خدا در آئين هاي توحيدي - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پديد آمدن اقوام و گروهها وپيدايش نژادها بر روند تكثير خدايان به تعداد اقوام و گروهها نيز افزوده است. ولي معمول وجود خداي برتري كه به نوعي بر خدايان كوچكتر حكم مي راندغالبا از سوي انسان پذيرفته بوده است؛ حتي مشركاني كه در زمان ظهور پيامبر اسلام در عربستان زندگي مي كردند «الله» را به عنوان آفريدگار آسمان وزمين پذيرا بوده اند.1

اين نظريه درباره اعتقاد به خدا و سير آن از يكتا پرستي به سوي پرستش خدايان متعدد بسيار خردپذيرتر از تصويري است كه نويسنده بر اساس نظريات برخي از دانشمندان غربي از ارائه كرده است.

شواهد علمي نه تنها اين نظريه را نفي نمي كند، بلكه از سوي گروهي ديگر از دانشمندان به عنوان نظريه علمي قابل اعتماد پذيرفته شده است.

84. تحول بنيادى در تاريخ مذاهب پيدايش خدايان توحيدى به جاى خدايان اساطيرى در بخش بزرگى از جهان باستان بود كه الزاما جنبه مثبت نداشته است زيرا درست همين آئين هاى توحيدى بودند كه سنت كشتار گروهى از آفريدگان خدا را بدست گروهى ديگر از آفريدگان همين خدا و بنام همين خدا برقرار كردند (ص 373) با ظهور قدرت مطلقه در آسمان همزيستى ديرينه خدايان بر هم خورد و جاى خود را به فرمانروائى يك خداى خودكامه و سختگير داد كه بر خلاف خدايان گذشته نه مى شد با او گفتگوئى داشت و نه مى شد سازشى كرد فقط مى بايست از او ترسيد و بى چون و چرا اطاعتش كرد (ص 374 تا383)

بررسى نقش اعتقاد به خداى يكتا در زندگى آدميان از مهمترين بحثهاى جامعه شناسى اديان مى باشد كه هم اينك به آن مى پردازيم. نويسنده در صفحات متعددى كه به اين موضوع اختصاص داده است به بررسى دو مسئله پرداخته است: نخست تأثير وجود خداى يكتا در ايجاد جنگ و ستيز ميان آدميان و خونريزى ها و كشتارهاى فراوانى كه اين اعتقاد باعث شده است (ص 372 و377) و دوم تصوير ناخوشايندى كه اديان توحيدى از خداى واحد به عنوان خداى ترشرو و كينه توز و بى رحم و خودخواه ارائه كردهاند ؛خدايى كه فقط با زبان تهديد و ارعاب سخن مى گويد و از بندگان خود اين توقع را دارد كه فقط از او بترسند و نه اينكه او را دوست داشته باشند (ص 376)

وجود جنگ ها و خونريزي هاي مذهبي واقعيتي انكار ناپذير در طول تاريخ بشر است. جنگ هايي كه در ظاهر سربازان آن براي خدا مي جنگيده اند، با اين گمان كه حمايت از يك دين در برابر بي ديني و يا دين و آئين ديگر، خدايشان را خرسند مي سازد. با وجود اينكه اين موضوع كاملاً روشن به نظر مي رسد، ولي از همين موضوع ظاهراً روشن مي توان تحليلي كنجكاوانه تر ارائه كرد. زيرا هرچند بسياري از جنگ هايي كه به نام دين ومذهب در طول تاريخ اتفاق افتاده است با استفاده از تحريك هاي مذهبي و انگيزش هاي ديني شعله ور شده اند، ولي اين تنها يك رويه از پديده پيچيده جنگ است. ريشه پيدايش جنگ ها را غالباً مي توان در زمينه هاي اجتماعي، محيطي و جغرافيايي و تاريخي يك كشور و ملت جستجو كرد.1

به عنوان مثال جنگ هايي صليبي كه جهان مسيحيت در يك دوره دويست ساله به عنوان يك جنگ مذهبي بر عليه ديناي اسلام راه انداخت، هر چند ظاهري ديني دارد، ولي طبق نظر جامعه شناسان، يك عامل مهم آن افزايش جمعيت كشورهاي اروپايي و لبريز شدن نيروي انساني بيكار و فاقد امكانات زندگي اين كشورها به سوي خارج ازمرزها بوده است. ميليونها انسان فاقد شرايط اوليه زندگي با شنيدن وصف جهان ثروتمند و مرفه مسلمان براي دستيابي به آن برانگيخته شدند و با دستور پاپ به سوي اين جهان جديد سرازير شدند.

شنيدني است كه در اولين دوره از جنگهاي صليبي سپاهيان مسيح كه عازم جنگ با كافران مسلمان بودند چون به شهر بيزانس قسطنطنيه مركز زيبا و ثروتمند كليساي روم شرقي رسيدند، جنگ با كافران مسلمان چنان از خاطرشان رفت كه و چنان بر همكيشان خود هجوم آوردند وبه قتل و غارت آن شهر تاريخي و زيبا دست زدند كه خاطره آن براي هميشه در ذهن ساكنان ارتدوكسش ماندگار شد.

