صورت يك سيستم كامل منسجم عرضه شده است كه حلقات و اجزاء آن يكديگر را تفسير و تكميل مي كنند. بسياري ابهامات درباره قوانين دنيايي اسلام ناشي از بررسي و تحليل يك قانون در خارج از سيستم و جداي از ساير قوانين مرتبط با آن به وجود مي آيد. درحالي كه اگر آن قانون را در درون سيستم تحليل كنيم، آن ابهام مرتفع مي شود. در بخش هاي بعدي به نمونه هايي از اين مورد اشاره خواهيم كرد.

حقوق زن در اسلام

69. برخلاف آنچه غالب ادعا مي شود در هيچيك از مذاهب توحيدي زن انساني معادل مرد و داراي حيثيت انساني و حقوقي برابر با او شناخته نمي شود، بلكه انسان درجه دومي به حساب مي آيد كه در بهترين شرائط ازحقوق نصف حقوق مرد برخوردار است. ص328

نويسنده براي اثبات اين ادعا كه زن در اسلام از شخصيت انساني همسان با مرد برخوردار نيست به آياتي از قرآن استناد كرده است. لازم است اين آيات را بررسي كنيم تا بتوانيم به قضاوتي بهتر در اين باره دست يابيم. نخستين مورد آيه 228 سوره بقره است:

در اين آيه ابتدا مي خوانيم كه زنان در تمامي بهره منديهايي كه مردان از آن سود مي برند بايد همسان مردان باشند و درست همانند مردان بر طبق موازين شناخته شده بهره مند شوند. تا اينجا آيه بر همساني مرد وزن تآكيد كرده است، ولي آيا اين بدان معني است كه زن ومرد در به عهده گرفتن نقش هاي اجتماعي نيز يكسانند؟ آيا تفاوت طبيعت جسماني و شرايط رواني آنان، تفاوت در نقش اجتماعي شان را اقتضا نمي كند؟ قسمت بعدي آيه پاسخ به اين سؤال است: مردان با توانايي هاي طبيعي بيشتر خود، داراي گونه اي تقدم براي برعهده گرفتن نقش هاي اجتماعي هستند. اين همان نظري است كه قرآن در آيه 34 سوره نساء به آن تصريح كرده است كه نقش مديريت در زندگي خانوادگي وكار استوار كردن امور آن بر عهده مردان قرار دارد، زيرا طبيعت، چنين توانايي را به آنان بخشيده است. گرچه اين نظر مورد پسند فمنيست هايي كه به همساني كامل زن و مرد قائلند نيست، ولي ازآنجا كه نارضايي آنها به اين قوانين اسلام محدود نمي شود آنان ناگزيرند پيش از آن با قانون طبيعت كه چنين تفاوتي را روا داشته است بستيزند!

حقيقت اين است كه نظام آفرينش چنين تفاوتي را در نيروي جسمي روحيات رواني ميان زن و مرد ايجاد كرده تا هر كدام در زندگي اجتماعي نقشي را بر عهده گيرند و مشتركا مجموعه اي را تشكيل دهند كه با نبود يكي از آن دو ناقص و ناكارآمد مي شود. ولي اين مسئله بدون توجه به يك نكته اساسي ديگر ناتمام مي ماند و آن عدم تمايز و تفاوت در جايگاه انساني زن ومرد عليرغم وجود تمايز ميان نقش اجتماعي آن دو مي باشد. نه تنها در هيچ جاي قرآن اثري از تفاوت جايگاه انساني زن و مرد نمي توان ديد، بلكه د رموارد مختلف نشان داده است كه گوهر انساني والهي آن دو كامل يكسان است. به اين آيه توجه كنيم كه مي گويد: «هر كسي نيكي كند، چه زن و چه مرد، او را حيات طيبه و زندگي پاك و متعالي خواهيم بخشيد. غافر 40

به سخن ديگر، گوهر انساني هر فرد با كمال معنوي او درخشش مي گيرد و سعادت نهايي اش با رسيدن به بهشت به چنگ مي آيد و راه آن هم تنها تقوي و نيكوكاري است وزن و مرد در رسيدن به اين شكوفايي هيچگونه تفاوتي ندارند.

