95. مورد معجزه مانند اسطوره آفرينش موردي است كه در آن اين هر سه آئين توحيدي مستقيماً روياروي جهان دانش قرار گرفته اند، زيرا دگرگوني در يكي از قوانين كائنات به حكم دور تسلسل، نظم سراسر كائنات را بر هم مي زند و ديگر نه زميني باقي مي ماند و نه آدمياني كه چنين معجزه هايي را ببينند واز آنان عبرت بگيرند. موضوع معجزه از همان آغاز حتي مورد مخالفت انديشمندان بزرگ از خود مذاهب توحيدي بوده است كه از سرشناس ترين آنها مي توان از زكرياي رازي و ابن سينا و بيروني و...نام برد. در جهان اسلام با آنكه خود محمد مدعي معجزه اي نشد وقرآن دسته كم در پنج مورد اين موضوع را تأييد كرده استرعد7،ص400 ولي فقيهان شمار روز افزوني از معجزات را به محمد نسبت داده اند.ص402 معجزه به عنوان مطمئن ترين راه براي اثبات ارتباط پيامبران با مبدء ماوراء طبيعت و باز شناسي پيامبران راستگو از مدعيان دروغگو در همه اديان الهي مطرح بوده است. ولي براي نخستين بار پيامبر اسلام به جاي اتكاي به معجزات طبيعي، كتابي خواندني را به عنوان معجزه خويش مطرح كرد، معجزه اي كه بر خلاف معجزات پيشين هميشه و در همه زمانها در دسترس مردم است و در هر زماني مي تواند مطالعه شود و صدق وراستي دعوتش را اثبات كند. آيا پذيرش معجزات به معناي انكار نظام طبيعت و كائنات است؟ وآيا ناتواني علوم تجربي از درك معماي معجزه الزاماً به معني ناممكن بودن آنهاست؟ بي گمان چنين ملازمه اي وجود ندارد؛ وجود رخدادهايي فراتر از قوانين طبيعت به معناي نقض قوانين كائنات نيست. وجود معجزات به معناي وجود ميدان هايي بزرگتر و فراتر از قوانين مادي طبيعت است. نبايد قوانين حاكم بر جهان را به قوانين مادي محدود كرد،بسياري از پديده ها در وجود انسان مانند رؤيا، الهام، قدرت انديشه وتفكر و حالت هاي رواني از وجود قوانين فرامادي حاكم بر وجود انسان حكايت دارد. بنابراين ناتواني علوم تجربي كه تنها قادر به كشف قوانين طبيعت هستند از درك حقيقت معجزه كه از قوانيني برتر تبعيت مي كند نمي تواند وجود معجزات را نفي كند و آنها را به معني نقض قوانين طبيعت تفسير كند.
اسلام و آفرينش فرهنگ و تمدن بزرگ بشري
96. جهان اسلام در قرون دوم تا ششم تاريخ خود كانون فرهنگي شكوفا بود كه دانشمندان اسلام شناس قرن اخير بدان عنوان خود ساخته فرهنگ اسلامي داده اند بي اينكه اين شكوفايي با مذهب ارتباطي داشته باشد. ص416 97. در موضوع رابطه دين ودانش هم نويسنده شواهدي را از تعارض آموزه هاي دين مسيحيت با علوم ارائه كرده است كه با حوزه معارف اسلامي ارتباط نمي يابد وآئين اسلام هم آنها را به عنوان اجزاء وحي الهي نمي پذيرد. آنها غالباً ساخته و پرداخته كليساها و ناشي از درك ضعيف اربابان كليسا از درك انديشه هاي توحيدي و الهي ويا ساخته هوس هايشان بوده است. انكار ارتباط اسلام با فرهنگ وتمدن ايران كه تماماً در جهان اسلام متولد شده و در آنجا به شكوفايي و بالندگي رسيده است آنقدرغيرمنطقي وباور نكردني است كه جز از واكنش تند و تعصب آميز منفي نسبت به اسلام بر نمي خيزد. چگونه مي توان ارتباط اين فرهنگ را با اسلام انكار كرد در حالي كه پايه هاي اين فرهنگ بر بنياد دهها رشته علمي قرار دارد كه مستقيماً در ارتباط با اسلام و از