59. دست كم در چهار آيه قرآن تصريح شده است كه محمد فقط مأمور ابلاغ كلام حققرآن به مردم است و مسئول قبول يا رد اين ابلاغ از جانب آنها نيست، ولي درست در جهت عكس آن، در چندين آيه ديگر آمده است: مشركين را درهر جا يافتيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در كمينشان باشيد توبه 5؛ احزاب61؛ توبه29؛ ص279 ازنظر نويسنده برخي از آيات قرآن كه پيامبر را مأمور ابلاغ دين نموده و وظيفه اي جز ابلاغ دين براي او قرار نداده است، و نيز مسئوليت گمراهي كافران را متوجه خودشان دانسته و پيامبران را از آن مبرّا كرده است، با سه آيه اي كه دستور مبارزه و جنگ با كافران را داده متناقض است. ما پيش از اين ياد آور شديم كه قرآن به هيچ وجه اهل كتاب يعني يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان را به دست برداشتن از دين و اعتقادات خود اجبار نكرده است. بلكه حضور آنان را در جامعه اسلامي به عنوان شهروندان كشور اسلامي پذيرا شده ودر نهايت تسامح آنها را درحفظ اعتقادات و رفتار ديني وحتي عبادتگاههاي خود آزاد گذارده وآنان را در حمايت كامل خود قرار داده است. ولي دستور قرآن در آيه 29 سوره توبه مبارزه با آن گروه از اهل كتاب است كه با اسلام به جنگ و ستيز پرداخته و در درون مرزهاي اسلام موجوديت آن را تهديد كرده اند. اين مبارزه تا زماني ادامه دارد كه آنان دست از ستيز و دشمني بردارند و تابعيت اسلام را در درون مرزهايش بپذيرند. پس از آن مي توانند با حفظ دين وآئين خود با امنيت كامل در كنار مسلمانان زندگي كنند. آيه ديگري كه مورد استناد نويسنده قرار گرفته، آيه 61 سوره احزاب است كه به گمان وي در صدد تحميل اعتقادات اسلامي بر مؤمنان به اديان ديگر است. ولي مطالعه اين آيه نشان مي دهد كه اين آيه هيچ ارتباطي با پيروان اديان ديگر ندارد. آيه ياد شده تماماً درباره مسلماناني است كه دل به دشمن داده و در شرايطي كه مسلمانان در جنگ سرنوشت ساز نظامي با مشركان و كافران در گيرند در درون خانواده اسلامي به شايعه پراكني و ايجاد ترس و وحشت دربين مسلمانان مشغولند وكار ستون پنجم دشمن را در داخل شهرهاي مسلمانان انجام مي دهند. اين آيه تهديدي قاطع براي آنان است كه اگر دست از خيانت خود بر ندارند با آنان نيز همانند دشمن برخورد خواهد شد. پس مشاهده مي شود كه با وجود صراحت آيه60 و 61 و نام بردن از منافقان در آيه بازهم نويسنده بدون اندك توجهي آن را به مسئله برخورد قرآن با اديان ديگر و تحمل نكردن عقايد آنان ارتباط داده است. سومين آيه مورد اشاره نويسنده آيه 5 سوره توبه است كه در آن دستور پيكار با مشركان و بت پرستاني داده شده كه در مكه و مناطق اطراف آن اقامت داشته اند. اين آيه در مجموعه آيات 1تا 5 اين سوره قرار دارد. در اين آيات، نخست چهار ماه به مشركان فرصت داده شده كه با امنيت كامل در سرزمين مكه سفر كنند؛ ولي پس از آن، اگر مي خواهند در اين منطقه كه منطقه حضور و حاكميت اسلام است زندگي كنند بايد دست از بت پرستي بردارند و آئين توحيدي اسلام را پذيرا شوند، در غير اينصورت بايد آماده جنگ با مسلمانان باشند، البته اقوامي كه با مسلمانان پيمان صلح دارند پيمانشان محترم است و تا پايان دوره آن در امنيت قرار دارند. آيات بعدي به توجيه و تبيين علت اين حكم پرداخته و سال ها دشمني مشركان مكه بامسلمانان را يادآور مي شود. دوره اي كه آنان جز به جنگ و خونريزي و تلاش براي نابودي اسلام نينديشيده اند و اگر عهد و پيماني هم با مسلمانان بسته اند تنها براي تجديد قوا بوده و پس از آن بلافاصله بدون رعايت هيچ عهد وپيماني به جنگ با مسلمانان دست زده اند. درآينده