بايد افزود كه در بينش قرآني، حتي در زندگي دنيايي هم هيچ يك از زن و مرد از كرامت بيشتري نسبت به ديگري بهره مند نيستند، هر كه تقوايش بيشتر باشد در نزد خدا گرامي تر است وبه ارج بالاتري نايل مي شود. ولي بايد هميشه از اين امر بيمناك بود كه مرد بخاطر داشتن نقش اجتماعي بالاتر جايگاه انساني زن را تهديد كند وحقوق او را رعايت نكند. به همين دليل آيه 228 بقره نخست بر همساني حقوق انساني و بهره مندي يكسان زنان در استفاده ازمزاياي زندگي تأكيد كرده و پس از آن به نقش مرد در زندگي اشاره كرده است.

اجازه ازدواج مرد با بيش از يك زن، ايرادي است كه نويسنده بر قرآن گرفته است، ولي بايد توجه داشت كه اين حكم را اسلام نياورده است بلكه مدارك روشن از اين واقعيت حكايت دارد كه اين قانون در زمان ظهور اسلام در ميان اعراب و در ايران رايج بوده است.تأييد اين قانون از سوي اسلام نشان دهنده اين حقيقت است كه اسلام در احكام خود چشمانش را بر روي واقعيات جامعه بشري نبسته است . كساني كه اين قانون را نمي پذيرند بايد براي ازدواج گروه فراواني از زناني كه به هر دليل نمي توانند مردي مجرد براي همسري بيابند راهي عملي را ارائه كنند.بويژه اين كه از نظر فرهنگ اسلامي بايد شرائط ازدواج براي همه زنان جامعه در همه اوقات فراهم باشد.

چرا قرآن طلاق را بدست مردان سپرده است ؟ آيا اين حكم به معني تبعيض ميان زن و مرد در اين مسئله مهمم نيست؟ دليل اين قانون چيزي جز دلبستگي قرآن به استحكام زندگي خانوادگي نيست. اينكه زنان، تحت تأثير احساسات قوي تر خود در صورت مواجهه با مشكلات خانوادگي زودتر به طلاق اقدام مي كنند وكانون با توجه به روحيات زنان پذيرفتني است، روحيه اي كه نه تنها نقصي براي زنان به حساب نمي آيد بلكه ويژگ ارزشمند آنان است كه با آن مي توانند نقش بي بديل خود را در جامعه و زندگي ايفا كنند. اسلام حق زنان را براي خاتمه دادن به زندگي نامطلوب را از آنان سلب نكرده است بلكه ، اين حق را به دادگاه صالح محول كرده و دادگاه را موظف كرده است تا در صورت تشخيص شرايط دشوار زندگي براي زن، به طلاق اقدام كند.

حق ارث دو برابر مرد نسبت به زن هميشه سؤال آفرين بوده است. اين حكم را بدون توجه به يك قانون ديگر اسلامي نمي توان به درستي فهم كرد وآن، قانون مسئوليت مرد براي تأمين مخارج زندگي است. بايد به ياد داشت كه از نظر اسلام اصل بر مزدوج بودن هميشگي زن ومرد است ، بنابراين اداره زندگي زن هميشه بر عهده مرد قرار دارد و زن هيچگاه مسئوليت تأمين مخارج خود و يا فرزندان را برعهده ندارد.بنابر اين هميشه ارثي كه از پدر به دختر مي رسد سرمايه است مازاد بر احتياج او كه براي او مي ماند و با سرمايه گذاري افزايش مي يابد ولي ارثي كه از پدر به پسرمي رسد، پسري كه مسئوليت تأمين يك زندگي را بر عهده دارد، بايد صرف زن و فرزندانش شود. با اين توضيح،پاسخ اين سؤال كه چرا سهم ارث دختر كمتر ديده شده بدست مي آيد.