متن آموزه هاي اسلامي روئيده است. تاريخ نشان مي دهد كه مسلمانان با هدايت اسلام و تحت تأثير آموزشهاي اسلامي به منابع جديد علم ودانش دست يافتند و اقدام به گرد آوري اين دانش ها كردند وفرهنگ وتمدن نويني را بنياد نهادند. طبيعي است با وجود تنوع و گستردگي جريانات فرهنگي در جهان اسلام، گروههايي معدود با اين جريان فرهنگي مخالفت مي كردند ولي جريان فرهنگي حاكم بر جهان اسلام در قرون آغازين اسلام چيزي جز جريان بالنده و پرشتاب علمي وفرهنگي نبود. جرياني كه شتاب آن به اعتراف ويل دورانت در طول تاريخ بشري بي سابقه بوده است. ما براي آشنايي بيشتر خواننده محترم با جريان فرهنگي و علمي كه در سايه اسلام به وجود آمد و رشد كرد صفحاتي از آن تاريخ را صرفاً بر اساس گزارش و تفسير تاريخ نگاران غربي و عمدتا با اقتباس از كتاب تاريخ تمدن جهان نوشته ويل دورانت نقل مي كنيم تا نادرستي موضع نويسنده در برابر فرهنگ اسلامي ايران كاملاً نمايان شود: « در اثر آموزشهاي وحي آسماني قرآن و تحت تأثير تربيت پيامبر اسلام ص مردم عرب كه اولين مخاطبان كلام خداوند بودند با اشتياقي شگفت و باور نكردني به سوي علم و دانش رو آوردند وعلوم فراواني را در ارتباط با فهم تفسير و حفظ و نگهداري قرآن و ديگر معارف ديني مانند علم صرف، نحو، تفسير، معاني، بيان، رجال، حديث و...پايه گذاري كردند و صدها دانشمند و محقق بزرگ و هزاران تاليف گرانقدر در اين علوم پديد آوردند. آنان درمدت كوتاهي تمامي علوم و دانش هاي موجود آن زمان را از هند و ايران و چين و يونان به عربي ترجمه كردند وگنجينه عظيمي از تمام معارف بشري آن روز در رياضي و هندسه و تاريخ جغرافي و گياه شناسي و پزشكي ومنطق و فلسفه و موسيقي و نجوم و ... به وجود آوردند. دانش فلسفي عظيم يونان باستان را كه با انقراض دولتهاي يونان و امپراطوري رم و در نتيجه بي اعتنايي و گاه مخالفت مسيحيت رو به نابودي مي رفت احياء كردند». 1 دنسكوي نويسنده روسي در كتاب تاريخ سده هاي ميانه مي گويد: « دانشهايي از قبيل رياضيات، اختر شناسي وجغرافيا توسط اعراب پيشرفت شاياني كردند. مدارس عالي در شهرهاي بزرگ اسلامي گشايش يافت. علم جبر را اختراع كردند. ارقام هنديدهدهي را به كار بردند كه اروپائيان بعدها از آنها گرفتند. ستاره شناسان آنها ابزارهاي پيچيده به كار مي بردند و توانستند اندازه تقريبي زمين را محاسبه كنند. ابوريحان بيروبي گردش زمين به دور خورشيد را حدس زده بود. در دور دست ترين مناطق آفريقا و اروپاي شرقي مسلمانان به سير و سفر پرداختند و نقشه كليه سرزمينها و درياهايي را كه مي شناختند تهيه كرده بودند. آثار رياضيدانان و ستاره شناسان اسلامي، راهنماي دانشمندان اروپاي غربي شد. آثار بوعلي سينا تا قرن17 ميلادي تنها مرجع پزشكان اروپايي بود. در قرطبه هر سال 16000 كتاب ترجمه و نسخه برداري مي شد و در مدارس آن دانشمندان بزرگ اعم از مسلمان و غير مسلمان كنفرانس مي دادند و دانشجويان كشورهاي مختلف اروپايي هم تحصيل مي كردند. موفقيت مسلمانان حتي به فراگيري و جمع آوري دانش هاي پراكنده در جهان آن روز محدود نشد، بلكه آنان موفق شدند در تمامي اين علوم به اكتشافات و نظريات جديد و تازه اي دست يابند و آن علوم را به شكل شگفت