اقتباس قرآن از متون زرتشتي - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دورترين زمانها در اسطوره ها و اديان وجود داشته است. بر خلاف نظريه نويسنده كه وجود چنين باورهاي ريشه داري را نشان از اقتباس اديان الهي از اسطوره هاي خرافي پيشين مي داند. چنين پيشينه طولاني در يك وجه مي تواند خاستگاه عميق و اصالت اين باورها راتأييد كند و نشان دهد كه ساخته و پرداخته يك قوم و در راستاي منافع خاص خودشان نبوده، و از نياز وشعورمشترك ميان همه انسانها نشأت گرفته است. اعتقاد به ظهور بودا، مسيح ع و مهدي عج وديگر منجيان انسان در اديان ديگر از جمله همين اعتقادات اصيلي است كه نظام حكيمانه آفرينش به صورت يك نياز فطري جاودانه و يك نيروي محركه قوي و خودجوش در درون انسانها قرار داده و پاسخ به آن را هم به طور حقيقي و واقعي پيش بيني كرده است.

برقراري جامعه عدل انساني و عقيده به ظهور نجات بخشي در آخر الزمان پاسخ آفرينش به اين نياز است. هم چون داستان منجي موعود، بسياري از اسطوره هاي بشري درباره حقايق آفرينش كه صورت رمز و اسطوره به خود گرفته است مي تواند ريشه در وحي آسماني داشته باشد.

اقتباس قرآن از متون زرتشتي

37. بعضي ديگر از آيات قرآن بصورت مستقيم يا از طريق انجيل از متون زرتشتي گرفته شده اند، از جمله آنها مي توان از آيه هاي مربوط به ملائك نگاهبان عرش خداوند، آيات مربوط به روز رستاخيز وترازوي حساب و آيه هاي مربوط به پل صراط نام برد. ص226

مطابق روايات اسلامي و براساس نظريات صاحب نظران، دين زرتشت از اديان توحيدي داراي كتاب آسماني بوده كه حقايق مربوط به مبدء هستي و رستاخيز و قيامت و بهشت و جهنم در آن بيان شده است. ولي به تدريج گونه اي جريان شرك آميز وثنويت در دين توحيدي زرتشت وارد شد و نيروي اهريمني شيطان را خارج از قدرت خداي بزرگ قرار داد و به او دربرابر «اهورا مزد» استقلال بخشيد. از آغاز اسلام مسلمانان، زرتشتيان را از جمله اهل كتاب و از جمله پيروان اديان الهي كه دينشان بر گرفته ازوحي آسماني است تلقي كرده اند.

بنابراين گونه اي هماهنگي ميان اعتقادات اصيل قرآني با آن دسته از آموزشهاي كتابهاي مقدس زرتشتي كه بازگوكننده حقايق توحيدي درباره نظام آفرينش و وجود ملائكه است، كامل معقول است و اصالت الهي آئين زرتشت را تأييد مي كند. هر نمي توان باورهاي فعلي آنان را آموزه هاي وحياني به حساب آورد.

مرگ عيسي در بالاي صليب

38. آيه اي از سوره نساء كه در آن مرگ عيسي در بالاي صليب انكار شده است و از نظر تقريباً همه پژوهشگران از معتقدات ماني گرفته شده است.ص228

مكررا از نادرستي اين ادعا سخن گفته ايم و اكنون اضافه مي كنيم كه پژوهشگران مورد اشاره نويسنده تنها مستشرقان غربي هستند كه براساس پيش داوري خود در مورد انكار وحي آسماني و يا انكار رسالت پيامبر اسلام به چنين نتايجي رسيده اند. نتايجي كه به هيچ روي نمي توانند از استدلال شان استنتاج شوند.

خداوند نور آسمان و زمين

39. هم چنين آياتي كه در آنها خداوند نورآسمانها و فروغ و فروغ ها توصيف شده است را بازتابي از نوشته هاي ماني مي داند. گلدتسيهر، بنوبه خود چندين آيه ديگر قرآن را كه باز گو كننده برداشتها ي عرفاني مانويان است، ملهم از متون مذهبي مانوي معرفي مي كند. ص228

آئين ماني در قرن سوم پس از ميلاد با گزينشي از اديان مسيحيت و زرتشت و بودا توسط ماني ابداع شد. بنابراين وجود مضامين مشترك ميان ماني و اين اديان و دين اسلام كاملا متصور و معقول مي باشد. -همانطور كه پيش تر بررسي شد- اين مضامين مشترك منطقاً اقتباس دين لاحق ازدين و آئين سابق را اثبات نمي كند.