هم چنين خواهد بود وهرگاه آنان نيرويي در خود احساس كنند وجود مسلمانان را تحمل نمي كنند. پس براي مسلمانان جز اين راهي باقي نمانده كه يا آنان را به پذيرش اسلام وادار كنند و يا آنكه آنان را از اين سرزمين بيرون رانند. در حقيقت در چنين شرايطي دو راه بيشتر در پيش پاي مسلمانان وجود ندارد يا پذيرش نابودي اسلام و حاكميت شرك ويا نابودي شرك و حاكميت اسلام وطبيعي است كه پيامبر بايد راه دوم را انتخاب كند. در آيه 13 همين سوره مي خوانيم: « آيا با كساني كه پيمانشان را شكسته اند و پيامبر را از خانه و كاشانه اش بيرون رانده اند و هم آنان كه نخست دست به جنگ زده اند نمي جنگيد؟! » پس با آنكه اصول بت پرستي بر خلاف آئين مسيحيت و يهوديت، به عنوان ديني قابل احترام پذيرفته نيست ولي برخورد تند و قهر آميز قرآن با مشركان آنچنانكه در اين آيات بيان شده است به آن علت بوده كه مشركان همه پلها را پشت سر خود خراب كرده و راه ديگري باقي نگذاشته بودند. به آياتي باز مي گرديم كه نويسنده درباره مأموريت و وظيفه پيامبر نقل كرده است؛ در برخي از اين آيات مأموريت پيامبر، انذار يا بشارت دادن مردم و دعوت آنان به سوي خداوند معين شده و در برخي آيات به پيامبر گفته شده است كه او نسبت به كفر مشركان و روي گرداندن آنان از دعوت خداوند مسئول نيست: « تو را نه وكيل بر آنان قرار داديم و نه مسيطر و نه حفيظ» 22 غاشيه، 66 انعام، 48 شوري نويسنده از اين آيات چنين فهميده است كه پيامبر تنها وظيفه دارد همانند واعظي بر منبر بالا برود و پيام الهي را به مردم ابلاغ كند و جز آن هيچ كاري و تكليفي بر گردن ندارد. ولي گويا نويسنده در اينجا هم به مقصود قرآن پي نبرده است، زيرا وظيفه ابلاغ رسالت و پيام خداوند به مردم،نخستين و اصلي ترين مسئوليت هر پيامبر الهي است و اساس تمام وظايف ديگري است كه به وي محول مي شود. يعني هر كار ديگري جلوه وتابعي از مأموريت رساندن پيام خداوند به گوش جان و انديشه انسانهاست. ولي توجه به دو نكته ديگر مقصود قرآن را روشن مي سازد: نخست اينكه طبق شهادت آيات قرآن، پيامبراسلام جان خود را بر سر دعوت مشركان به اسلام گذاشته بود و چنان در اين كار شب و روز نمي شناخت واز روي گرداني كافران در رنج واندوه بود كه خداوند چندين بار به وي هشدار داد كه نبايد سلامتي و جان خود را براي هدايت مشركان به خطر بيندازد؛ و از اين رو به وي تذكر مي دهد كه خداوند نه او را وكيل خويش ساخته تا همه مردم را به دين خدا داخل كند و نه به او نيرويي بخشيده است كه با آن،همه را مؤمن سازد. پس وظيفه او آنست كه پيام خداوند را به مردم برساند و آنان خود هستند كه بايد انتخاب كنند كه به اسلام ايمان بياورند و يا از دين خداوند روي گردانند. به سخن ديگر، سنت آفرينش اين نيست كه ايمان به زور و به اجبار در دل مردم وارد شود، هر كسي خود بايد انتخاب كند كه مؤمن باشد يا در كفر باقي بماند. ايمان امري است قلبي كه بايد با اختيار و انتخاب به دلها وارد شود و اگر كساني از آن استقبال نكردند، پيامبر نبايد از غصه گمراهي آنان خود را به هلاكت بيفكند. نكته ديگر اين است كه پيامبر در كنار ابلاغ رسالت وظيفه دارد شرائط اجتماعي را براي تحقق اهداف آئين الهي فراهم سازد و با ممانعت كينه توزانه صاحبان زر و زور و تزوير و ستيزه گري آنان با اديان الهي مقابله كند وهر جا كه دشمنان ستيزه جو دربرابر پيام الهي به مخالفت برخاستند و مانع ابلاغ پيام خداوند به توده هاي بي خبر شدند، پيامبر وظيفه دارد با كمك مؤمنان به اين ستيزه گري پاسخ گويد و از نابودي پيام و آئين الهي به دست ظالمان وكافران جلوگيري كند.