شهادت زن در بسياري موارد، اعتباري به اندازه نصف مرد دارد. در اين جا هم ناچاريم به تأثير قوي تر احساسات و عواطف و عوامل رواني ديگر در مورد زنان توجه كنيم تا علت اين حكم را درك كنيم. روشن است كه شهادت شاهدان در محضر دادگاه در برخي دعاوي بسيار تعيين كننده است. ادرباره صحت اين شهادت ها، در دعواهايي كه ممكن است به مرگ كسي منجر شود و يا تأثير قابل توجهي در زندگي انساني بگذارد بايد كاملاً دقت بعمل بياير تا از دخالت احساسات ها و عوامل ديگر مصون باشد.با اين نگاه ، علت نياز به وجود شهود بيشتر را در مورد زنان قابل درك است.

آيه 33 سوره نساء درباره زناني كه كانون زندگي خانوادگي را با رفتارهاي خود تهديد مي كنند، اين است كه آنان در سه مرحله راهنمايي شوند: نخست، بايد به آنان از طرف شوهر پند لازم داده شود؛ در صورتي كه راهنمايي و پند در وي اثر نكرد درگام دوم همسر با جدا كردن بستر، او را به كنار گزاردن رفتارهاي ناپسند وا مي دارد و اگر بازهم زن به رفتار نادرست خويش ادامه داد گونه اي زدن تأديب گونه كه در برخي از روايات حد آن زدن با چوبه مسواك تعيين شده است اجازه داده شده است.

بايد توجه داشت اين علاجي است از روي اضطرار، براي جلوگيري از فروپاشي زندگي كه در صورت عدم چاره انديشي بموقع آثار هولناك خود را بر اعضاي آن بخصوص بر فرزنداني كه قرباني زودرنجي و كم صبري مادر يا پدر مي شوند پيش بيني شده است.توجه به اين واقعيت تلخ كه بسياري از بزهكاران و جانيان كساني هستند كه كانون زندگي آنان با جدايي مادر و پدرشان متلاشي شده است ما را به درستي اين تدابير سخت گيرانه اسلام براي جلوگيري از اين فاجعه به ظاهر بي صدا واقف مي سازد. بايد توجه داشته باشيم كه مرحله برخورد خشن نبايد با كتك زدن از روي خشم و غضب كه حتي امروز هم دركشورهاي عقب مانده وهم در كشورهاي پيشرفته نسبت به زنان اعمال مي شود اشتباه شود، زيرا اين اقدامي است كه تنها پس از گذراندن دو مرحله پيشين ممكن مي گردد، آن هم به گونه اي ملايم كه هيچ گونه اثر ضرب و شتمي برجاي نماند. 1

برده داري در قرآن

70. درقرآن به اصل برده داري تأكيدي قاطع شده، زيرا اين سنت خواست مستقيم خداوند و ناشي از اراده و معشيت خاص او شناخته شده است. آيه32 زخرف، نحل71و72و76 ؛ ص346

آيه 31 سوره زخرف را براي اثبات تأكيد قرآن بر برده داري به آن استناد شده مي خوانيم تا ببينيم آيا معناي ياد شده را افاده مي كند يا خير؟ آيه چنين است: « آنانمشركان مي گويند چرا قرآن به جاي نزول بر يك فرد عادي و كم ثروت، بر يكي از دو ثروتمند بزرگ مكه و طائف نازل نشد؟! آيا آنان هستند كه امكانات زندگي دنيا را ميان انسانها تقسيم مي كند؟ تا انتظار داشته باشند وحي را هم طبق خواست و اراده آنان بين انسانها تقسيم كنيم. مخداوندهستيم كه روزي مردمان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم مي كنيم و ميان آنها تفاوت در روزي قرار مي دهيم تا هر يك ديگري را به كار گيرد و از نيروي او بهره مند شود».