ادعاي گرفتن مطالب قرآن از سلمان فارسي

40. حتي در زمان محمد، كساني در مدينه ومكه مدعي آن بودند كه بسياري از مطالب قرآن از سلمان فارسي گرفته شده است، تا آنجا كه لازم آمد آيه اي در تكذيب آن نازل شود.نحل 103 ص228

دعوت پيامبر اسلام به توحيد و يكتا پرستي از همان آغاز مخالفت هاي زيادي را در ميان اعراب بر انگيخت. آنان پيش از آنكه از ابزار قتل و ترور سود جويند از روشهاي مقابله فرهنگي وتخريب شخصيت پيامبر استفاده كردند. نامهايي چون ساحر، مجنون، شاعر وكاهن به وي دادند و تلاش كردند با استفاده ازبزرگترين اديبان و شاعران عرب معجزه بودن قرآن را رد كنند وبا ابداع جمله هايي هم طراز قرآن، اعجازش را ابطال نمايند؛ ولي تمامي اين تلاشها ناكام ماند. يكي از ادعاهايي كه در همان زمان مشركان براي انكار رسالت پيامبر و نزول وحي بر وي مطرح كردند ادعايي است كه نويسنده مطرح كرده است. آنان چون در ميان عرب ها كسي را كه ابداع آياتي چون قرآن را به او نسبت دهند نيافتند، بناچار مدعي شدند كه آيات قرآن را كساني از غير اعراب كه با داستانها و افسانه هاي قديم آشنايند به او مي آموزند. ولي اين ادعا همان زمان هم نتوانست جايي باز كند و بر روند گسترش قرآن و نفوذ انديشه هاي سترگش تأثيري بر جاي گذارد. آيه 103 سوره نحل پاسخ ساده و در عين حال دندان شكن قرآن به اين ادعاست كه: اگر آن كسي كه قرآن را به پيامبر مي آموزد آن گونه كه مشركان مي گويند عرب زبان نيست پس چگونه مي تواند آياتي را با زيبا ترين بيان عربي به صورتي كه فصيح ترين اعراب هم از انشأ آن عاجزند به او بياموزد و چنين معجزه اي را پديد آورد!

شگفت آور است كه نويسنده مطرح شدن چنين ادعايي را از طرف مشركان شاهدي بر وحياني نبودن قرآن دانسته است!

بشارت انجيل درباره آمدن پيامبر اسلام

41. در قرآن از زبان عيسي گفته شده است كه پس از او پيامبر ديگري بنام احمد ازجانب خداوند به رسالت خواهد آمد.صف 6 عده اي از مفسران اسلامي اين آيه را اشاره اي بدين نوشته انجيل يوحنا باب 14و16و17 كه من از پدر آسماني خودم مسئلت خواهم كرد كه پس از من براي شما ياوري ديگري بفرستد كه تا ابد بصورت روح حقيقت در كنار شما باشد دانسته اند. كلمه «ياور» در متن يوناني با املاي زبان يوناني periklutos با اندكي تغيير « معني نامدار و ستوده را دارد كه ميتوان آنرا مترادف با مفهوم « احمد» در زبان عربي تعبير كرد. ص229

نويسنده توضيح داده است كه كلمه «ياور» كه در انجيل آمده است و بازگو كننده وصف كسي است كه پس از عيسي ظهور خواهد كرد، در متن يوناني انجيل يوحنا، اين صفت دقيقاً معادل كلمه احمد يا محمد است كه در قرآن آمده است. اين نظريه هماهنگي قرآن و انجيل را در اين بشارت نشان مي دهد. قابل ذكر است كه نام محمد يا احمد به معناي ستوده همان نام اصلي اوست كه پدرش عبدالله در هنگام تولد بر او نهاده است. واين همان وصفي است كه عين بر اساس گفته نويسنده بشارت آمدنش در انجيل يوحنا داده شده است.

در صفحات 230و231 به مواردي از همگوني آيات قرآن با تورات و انجيل ويا وجود اختلاف ميان آنها اشاره شده است. همان گونه كه پيشتر به تفصيل بررسي شد وجود همگوني يا ناهمگوني ميان آنها هيچ مشكلي را بر سر راه وحياني بودن قرآن ايجاد نمي كند.