تغيير احكام قرآن
60. تناقض ديگر موضوع آيه اي از سوره بقره است كه بموجب آن خداوند مقاربت مسلمانان را در شبهاي ماه رمضان با زنانشان ممنوع مي كند، ولي چون مؤمنان اين حرمت را رعايت نمي كنند، اين بار خود خداوند از تصميم خويش عدول مي كند و دوباره اين اجازه را بدانها مي دهد منتها از آنها مي خواهد كه لااقل درموقع اعتكاف در مساجد حد خدا را نگاه دارند. « ما قبلاً مقاربت شما را با زنانتان در شبهاي رمضان حرام كرده بوديم ولي چون دراين راه نافرماني مي كنيد و خود را به ورطه گناه مي افكنيد از گناهانتان در مي گذريم و حكم خود را پس مي گيريم». بقره 187 ص 280 آيه 187 سوره بقره را مرور مي كنيم تا به تفاوت آن با آنچه نويسنده در ترجمه اش آورده است پي ببريم. ترجمه آيه چنين است: « برشما نزديكي با همسرانتان در شبهاي رمضان حلال شده است. آنان پوششي براي شما و شما پوششي براي آنان هستيد. خداوند دانست كه شما به خود خيانت روا ميداريد پس توبه شما را پذيرفت وشما را مورد عفو خويش قرار داد، پس با همسران خويش نزديك شويد» مشاهده مي شود كه در اين آيه هيچ سخني از اينكه ما نزديكي با همسران را در شبهاي ماه رمضان حرام كرده بوديم وجود ندارد، بلكه تنها خبر از حلال بودن چنين چيزي داده شده است. از آنجا كه هيچ آيه اي از قرآن چنين حرمتي را اعلام نداشته است، گروهي از مفسران بر اساس برخي روايات گفته اند نزديكي با همسران شبهاي ماه رمضان پيش از اين آيه حرام بوده است. اين حرمت يا قبلاً از سوي پيامبر اسلام اعلام شده بوده يا مسلمانان آن را از دين پيشين گرفته بوده اند.1 در هر صورت، اگر فرض آيه اي از قرآن موضوع نزديكي با همسران در ماه رمضان را قبلاً تحريم كرده و پس از مدتي آنرا حلال نمايد، باز هم هيچ گونه امر تناقض آميزي رخ نداده است. زيرا چنين تغيير حكمي به اين معني است كه خداوند در زماني طبق مصلحتي آنرا تحريم كرده و پس از دوره اي كه آن مصلحت پايان پذيرفته حكم را به حالت اوليه و اصلي خود بازگردانده و حليت آنرا مجدد اعلام كرده است.