همانگونه كه مشهود است در اين آيه سخني از برده وبرده داري نيست و مفسران قرآن هم چنين برداشتي ازآيه نكرده اند. قرآن دراين آيه به اصل تفاوت معيشت و بهره مندي انسانها از امكانات دنيايي اشاره كرده و متذكر شده خداوند روزي مردمان را در زندگي، متفاوت آفريده است، برخي را ثروتمند و برخي را نيازمند قرار داده تا با به خدمت گرفتن يكديگر چرخ زندگي را در جامعه به چرخش در آورند؛ اين، سنت الهي است كه كار و ثروت ميان مردم در گردش باشد و امور بشر تمشيت گردد.پس مشركان نبايد چنين بپندارند كه ثروتمندان و از جمله آن دو ثروتمند مكه و طائف، به خاطر ثروتشان از ارج و ارزشي والاتر برخوردارند و استحقاق بيشتري براي پيامبري دارند.

آيه 71 سوره نحل هم به گونه ا ي ديگر بر اين مطلب تأكيد مي كند كه خداوند با ايجاد تفاوتهاي طبيعي در انسانها ونيز با تشريع قوانين اجتماعي، تفاوت در زندگي ومال وثروت را مقدر فرمود و كسي نمي تواند اين تفاوتها را يكسره از ميان بردارد و هيچكس هم نبايد اين تفاوتها را نشان ارج و ارزش برتر انسان هاي بهره مندتر بداند.

، اين آيه تنها با تفاوت بين انسانها در امكانات زندگي را مطرح ساخته بدون آنكه يكي از انواع و اَشكال آن مانند برده گيري يا برده داري را خواست الهي قلمداد كند. اين اَشكال در هر زمان و در هر نظام اجتماعي مي تواند تغيير كند و كم و زياد شود؛ يك شكل آن نابود شود وشكل ديگري جايگزين آن شود. آنچه در آيه به عنوان يك واقعيت هميشگي به آن اشاره شده است، اصل وجود تفاوت ميان انسانها دربهره برداري از ثروت به صورت يك قانون اجتماعي ثابت در زندگي انسانها است كه در هر دوره به شكلي در ميان انسانها راه مي يابد.

نويسنده آيه هاي 76 و 74 سوره نحل را نيز دليل بر حمايت اسلام از برده داري گرفته است، با آنكه در اين آيه ها هيچ اشاره اي به اينكه برده داري خواست خداوند است نشده است. اصولاً آيه 76 سوره نحل، هيچ ارتباطي با مسئله برده داري ندارد؛ زيرا در اين آيه خداوند دو انسان را با يديگر مقايسه مي كند واز اين مقايسه براي مطلب ديگري سود مي جويد. يكي از اين دو، انسان ناشنوايي مادرزادي است كه نه مي تواند بشنود ونه سخن بگويد؛ از اين رو نمي تواند هيچ كمكي به سرپرست خود بكند و نيازي از او برآورده سازد؛ ولي آن ديگري انساني است كه نه تنها ازهوش و توان كافي براي اداره زندگي خود برخوردار است، بلكه مي تواند راهنما و كمك كار ديگران نيز باشد. اين مثال با زيبايي نشان مي دهد كه چگونه بت پرستاني كه سر بر آستان بت ها مي سايند واز آنها حاجت مي خواهند، همانند تهي مغزاني اند كه از انساني فرهيخته و با كمال رو بر تافته ودر برابر كَري مادر زاد زانو زده اند و بنده وار از او راهنمايي و كمك مي خواهند.

آيه 74 سوره نحل هم مقايسه ديگري است ميان بنده اي مملوك كه از خود هيچ اختياري ندارد با انساني آزاد وگشاده دست كه ثروت فراوان خود را سخاوتمندانه نثار ديگران مي كند. اين مثال قرآن هم براي اثبات كوته نظري كافران است كه ولّي نعمت حقيقي خود را كه خداوند بخشنده است نمي شناسد و به اشتباه نعمت هاي بي حساب او را بخشش بت هايي مي شمارند كه در بهترين وضع با يك عبد مملوك وبرده مفلوك قابل مقايسه اند. روشن است كه از اين مقايسه نمي توان استفاده كرد كه خداوند وجود انسان برده را تأييد مي كند و آنرا خواست واراده هميشگي خود مي داند.