آوري پيش برند و علاوه بر آن علوم جديدي را براي اولين بار درتاريخ پي بيفكنند. آنان به تأسيس و پايه گذاري علومي مانند جبر و مثلثات نايل آمدند و بسياري از علوم را هم در سايه مطالعات و پژوهشهاي خود متحول ساختند». ويل دورانت اضافه مي كند: « تنها در دورانهاي طلايي تاريخ بوده است كه جامعه اي مي توانسته مانند اسلام در مدتي به اين كوتاهي- قرن دوم تا ششم هجري- اين همه مردان معروف در زمينه حكومت، تعليم، ادبيات، لغت شناسي، جغرافيا، رياضيات، نجوم، شيمي، فلسفه و پزشكي بوجود آورد. قسمتي از اين فعاليت درخشان از ميراث يونان مايه گرفت اما قسمت اعظم آن بخصوص ادبيات و شعر و هنر ابتكاراتي گرانبها بودند». 1 نيز ويل دورانت درباره دانشوري و علم آموزي در ميان مسلمانان مي گويد:« پيامبر اسلام مردم را به طلب علم تشويق مي كرد و اين كار را محترم مي داشت و از اين جهت با اغلب مصلحان ديني تفاوت داشت. او گفته بود كه هر كه راهي رود كه علمي جويد خدا براي وي راهي به سوي بهشت مي گشايد. 2 در مدرسه ها تعليم رايگان بود ومعلمان وشاگردان مقرري خود را از دولت يا منابع خيرات و صدقات مي گرفتند. درغالب مسجدها كتابخانه اي بود و در بيشتر شهرها كتابخانه هاي عمومي با تعداد زيادي كتاب وجود داشت. در سال 950م در كتابخانه عمومي شهر موصل عراق مطالعه كنندگان مي توانستند كاغذ مورد احتياج خود را نيز دريافت كنند. كتابخانه بصره به دانشوراني كه آنجا مطالعه مي كردند مقرري واعانه مي داد. وقتي مغولان بغداد را ويران كردند علاوه بر تعداد بي شمار كتابخانه هاي خصوصي، سي وشش كتابخانه عمومي درآنجا بود. بعضي بزرگان مسلمان مانند صاحب بن عباد به قدر همه كتابخانه هاي اروپا كتاب داشتند. طي چهار قرن يعني از قرن هشتم تا قرن يازدهم ميلادي زندگي فرهنگي مسلمانان به اوج رسيد. اعراب تيزهوش خيلي زود همه فرهنگ هاي ملل مغلوب را فرا گرفتند. ادبيات عربي استوار كردند. فرهنگ هاي لغت و جنگ ها و دائرة المعارف ها آفريدند. نيازي به ذكرنام اين دانشوران نيست، كافي است كه به فضلشان معترف باشيم واز اعمالشان تمجيد كنيم. 1 او اضافه مي كند : درپزشكي، اين مسلمانان بودند كه براي نخستين بار داروخانه را ايجاد كردند ونخستين مدرسه داروشناسي را بنياد نهادند. پزشكي امروز به معالجات آنها درباره آبله و سرخك چيز زيادي نيفزوده است. آنها بيهوشي بوسيله استنشاق را در بعضي از كارهاي جراحي به كار مي بردند. بيمارستانها مهمترين جاي تدريس طب بود و هيچ كس جز با اجازه دولت وپس از موفقيت در امتحان ويژه، حق طبابت نداشت. علي بن عيسي وزير و طبيعي دان گروهي از طبيبان را گماشته بود كه در شهرهاي مختلف بگردند و بيماران را درمان كنند. تنها در بغداد به سال 931 ميلادي319 هجري 860 طبيب رسمي وجود داشت. كتاب « تذكرةالكحالين» نوشته علي بن عيسي، بزرگترين چشم پزشك اسلام تا قرن هجدهم دراروپا تدريس مي شد و كتاب معروف محمدبن زكرياي رازي «الحاوي»شامل همه شاخه هاي پزشكي بود. اين كتاب به احتمال قوي تا چند قرن معتبرترين كتاب طبي ومرجع اين علم در جهان انساني به شمار مي رفت. رساله رازي درباره آبله و سرخك از سال 1498 تا 1866 ميلادي چهل بار به زبان انگليسي تجديد چاپ شده است و كتاب ديگر او