پرستش الله درميان حنفا پيش از اسلام

42. گولد تسيهر در اشاره بدين بحث تذكر مي دهد كه گروه حنفا در عربستان سالها پيش از ظهور اسلام به وجود نوعي خداي واحد اعتقاد داشتند كه او را الله مي خواندند. وهم او مي نويسد كه اعراب شمال جزيره در دوران بت پرستي الله را به صورت خدائي والا ولي نه خداي واحد پرستش مي كردند.ص232

اين موضوع كه «الله» به عنوان خداي برتر مورد قبول مشركان بوده وابداع پيامبر اسلام نيست مكرر در قرآن مورد تأييد قرار گرفته است و بر اين نكته تصريح شده است كه اگر از مشركان بپرسيد چه كسي آسمانها وزمين را آفريده است "الله" را معرفي مي كنند.آيه 62 سوره عنكبوت ويا اينكه مشركان چون در تنگنا و فشار قرار مي گيرند ويا در دريا گرفتار طوفان مي شوند متضرعانه به الله روي مي آورند.عنكبوت/ 65. خواسته قرآن از مشركان تنها اين است كه اول خدايان كوچك را يعني بت ها كه اشيائي بيش نيستند شريك الله قرار ندهند و دوم اينكه به نتايج اعتقاد به خداي برتر پاي بند باشند ولوازم آن را پذيرا شوند.

گويا نويسنده گمان كرده است اگر اعتقاد به الله دربين اعراب داراي سابقه باشد به رسالت آسماني پيامبر آسيب مي رسد درحالي كه اعتقاد مشركان به خداي برتر وپيشينه طولاني اين اعتقاد در زندگي بشر نه تنها رسالت پيامبر اسلام و پيامبران الهي را مخدوش نمي كند، بلكه اصالت اين نياز را دردرون انسان و آگاهي و شعور مشترك ميان انسانها را در اين باره اثبات مي كند.

47. حنفا گروهي بودند كه اندكي پيش از ظهور اسلام در مكه مكتب تازه اي را بنياد نهادند كه برپايه پرستش خداي واحدي بنام الله متكي بود. زيد بن عمر كه ارشد آنها بود به كوه حرا كه به طور سنتي محل گوشه نشيني بود پناهنده شد و بطوريكه مورخان عرب نوشته اند در همين انزواگاه غار حر بود كه محمد بن عبدالله با او از نزديك آشنا شد و درباره يكتاپرستي با وي به تفصيل گفتگو كرد. ولي زيد پنج سال پيش از بعثت محمد در گذشت. ص233

وجود گرايشات يكتاپرستانه در بين اعراب امري ترديد ناپذير است. خاندان پيامبر و جدّ ايشان عبدالمطلب خود جزو پيشتازان اين گرايش بوده اند. هنگامي كه ابرهه براي ويران كردن خانه كعبه به مكه حمله آورد در يك جريان معروف، عبدالمطلب با وي ملاقات كرد و استرداد شترانش را كه سربازان او تصاحب كرده بودند درخواست كرد وچون سخني درباره قصد ابرهه براي ويراني كعبه به ميان نياورد، ابرهه سخت متعجب شد و پرسيد: چگونه از من آزادي شترانت را مي خواهي، ولي هيچ در خواستي درباره كعبه كه مقدس ترين مكان براي شماست نمي كني. عبدالمطلب با آرامش كامل پاسخ داد: من صاحب اشتران خود هستم و اين خانه هم خود صاحبي دارد!

اين داستان به خوبي عمق ايمان و اعتقاد عبدالمطلب به خداي يكتاي توانا را نشان مي دهد. بنابراين نيازي نيست براي جستجوي ريشه خداپرستي پيامبر به سراغ تماس حنفا با پيامبر برويم؛ اجداد پيامبر اسلام همگي ازمؤمنان به خداي يكتا بوده اند.

كوه حرا كه پيامبر اسلام سالياني در آن به عبادت خداوند مشغول بود بنابر گزارشي تاريخي از قديم الايام براي عبادت مورد استفاده اعراب خداپرست قرار مي گرفته است. هر چند گزارشي در اين باره كه حضرت در آن كوه با كسي يا كساني از حنفا و خداپرستان عرب مذاكراتي داشته اند، در كتب تاريخي ديده نمي شود. وگزارشي هم درباره آشنايي و مذاكره ميان كسي به نام زيد بن عمر با پيامبر در تاريخ هاي معتبر وجود ندارد.1

ممكن است مقصود نويسنده از اين سخن آن باشد كه پيامبر آنچه را بعدها به عنوان وحي آسماني ارائه كرده است از حنفا دريافت كرده است.