نويسنده در پايان بحث خود درباره برده داري به برخي احكام فقهي برده داري در اسلام اشاره كرده و با وارد شدن به بحث هاي فقهي از روش پيشين خود در بررسي متون مقدس اديان الهي يعني تورات و انجيل و قرآن فاصله گرفته است. بديهي است كه وجود احكامي در فقه اسلامي درباره برده داري تنها به معناي وجود روش تعامل فقه اسلامي با واقعيت نظام برده داري است كه هزاران سال سابقه داشته و اسلام به عنوان يك واقعيت اجتماعي گريزناپذير با آن مواجه بوده است.1

اگر بخواهيم احكام فقهي اسلام را در موضوع برده داري مورد تحليل و ارزيابي قرار دهيم، بايد ببينيم: آيا اين احكام در جهت محدود كردن برده داري بوده است، يا آنكه آن را تقويت و تحكيم كرده است. و آيا در قوانين اسلامي شخصيت انساني بردگان را به رسميت شناخته شده و حقوق انساني آنها مورد حمايت قرار گرفته است يا خير؟ و اين كه آيا شيوه برخورد اسلام با برده داري در مقايسه با ساير نظام هاي اجتماعي مترقي تر و انساني تر بوده است يا خير؟ و سر انجام اين كه آيا رفتار مسلمانان با بردگان انساني تر بوده است يا رفتار ساير اديان و ملل؟ خوشبختانه درتمام اين مسائل، تاريخ به روشني از برتري چشمگير اسلام و مسلمانان ياد كرده است. كافي است در اين باره به نظرات و نقل هاي مورخ بزرگ غربي ويل دورانت در بخش مربوط به تاريخ اسلام نگاه كنيم و اعتراف او را به اين حقيقت ببينيم.

مطالعه تاريخ اسلام به خوبي اثبات مي كند كه رفتار مسلمانان با بردگان بسيار مترقي تر و انساني تر از رفتاري است كه در قرن18و19 ميلادي استعمارگران غربي نسبت به دهها ميليون نفر از مردم آفريقا كه با زور سلاح از خانه و كاشانه خود دزديده شدند و در غير انساني ترين شرايط در اروپا وآمريكا به بردگي گماشته شدند اعمال كردند. تاريخ برده داري اروپائيان در دوقرن اخير كامل برتري اسلام را كه 1400 سال قبل تحولي باور نكردني در جايگاه بردگان ايجاد كرد تا آنجا كه برخي از بزرگترين دانشمندان مسلمان و رهبران سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي از ميان همين بردگان وفرزندان آن برخاستند ثابت مي كند.

هنر در اسلام و اديان توحيدي

71. دست كم در دومذهب از سه مذهب توحيدي هنرهاي زيبا كه از آغاز تمدن بشري همواره اجزاي اصلي فرهنگ و مدنيت به حساب آمده اند يا جاي بسيار كمي دارند يا اساساً جايي ندارند- در اسلام نه تنها موسيقي راهي به مذهب ندارد، بلكه حتي موسيقي غير مذهبي نيز در تمام تاريخ اسلام به دشمني سرسختانه فقيهان و متشرعان و محدثان مواجه بوده است و به همين جهت عرفا وصوفيان به جرم سماع مورد طعن وآزار قرار مي گرفته اند. ص 347 همين تذكر را در مورد دو رشته هنري ديگر نقاشي و مجسمه سازي مي توان داد. در اسلام نيز ساختن مجسمه ويا تصاوير خداوند يا پيامبران و امامان و اصول هر موجود جاندار منع شده است. ص348