داستانهاي تاريخي قرآن
61. در هر سه كتاب آسماني داستانهاي متعددي آورده شده ودر قرآن همين داستانها « حقايق ناشناخته اي» دانسته شده اند كه توسط خداوند به محمد وحي شده اند. درقرآن نيز از زبان خداوند گفته شده است: همه اينها حقايقي هستند كه ما بصورت وحي براي تو محمد ميفرستيم و پيش از اين خود تو و قوم تو بر آنها آگاهي نداشتيد هود49،آل عمران44، يوسف102 با اين همه مدارك فراوان تاريخي، اعم ازالواح كشف شده باستان شناسي وآثار ادبي منظوم و منثور تمدنهاي بابلي و مصري و آشوري وپژوهشهاي محققان دو قرن اخير، نشان داده اند كه تقريب همه اين داستانها از اسطوره ها و افسانه هاي ما قبل توراتي و طبع ما قبل اسلامي مايه گرفته اند. ص280 از سه آيه ياد شده، يك آيه درباره طوفان نوح است كه داستان آن هم در تورات آمده است وهم در آثار بدست آمده از تمدنهاي باستاني بين النهرين. درباره مقايسه اين داستان در قرآن و تورات در آينده سخن خواهيم گفت، ولي دراينجا تنها به دو نكته اشاره مي كنيم: اوّل اينكه، مطابق آيه 49 سوره هود، خداوند به پيامبر اسلام فرموده است كه آنچه ما در اين داستان براي تو گفتيم خبري است كه ازكانون غيب به صورت وحي برتو فرستاده ايم كه نه تو ونه قوم تو پيش از اين، از آن اطلاعي نداشته ايد. روشن است كه اين جملات، تنها عدم اطلاع پيامبر اسلام و قومش را از اين داستان، پيش از نزول وحي متذكر شده است ووجود اين داستانها را در كتابهاي آسماني ديگر ويا در اسطوره هاي ديگر نفي نكرده است. آيه دوم، مربوط به داستان حضرت مريم است كه درآن هم به اين نكته اشاره شده است كه ما اين داستان را از كانون غيب به صورت وحي برتو بازگو مي كنيم وتو شاهد آن اتفاقات نبوده اي. چنين مضموني در مورد داستان حضرت يوسف هم آمده است. پس بر خلاف تصور نويسنده، در هيچيك از آنها سخني از اينكه اين داستانها براي اولين بار به آگاهي انسانها مي رسد و پيش از آن براي همه ناشناخته بوده است به ميان نيامده است. نكته دوم، اين است كه آيا وجود اين داستانها درتورات و آثار باستاني بين النهرين و بابل دليل بر اين است كه قرآن اينها را از آن منابع اقتباس كرده و ادعاي اينكه اين داستانها به صورت وحي بر پيامبر نازل شده دروغ بوده؟ پيش تر به تفصيل دراين باره سخن گفتيم و نادرستي اين گمان را ثابت كرديم ونشان داديم، حتي اگر آنچه در قرآن آمده است با آنچه در تورات يا آثار بين النهرين وجود دارد كامل يكسان باشد، باز هم به طور منطقي اقتباس قرآن از آنها ثابت نمي شود. به ويژه آنكه شرايط زندگي پيامبر اسلام، ناآشنايي وي با خواندن و نوشتن و عدم دسترسي ايشان در آن منطقه دور افتاده، به چنين اسناد و مداركي، اين فرض را كامل غير ممكن مي سازد. از سوي ديگر تفاوت آشكار نقل قرآن از اين حوادث با نقل تورات و اسطوره هاي بابلي، آن هم به گونه اي كه هيچيك از ايراداتي كه امروز توسط محققان به داستانهاي تورات وارد شده به گزارش هاي قرآن وارد نيست وداستان هاي قرآن و از جمله داستان نوح از آن همه انتقاد و نقد علمي مصون مانده است، موجب مي شود تا احتمال اقتباس داستانهاي قرآن از آن مآخذ بطور كامل منتفي شود.