اين ادعا كامل ناصواب است، زيرا در باره گرايش گروه حنفا كه راست دينان عرب بوده اند و به خداي يكتا باور داشته اند به يهوديت ويا مسيحيت گزارشي نقل نشده است و اين گروه به هيچ وجه گزارشگران اخبار و داستانهاي تورات وكتب ديگر به شمار نمي آمده اند. افزون بر اين، هرگونه ارتباط ميان پيامبر با گروهي كه داراي آگاهي هايي نسبت به كتب پيشين باشند و يا راويان اين كتب بحساب بيايند، بهترين بهانه را براي مشركان عرب كه در پي يافتن كوچكترين نقطه ضعفي از پيامبر براي انكار نزول وحي بر او بودند فراهم مي ساخته تا آن را در بوق و كرنا كنند و او را تعليم ديده آنان معرفي نمايند. نبود چنين گزارش هايي درتاريخ، بي پايگي ادعاي ارتباط ميان پيامبر اسلام را با هر گروه داراي اطلاع از كتب آسماني و يا اسطوره هاي كهن اثبات مي كند.

معجزات پيامبران پيشين در قرآن

43. قرآن خود معجزه اي تازه را مطرح نمي كند. ولي بر تمامي معجزاتي كه در تورات و انجيل آمده است صحه ميگذارد.

نادرستي ادعاي ياد شده با نگاه به اولين معجزه اي كه نويسنده در همين بخش، از تورات نقل مي كند ثابت مي شود. زيرا در قرآن هيچ اشاره اي به معجزه منسوب به يوشع بن نون ومعجزات بسيار ديگري كه در تورات آمده نشده است. قرآن بدون اينكه تمام معجزات ادعا شده در تورات فعلي، را تأييد كند، تنها برخي از آنها را پذيرفته وبر وقوع آنان گواهي داده است. با اين وجود، از نظر قرآن، معجزه به عنوان نشانه اي براي اثبات نبوت پيامبران وارتباط آنان با آفريدگار جهان واقعيتي انكار ناپذير است. زيرا هم خداوند توانايي چنين كاري را دارد و هم لازم است پيامبرانش را براي اثبات درستي ادعاي خود به چنين توانايي مجهز كند. دانستني است كه وقوع چنين پديده هايي به معني اتفاقاتي بدون علت و خارج از قانونمنديهاي حاكم بر نظام آفرينش نيست؛ بلكه معجزات، رخدادهايي هستند كه از قوانين حاكم بر آفرينش تبعيت مي كنند، قوانيني كه براي بشر عادي ناشناخته اند و نمي توانند آنها را به كار بگيرند.

افزودن اين نكته بجاست كه قرآن مجيد به جاي آنكه براي اثبات آفرينش جهان توسط آفريدگاري آگاه و توانا بر معجزات تكيه كند، در دهها آيه قرآن به پديده هاي محسوس جوي و زميني و دريائي اشاره كرده است. اين امر بدان معني است كه قرآن به جاي اشاره به حوادث غيرقابل فهم براي انسان به نيروي تفكر و تعقل انسان تكيه كرده است. اين رويكرد عقلاني - در مقابل اين رويكرد كليسايي كه تنها خداوند را در معجزات و پديده هاي استثنايي طبيعت جستجو مي كرد- براي ديني كه 1400 سال پيش نازل شده اعجاب انگيز است. 1

داستان آفرينش در اديان توحيدي

44. افسانه آفرينش كائنات و خلقت انسان از سه قرن پيش تاكنون مهمترين نقطه ضعف هر سه مذهب « توحيدي» جهان بوده است. زيرا دراين مورد، اين هر سه مستقيماً رو در روي واقعيتهاي جهان دانش قرار گرفته اند. هر كشف جديد افسانه هزاران ساله آفرينش شش روزه آسمان و زمين و موجودات اين زمين را بي اعتبار ساخته است.ص23

نويسنده در اين فصل كتاب با ذكر آياتي از قرآن كريم و بخشهايي از تورات در صدد اثبات تضاد ميان آيات اين دو كتاب با فرضيه هاي علوم جديد درباره نظام طبيعت است. از آنجا كه آيات فراواني از تورات فعلي كتابي ساخته وپرداخته كاهنان است وغالباً محتوايي باطل و موهوم دارد. ما به نقل داستان آفرينش در اين كتاب و دفاع از گزارش هاي آن نمي پردازيم و تنها آياتي از قرآن را در رابطه با مسئله آفرينش مورد بررسي قرار مي دهيم.