در ده جلد است كه جلد نهم آن تا قرن 16 درميان دانشجويان طب اروپا متداول بود. ولي ابن سينا، ازهمه مؤلفان طبي قرون وسطي برجسته تر است. رازي بزرگترين طبيب، بيروني بزرگترين جغرافي دان، اين هيثم، بزرگترين دانشمند نور شناس وجابربن حيان بزرگترين شيميدان اين دوره جهان است. در علم شيمي كه مايه فخرعقل نو به شمار مي رود، روش علمي تجربي را علم اسلامي نفوذ داد. « راجر بيكن»پانصد سال بعد از جابربن حيان « اين روش را از مسلمين اسپانيا اقتباس كرده و به اروپا شناسانيد.1 يعقوب بن اسحاق كندي متولد سال 803 ميلادي را نخستين پيشرو فلسفه اسلامي مي دانند. 2 او در هر موضوعي تحقيق كرد و 265 رساله درموضوعات مختلف حساب، هندسه نظري، نجوم، جغرافيا، فيزيك، سياست، موسيقي، طب و فلسفه به قلم آورد و درباره جزر ومدّ و علت سقوط اجسام در هوا تحقيق كرده بود. فارابي فيلسوف نيز در كتاب « احصاء العلوم»همه علوم عصر خويش رااز زبانشناسي، منطق، رياضيات، فيزيك، شيمي، اقتصاد، و سياسيت به اختصار آورده است. درسال 395 ه/1400 م خليفه مسلمانان در قاهره دارالحكمه اي بنياد كرد و رصد خانه اي پديد آورد و« علي بن يونس» بزرگترين منجم اسلامي را به كار گمارد. از او معروفتر « حسن بن ميثم» مصري است كه نزد اروپائيان به نام الهازن معروف است كه درباره انكسار نور هنگام عبوراز اجسام شفاف مطالعه كرده و به احتمال قوي بزرگترين مؤلف سراسر قرون مياني است كه روش و انديشه علمي داشته است. سيصد سال بعد راجر بيكن، ويتلو و ديگر دانشمندان اروپايي براي اختراع ذره بين و دوربين بر تحقيقات او تكيه داشتند. در نيمه اول قرن چهارم هجريقرن دهم ميلادي دولت شيعه مذهب حمدانيان، موصل وحلب را به صف مراكز معتبر فرهنگ اسلام آوردند و فارابي فيلسوف در دربار آنها در حلب حضورداشت. درقرن سوم هجري هم سامانيان بيش از صد سال خراسان وماوارء النهر را به صورت مركز معتبر علوم و فنون در آوردند و آن را هم سنگ بغداد كردند. ابن سينا در حمايت سامانيان زيست و كتابخانه معتبر ايشان سرشار از كتابهاي گوناگون بود. بغداد در قرن دهم ميلادي علي الاطلاق بزرگترين شهر جهان به شمار مي رفت. البته قسطنطنيه را مي توان استثناء كرد. 1 ويل دورانت درباره شعر و ادبيات درجهان اسلام مي گويد: « شايد در هيچ تمدن و هيچ عصري شماره وآثار شاعران به ميزان شاعران اسلام در عصر عباسيان نرسيده باشد» 2 ويل دورانت درباره ادامه روند رشد و پيشرفت علم وتمدن اسلامي درقرنهاي دوازده تا چهاده ميلادي چنين مي گويد: « در قرن يازده تا سيزده ميلادي مسلمانان همچنان در زمينه علوم تفوقي بي رقيب داشتند. دراين دوره يكبار ديگر شاهد وجود طيف وسيع تمدن اسلام هستيم. حسن مراكشي، خواجه نصير طوسي، خازني، ابراهيم سهدي، ابواسحاق قرطبي، ادريسي و ياقوت حموي بعضي از چهره هاي بزرگ نجوم و مثلثات و جغرافي آن دوران بوده اند. علم گياه شناسي به وسيله مسلمانان در اين عصر زندگي تازه را از سر گرفت. «ابن بيطار» در گذشته به سال 1248 م با تبحري فوق العاده همه معلومات گياه شناسي اسلامي را در كتابي مفصل و پرمايه فراهم آورد كه تا قرن 16 ميلادي در اين زمينه، مرجع و معتبر بود و او را به مقام گياه شناس و داروساز سده هاي ميانه