طوفان نوح
62. معروفترين اين افسانه ها طوفان نوح است كه به تصريح تورات و قرآن اندكي بعد از خلقت آدم در زمان نوح پيغمبر روي داده است. ص 251 مدارك باستان شناسي موجود حكايت از آن دارند كه نه تنها پيش از قرآن بلكه پيش از تورات نيز اين حكايت در تاريخ باستاني بين النهرين شناخته شده بوده است. ماجراي طوفان نوح نشانگر آشكاري است بر اينكه بسياري ازمتون مذهبي، تا چه اندازه مي توانند با واقعيتهاي مسلم تاريخي و جغرافيائي و علمي واخلاقي مغايرت داشته باشند. ص 283و 284 گزارش داستان نوح در قرآن در آيه 25 سوره نوح آغاز شده وپس از نقل داستان تلاش هاي پيگير و ناكام اين پيامبر بزرگ براي دعوت مردم به سوي خدا پرستي، از وعده نوح در مورد نزول عذاب خداوند ياد كرده است، وعده ا ي كه با تمسخر كشنده مردم بي ايمان همراه بود. نوح پس از اين وعده در زير باران تمسخر مردم به ساخت كشتي مي پردازد و پس از آماده شدن كشتي، با نام خدا خانواده اش را به همراه تعدادي از حيوانات و گياهان بر كشتي سوار مي كند. در اين هنگام است كه بارش مهيب باراني تند آغاز مي شود و آب كوه و دشت را فرا مي گيرد. امواجي كوه پيكر به جريان مي افتد و همه قوم نوح و نيز فرزند بي ايمانش را كه از همراهي با پدر امتناع ورزيده بود به كام مرگ فرو مي برد. اين تقريباً تمام داستاني است كه درباره زندگي و طوفان نوح در قرآن آمده است. از آيات قرآن به روشني استفاده مي شود كه منطقه اي كه آب آن را فراگرفته، سرزميني بوده است كه قوم نوح در آن سكنا داشته اند. بنابراين از اين كه اين سيلاب تمام ساكنان زمين را ازميان برده است سخني نيست. در قرآن درباره تعداد حيوانات و گياهاني كه نوح به همراه خود برداشته توضيحي داده نشده است، ولي مي توان حدس زد كه نوح و خانواده اش براي آنكه بتوانند پس از فرونشستن اين سيل عظيم كه تمامي دشت را به صورت سرزميني باير تبديل كرده و اثري از گياه و حيوان درآنجا باقي نگذاشته به زندگي ادامه دهند، گياهان و حيوانات مورد نياز خويش را با خود به كشتي برده تا پس از پياده شدن بتوانند به زندگي ادامه دهند. تصوير فوق كه مفاد آيات قرآن درباره اين داستان است، روشن مي سازد كه انتقاداتي كه نويسنده به آن ها اشاره نموده به هيچ وجه متوجه قرآن نمي باشد و ثابت مي كند كه داستان قرآن كه از آن همه نقدها و ايرادها كه محققان و متفكران با همه ريز بيني ودقت در گزارش تورات يافته اند مبرا وپيراسته مانده است، نمي تواند برگرفته از اين منابع باشد. ايرادهايي كه نويسنده درباره داستان طوفان نوح مطرح كرده است از اين قرارند: ممكن نيست نوح گياهان و حيوانات روي كره زمين را كه افزون بر دهها ميليون نوع هستند در كشتي خود جاي داده باشد؛ ممكن نيست باران در دوره اي حتي بسيار بيشتر از چهل روز و چهل شب مورد ادعاي تورات، تا قله آرارات را فرا بگيرد؛ اين طوفان طبق گزارش تورات حدود 22 قرن پيش ازميلاد مسيح و هزار سال پس از آغاز تاريخ فراعنه و هفتصد سال پس از بناي هرم بزرگ كئوپس مصر اتفاق افتاده، ولي نه تمدن مصر ونه تمدن چين ونه هند و بين النهرين با آنان غرق نشده از ميان نرفته اند. چطور ممكن است اين سخن تورات درست باشد كه خداوند پس از مدتي كوتاه از آفرينش انسان از خلقت او پشيمان شد وتصميم گرفت انسان را نابود سازد. اگر خدا تصميم به نابودي انسان گرفت، گناه بقيه حيوانات زبان بسته اي كه شرارتي را مرتكب نشده بودند چه بوده است. با توجه به گزارش قرآن از اين رويداد كه به آن اشاره كرديم، مي توان دريافت كه هيچ يك از اين ايرادها به گزارش قرآن وارد نيست. در قرآن از پشيماني خداوند از آفرينش انسان و تصميم او به نابودي وي كه مضحكه اي بيشتر نبوده وهيچگاه با مقام الوهيت سازگار نيست ياد نشده است. همچنين از به زير آب رفتن تمامي كره زمين و حتي« كوه آرارات» ونابودي همه انسانها و حيوانات وگياهان نيز اثري نيست. قابل ذكر است كه اخيراً از سوي محققان و باستان شناسان شواهدي بر اينكه طوفان نوح در حدود درياي اژه واقع شده است بدست آمده است.