مهمترين مشكل از نظر نويسنده اين است كه در قرآن از آفرينش آسمانها وزمين در6 روز ياد شده است با آنكه امروز ثابت شده است اين امر در دوره اي به درازي ميلياردها سال اتفاق افتاده است.

نخستين سؤال در اينجا درباره «يوم» يا معادل فارسي آن« روز»پيش مي آيد. آيا اين واژه در اصطلاح قرآني به معناي فاصله طلوع تا غروب خورشيد است؟ پاسخ اين سؤال در آيات ديگري از قرآن داده شده است. در آيه 4 سوره معارج مي خوانيم كه تنها عروج و بازگشت ملائكه به سوي خداوند در روزي به درازي 50 هزار سال صورت مي گيرد ودر آيه 5 سوره سجده مي خوانيم كه بازگشت امور مربوط به تدبير آفرينش به سوي خداوند در روزي كه اندازه آن يكهزار سال است انجام مي پذيرد.

اين دو آيه روشن مي سازند كه واژه "روز" درباره امور مربوط به آفرينش و تدبير نظام هستي به معادل اندازه صبح تا غروب دركاربرد متعارفش نيست بلكه حكايت از مدت زماني بسيار طولاني تر دارد.در آيه 10 سوره فصلت هم مي خوانيم كه خداوند فراهم آوردن نيازهاي موجودات زميني را در 6 روز تقدير نمود. در اينجا هم كلمه «يوم» كاربردي متفاوت از معناي متعارف روز دارد و مي تواند اشاره به دوره هاي متفاوتي داشته باشد كه كار آماده سازي نيازهاي موجودات طبيعي از گياهان و حيوانات وانسان در آن صورت پذيرفته است.

مي توان حدس زد كه اين آيه قرآن به دوره هاي چندگانه فصول سال كه داراي نقش تعيين كننده اي در فرايند تقدير و آماده سازي نياز موجودات زميني است اشاره دارد. در آيه بعد آمده است: خداوند به آفرينش آسمان در حالي كه به صورت مجموعه اي از دود بود پرداخت و سپس درظرف دو روز خلقت آسمانها را پايان داد. فصلت 12 در اين آيه به روشني از وجود دو مرحله در كار خلقت آسمانها ياد شده است: مرحله آغازين، كه در آن ، تمامي اجرام آسماني به صورت گونه اي دود آفريده شدند1 و مرحله پس از آن، كه كار شكل گيري آسمانها به صورت اجرام متراكم در ظرف دو روز انجام شد. اين ترسيم نه تنها با آنچه فرضيه هاي علمي امروز ارائه كرده اند تضادي ندارد، بلكه مي توان سازگاري قابل توجهي ميان آنها در بخش فرضيه گازهاي متراكم به عنوان منشا كرات آسماني ديد.

خلاصه اينكه بايد توجه داشت كه زبان قرآن براي ارائه حقايقي بس سترگ و پرابهام از آفرينش آسمان و زمين نمي تواند به سادگي سخن گفتن از زندگي روز مره باشد در همان حال كه ناچار است از همان واژگاني كه در زندگي روز مره بكار مي رود استفاده كند،از اين رو نمي توان دقيقاً معاني اين كلمات را به همان معاني زبان روز مره و متعارف تفسيركرد ومعاني واژگان آن ها را دقيق همانند ويكسان تعريف كرد.

قرآن خود گفته است كه ما چه بسيار دانش ها را در زبان مثال براي انسانها بازگو مي كنيم تا تنها اهل عقل و دانش آنها را دريابند. 43 عنكبوت مثالهاي فراواني درباره زبان ويژه قرآن قابل ذكر است. كافي است به آيه اي كه در آن خداوند از دميدن روح خود در انسان سخن مي گويد توجه كنيم. به روشني خواهيم فهميد كه مراد از دميدن روح خداوند در انسان از نوع دميدن هوا در كالبد يك انسان نيست. زيرا در انديشه قرآن روح الهي موجودي مادي كه بتوان آن را در موجود ديگري با دميدن وارد كرد نيست. پس مسلماً واژه نفخ به معناي دميدن در اين آيه در معناي متداول خود به كار نرفته است. يا در آيه ديگري مي گويد: « خداوند نور آسمانها وزمين است» بديهي است كه اين آيه به آن معني نيست كه خداوند موجودي از گونه پرتو خورشيد و ماه وستارگان است. قرآن خود تأكيد كرده است كه وجود خداوند را نمي توان با هيچ موجودي مشابه دانست.

با اين توضيح به پايه

/ 18