رساند. كتاب« الفلاحه» نوشته « عوام اشبيله اي »كه در آن طريقه كشت 585 نوع گياه شرح داده شده، كاملترين تحقيقات همه قرون وسطي در رشته كشاورزي به شمار مي آيد. دراين دوران هم چون دوران ماقبلش بزرگترين طبيبان آسيا و آفريقا واروپا از ميان مسلمين برخاستند. « ابومروان بن زهر اشبيله اي » در گذشته 1162 م معروفترين طبيب مسلمان اين دوران است، كه هنر وي در توصيف باليني بود و ترجمه كتاب او در طب اروپايي نفوذ فوق العاده يافت. يكي از طبيبان بزرگ آن دوران ابن رشد 1198-1126 م معروف است ونخستين كسي است كه كار شبكيه چشم را شرح داد و دائرة المعارف طبي او بنام « الكليات في الطب» به لاتيني ترجمه شد و بطور وسيعي در دانشگاههاي مسيحي تدريس مي شد. ولي شهرت عظيم او در فلسفه كارهاي طبي اورا تقريباً از ياد برده است. او به درخواست«امير يعقوب يوسف»به شرح آثار ارسطو پرداخت و در اروپا به « شارح اعظم»معروف شد. راجر بيكن، ابن رشد را تالي ارسطو و ابن سينا مي شمارد و مي گويد « درعصر ما 1270م فلسفه ابن رشد مورد قبول همه خردمندان است. 1 تمدن اسلامي در سده هاي مياني در سايه آموزش هاي اسلامي و بينش علمي كه قرآن و تربيت اسلامي به آنان داده بود تحقق يافت. مسلمانان همراه با پيشرفتهاي حيرت انگيزشان در زمينه علم و فرهنگ وعلوم گوناگون فلسفي و تجربي رياضي موفق شدند تمدن بزرگي نيز در صحنه جهان بيافرينند كه قريب هزار سال بزرگترين تمدن بشري در صحنه جهان بود. بررسيهاي دانشمندان و مورخان غربي هم تأييد مي كند كه اين تمدن توانست حتي در گوشه اي دور از مركزيت جهان اسلام ، يعني اسپانيا، در شهرهاي چون اندلس، قرطبه، جزيره سيسيل وطليطله برترين مظاهر تمدن وتوسعه ورفاه را بوجود آورد. تأسيس دانشگاهها و مراكز بزرگ علمي دراين شهرها با هزاران دانشجو و دانشمند وترجمه آخرين كتابهاي انتشار يافته در كشورهاي ديگر جهان و ايجاد نظام ديواني و اداري كار آمد، ايجاد كتابخانه هاي بزرگ، بيمارستانهاي بزرگ ودرمانگاهها و داروخانه هاي سيّار و تربيت پزشكان فراوان وايجاد شبكه بهداشتي و مجهز، گسترش تجارت و بازرگاني زميني و دريايي با كشورهاي ديگر و راه اندازي ناوگان هاي بزرگ تجاري نشانه هاي اين تمدن بزرگ مي باشند. تمدني كه از قرن هشتم تا قرن شانزدهم وهفدهم ميلادي در بسياري از سرزمين هاي اسلامي مانند اسپانيا، سوريه بزرگ، ايران و بين النهرين و ماوراءالنهر حاكم بود وشهرهاي بزرگ اسلامي مانند اندلس،بغداد ودمشق را به مرفه ترين و باشكوه ترين شهرهاي آن روز جهان تبديل كرد. براي آشنايي بيشتر با سابقه فرهنگ و تمدن اسلامي كه معلول نوع نگرش اسلام به علم و فرهنگ است، باز گزارشهايي را از كتاب ارزشمند تاريخ بزرگ تمدن نوشته ويل دورانت نقل مي كنيم. او مي گويد: «بايد اعتراف كنيم كه خلفاي دوران اول اسلامي تا مأمون در قسمت وسيعي از دنيا مقررات شايسته و مناسبي براي زندگي انساني پديد آوردند واز همه فرمانروايان تاريخ تواناتر بودند. آنها نيز مي توانستند مانند مغولان و مجاران يا نورسهاي مهاجم همه چيز رامصادره يا به ويراني بكشند اما نكردند وفقط به وضع ماليات اكتفا كردند. وقتي مسلمانان، مصر را گشودند فرمان دادند زمين همچنان به دست مردم باشد تا در آن كار كنند و ثمر