شعر و معماري به عنوان دوركن هنرهاي زيبا درفرهنگ اسلامي از جايگاهي ممتاز برخوردار است وشاعران و معماران مسلمان هميشه خلاقيت چشمگير خود را در اين در عرصه نشان داده اند. موسيقي نيز هيچگاه از فرهنگ و هنر اسلامي حذف نشده است. دسته اي از صوفيان و عرفا به عنوان گروهي برجسته از معماران فرهنگ اسلامي به آن ارج نهاده اند. بنيادهاي علم موسيقي در تاريخ بشر توسط دانشمندان مسلماني مانند فارابي بالا رفته است. اما علت مخالفت فقيهان مسلمان با اين هنر را مي توان ابتذالي دانست كه در حكومت بني اميه و پس از آن در دوران خلافت بني عباس دامنگير مسلمانان شده بود. حاكمان فاسد از غنا و موسيقي تنها به صورت وسيله شهوتراني استفاده مي كردند و خاطره ناخوشي از اين هنر را در ذهن فقيهان و مؤمنان به جاي گذاردند. برخورد فقيهان شيعه با موسيقي در ايران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز بر اساس همين ذهنيت منفي بوده است كه در نتيجه ترويج موسيقي مبتذل و ضد اخلاقي از سوي رژيم پهلوي به وجود آمده بود. از اين رو در جمهوري اسلامي ايران اين نگاه سلبي درميان فقيهان تا حدي رخت بربسته است.

البته بحث بر سر معيارهاي تشخيص موسيقي مبتذل و فساد انگيز از موسيقي سالم هنوز وجود دارد كه به علت جديد بودن اين مبحث نبايد انتظار دستيابي سريع به نتيجه را داشت.

در مورد نقاشي چنين محدوديتي وجود نداشته است. تنها نقاشي پيكر عريان انسان به صورتي شهوت انگيز و غير اخلاقي نادرست پنداشته مي شود. مجسمه سازي نيز كه در اسلام با محدوديت هايي مواجه بوده است، بر اساس نظر برخي فقيهان علتي كامل منطقي و قابل درك داشته است. اسلام با برقراري اين محدوديت مسلمانان را از آفت بزرگ روي آوردن مجدد به اشكال و مظاهر بت پرستي مصونيت بخشيده است. بنابراين هر زمان كه جامعه در معرض چنين آفتي نباشد، مي توان محدوديت هاي ياد شده را منتفي دانست. از توضيحات بالا مي توان موضع انديشه اسلامي را درباره انواع هنرهاي مدرن مانند فيلم و سينما بدست آورد. ابتذال جنسي كه امروز در غرب رواج يافته و ناقوس خطر را براي همه انديشمندان خير انديش و معنويت خواه آن دياربه صدا در آورده است، نشان مي دهد كه تدبيري كه اسلام و رهبران ديني آن انديشيده اند و در بهره وري از استعداد زيبايي خواهي مادي انسان حزم واحتياط را از كف نداده اند كاملاً بجا بوده است.

در آيه 224 شعراء چنين آمده است: « شاعران در هر عرصه اي جولان مي دهند وسرگشتگان هم از آنها پيروي مي كنند». اين آيه، موضعگيري در برابر مشركاني است كه پيام وحي را از گونه شعر شاعران مي پنداشته اند. قرآن با ياد آوري روش شاعران جاهليت كه غالب سرگشتگي در عرصه هاي تخيلات شهواني و عشق و مغازله و يا تحريك خشم ونفرت نسبت به قبيله مخالف ويا مدح و ستايش اغراق آميز قبيله خود بوده است، ماهيت كاملاً متفاوت وحي را با كار اين گونه شاعران يادآور شده است.

احكام قضايي اسلام

72. نويسنده براي اثبات نامعقول بودن احكام قضايي اسلام، نمونه هايي چون حكم قصاص و مجازات قطع دست وپا براي مفسدان را مطرح كرده است.

احكام قضايي و كيفري تا حد زيادي هدف باز دارندگي و پيشگيري از وقوع جرم را تعقيب مي كند و اجراي آنها در تقليل جرايم نقش تعيين كننده اي دارد. اين حقيقت هميشه مورد توجه اسلام بوده است. قرآن كريم

/ 18