بدهد. پيش از فتح اسلام نيمي از خاك عراق باير بود وپس از آن بهشتي سر سبز شد. بسياري از سرزمينهاي پرسنگ وشن فلسطين پس از پيروزي مسلمانها حاصلخيز و ثروتمند و پرجمعيت شد. مسلمانان در مدت شش قرن آن مناطق را از چنان رفاهي بهره ور ساختند كه هرگز پس از ايشان نظيرش را نديدند. به بركت كمك و تشويق ايشان تعليم رواج يافت وعلوم و ادبيات و فلسفه و هنر چنان شكوفا شد كه مدت پنج قرن آسياي باختري را پيشاهنگ تمدن جهان كرد.1 همچنين او از «لين پول» يك مورخ انگليسي درباره تمدن اسلامي نقل مي كند: « درمدت چند قرن اسپانيا مركز تمدن وكانون علم ودانش وهرنوع جلوه و درخشش فرهنگي بود. هيچ كشور ديگري در اروپا نتوانسته است وضعي مشابه دوران تسلط فرهنگي « مورها» مسلمانان دراسپانيا داشته باشد. مورها از اسپانيا رانده شدند وپس از آن اسپانياي مسيحي مدت كوتاهي همچون ماه با نوري كه از خودش نبود درخشيد و بعد به طور كلي تيره وتاريك شد. » 2 به قول يكي از مورخان در موقعي كه سراسر اروپا در جهل و جدال وزد وخورد غوطه مي خورد اسپانياي مسلمان به تنهايي مشعل دانش و تمدن را در جهان روشن نگاه داشت به گونه اي كه پرتو آن به دنياي غرب مي تابيد. در شهر يك ميليون نفري قرطبه كه مدت 500 سال مركز اين حكومت بود، هزاران كاخ ومنزل پرشكوه ومسجد وگرمابه عمومي وجود داشت. دانشگاه قرطبه درسراسر اروپا و حتي آسياي غربي معروف بود. يك مورخ ديگر مي گويد: « در اسپانيا تقريباً همه كس خواندن ونوشتن را مي دانست در حالي كه در اروپاي مسيحي به غير از طبقه روحانيون مذهبي حتي عالي ترين طبقات هم در جهل كامل بسر مي بردند».1 يك نويسنده آلماني در قرن دهم قرطبه را « مايه زينت دنيا» ناميده است. 2 فرهنگ اسلامي درحدود قرن دهم ميلادي به اوج خود رسيد ودست كم تا قرن 17 ميلادي درهمان سطح عالي خود باقي ماند واين فرهنگ در تمام جهان اسلام هرجا كه اسلام قوي بود كشيده شد.اروپائيان به واسطه اعراب به دانش عظيمي از علم دقيق جغرافي دست يافتند، ادريسي محقق برجسته مسلمان تحت حمايت پادشاه سيسيل توصيف مفصلي از جهان را كه براي شناخته بود فراهم ساخت. يحيي برمكي وزيرهارون الرشيد، اولين كارخانه كاغذ سازي را در سال 800 ميلادي در بغداد تأسيس كرد و بعدها كاغذ از راه سوريه و شمال افريقا وارد اسپانيا شد و از آنجا به اروپاي غربي رسيد. وي درباره موفقيت هاي مسلمانان در ايجاد جامعه اي متمدن وتوسعه يافته مي گويد: « اعراب زراعت نيشكر و صنعت تصفيه شكر را از هند گرفتند و در همه خاور نزديك رواج دادند. اعراب نخستين كساني بودند كه در اروپا به كشت پنبه- به بركت آبياري منظم شان در زمينهاي خشك- دست زدند. دولت آنها كانالهاي اصلي آبياري را مراقبت مي كرد وآب فرات را به زمين هاي بين النهرين وآب دجله را به زمينهاي ايران مي رساند. در قرن دهم ميلادي قلمرو ميان بخارا و سمر قند يكي از چهار بهشت جهان بود وسه بهشت ديگر هم جنوب ايران و جنوب عراق واطراف دمشق بود. آسيابهاي بادي كه در قرن دهم در ايران ديده شده است، هديه ديگري است كه شرق اسلامي به دشمنان صليببي خود داده است. مسلمين از مهارت مكانيكي بهره كافي داشتند. شاهد گفتار ساعت آبي هديه هارون الرشيد به شارلماني است. منسوجات ايراني،شامي و مصري از لحاظ تكنيك و ساخت شهرت داشتند. بازرگاني و صنعت در آسياي غربي دردوره اسلامي رونقي گرفته بود كه اروپاي غربي زودتر از قرن شانزدهم بدان دست نيافت. همه جا منزلگاهها وكاروانسراها ومهمانخانه ها ساخته شده بود. هارون الرشيد در انديشه بود كه درمحل كانال سوئز براي اتصال مديترانه به درياي سرخ راهي باز كند. قافله ها، چين وهند را به سرزمين هاي اسلامي ايران وشام ومصر مربوط مي كردند و تا جنگهاي صليبي، بازرگاني اسلامي برمديترانه تسلط داشت و آلمان را هم زير سلطه خود آورده بود. اين فعاليت بازرگاني كه نيروي زندگي را در همه اطراف كشورهاي اسلامي برانگيخته بود، در قرن دهم يعني موقعي كه اروپا به نهايت سقوط وفلاكت افتاده بود به اوج رسيد. فاتحان مسلمان در اسپانيا با مردمان غربي به نيكي و ملايمت رفتار كردند، ماليات تازه اي وضع نكردند و مردم را در مراسم ديني شان آزاد گذاردند. يك خاور شناس بزرگ مسيحي مي گويد:« اسپانيا درهمه تاريخ خود حكومتي عادل ومهربان چون دوران فاتحان عرب نداشته است. در آن عصر قرطبه در شمار متمدن ترين شهرهاي جهان بود وفقط بغداد و قسطنطنيه همسنگ آن بودند. در حقيقت در قرن دهم، قرطبه مركز زندگي معنوي اسپانيا بود و البته طليطله تولدو و غرناطهگراناد و اشبيليه مسلمان نيز در اين تكامل عظيم معنوي پا به پاي قرطبه مي رفتند. به گفته مورخان مسلمان، شهرهاي اسلامي از شاعران، دانشمندان، فقها، پزشكان و عالمان موج مي زد. مدارس ابتدايي فراوان بود ودختران نيز چون پسران به مدرسه مي رفتند. در قرن دهم و يازدهم تنها دانشگاه قاهره وبغداد از دانشگاه قرطبه جلوتر بود. مسلمانان در شمال آفريقا نيز حضوري پربركت داشتند. شمال آفريقا در حكومت اغالبه و فاطميان رفاهي را كه در ايام شوكت كارتاژ وحكومت روم داشت به دست آورد. فاتحان مسلمان در قرن نهم سه راه بزرگ به طول 2500تا 3500 كيلومتر ايجاد كردند كه صحراي بزرگ آفريقا را قطع مي كرد و به درياچه چاد وتمبوكتو در مركز افريقا مي رسيد. آنان بازرگاني پر سودي را ما بين سودان و مديترانه رواج دادند. هنرهاي ظريف در آفريقاي اسلامي رواج داشت. مسلمانان هنر قالبزني پارچه را از قبطيان آموختند وگويي اين هنر به وسيله صليبيون از مصر اسلامي به اروپا راه يافته و در پيدايش چاپ مؤثر افتاده است. ويل دورانت مي افزايد: عالم اسلام در سالهاي انحطاط اروپا در شعر وعلم و فلسفه مشعل دار جهان بود. « نظام الملك» وزير تواناي ملكشاه كه طي سي سال به نهادهاي اداري وسياسي و اقتصادي سازمان بخشيد و صنعت و تجارت و علم و هنر را رواج داد، در شمار بزرگترين دولتمردان اين عصر محسوب مي شود. نورالدين ، صلاح الدين وملك كامل ايوبي كه پس از آنها در قرن ششم و هفتم هجري حكومت كردند را همطراز ريچارد اول، لوئي نهم و فردريك دوم شمرده اند. همه اين فرمانروايان مسلمان ادبيات و هنر را تشويق مي كردند ودر دوران آنها معماري بيش ازپيش گسترش وتكامل يافت. با يهودي ومسيحي رفتاري چنان نيكوداشتند كه تاريخ نويسان روم شرقي از بعضي گروههاي مسيحي ياد مي كنند كه ازسلاطين سلجوقي تفاضا داشته اند بيايند و حكام ظالم رومي و مسيحي را برانند. سلجوقيان، قلمروشرق اسلامي را نيرويي تازه داده بودند، اما آنها نيز به