هجوم تيموريان و نادر شاه افشار به هندوستان و جنگ هاي سلسله هاي ترك غزنوي و سلجوقي و عثماني با غير مسلمانان را نيز نمي توان صرف با نگاه ديني و مذهبي تحليل كرد. قدرت طلبي و انگيزه جهانگشايي حاكمان اين سلسله ها مهمترين عامل راه اندازي اين يورش ها بوده است.

جالب است بدانيم كه به عكس مسيحيت،كه جنگ هاي آن غالب با فتواي پاپ آغاز شده و مشروعيت ديني گرفته است، كمتر تهاجم و يورشي را در طول تاريخ اسلام مي توان سراغ گرفت كه با دستور فقها و رهبران ديني آغاز شده باشد. دخالت عالمان ديني به موارد بسيار معدودي محدود شده است كه براي سركوب نمودن فرقه هاي منحرفي كه به بدعت گذاري و بيشتر به قتل و غارت واعمال شنيع مانند اقدامات قرامطه ويا پيروان حسن صباح دست زده اند صادر شده است.

خلاصه آنكه عامل جنگ هايي كه به نام دين و خدا اتفاق افتاده است، غالب ريشه هاي قومي و نژادي و يا اجتماعي داشته است. و بطور خاص در كشورهاي مسلمان خاورميانه كه هميشه محل استقرار حكومت هاي مستبد و مطلقه بوده است تمامي ويا لا اقل قريب به اتفاق اين جنگ ها به دور از حضور عالمان و فتاواي ديني و تنها بر اساس قدرت طلبي حاكمان مستبد انجام شده است.

از سوي ديگر، حذف متغير دين در دوره هايي از تاريخ بشر ويا درمناطقي از جهان هيچگاه صلح و آرامش را به جهان باز نگردانده است، بلكه ددمنشي ها و وحشي گري هايي كه در اين دوره ها به وقوع پيوسته نه تنها كمتر از جنگ هايي كه دين در آنها حضور داشته نبوده، بلكه افزايش يا فته است. در هجوم ويرانگر چنگيزخان و اخلاف وي به ايران و ساير بخشهاي سرزمين پهناور اسلام درقرن ششم هجري 12 ميلادي كه ويرانگري اش در تاريخ جهان بي سابقه بوده و به نابودي تمدن بزرگ اسلامي انجاميد هيچ نامي از خدا ودين در كار نبوده و تنها زماني كه اخلاف وي در سايه تدبير حكيمانه عالمان مسلمان به اسلام گرويدند اين سرداران خونخوار به ترويج فرهنگ اسلامي روي آوردند؛ به طوريكه هنوز آثار خدمات فرهنگ آنان براي بشريت به يادگار باقي است.

در جنگ هاي جهاني اول و دوم هم كه هر دو پس از رنسانس و در غياب عامل دين،در دوره اي كه غربيان از مسيحيت گسستند در كشورهاي متمدن غربي به وقوع پيوست، صدها ميليون نفر يعني بيش از تمامي كشتگان جنگ هاي تاريخ بشر كشته شدند.

نمونه سوم، هجوم غارتگرانه و وحشيانه استعمار اروپايي به آفريقا و آسيا است كه به اندازه جنگ هاي بزرگ به مردمان اين كشورها آسيب وارد كرد. ميليون ها آفريقايي به صورت برده در غير انساني ترين شكل به اروپا و آمريكا انتقال يافتند و در آنجا به بردگي كشيده شدند. ثروتها و منابع طبيعي و انساني كشورها و ملت هاي مستعمره بي محابا غارت شد و بنيان هاي اقتصادي امروز كشورهاي اروپايي با همان ثروتها پي ريزي شد.وسر انجام زماني كه مردم اين كشورها براي بيرون راندن استعمارگران غربي از كشورهاي خود دست به مبارزه زدند با سبعانه ترين پاسخ هاي انسان هاي متمدن غربي قرن بيستم مواجه شدند تا آنجا كه تنها مردم الجزاير براي بيرون راندن فرانسويان دو ميليون كشته دادند.

گرچه هجوم استعمارگران با حمايت بسياري از دانشمندان و متفكران غربي و از جمله اربابان كليسا همراه بود، ولي اين كامل روشن است كه فلسفه بافي فيلسوفان اروپايي و فتواهاي پاپها و كشيشان كليساهاي اروپا در دفاع از استعمار، انگيزه اي جز منافع مادي و غارت بيشتر آن كشورها نداشته است.

پس اولا در هر جنگي كه نامي از دين ومذهب بر آن نهاده شده است، عامل دين تعييين كننده نبوده و ثانيا كنار رفتن عامل دين هم به بهبود شرايط منجر نشده است بلكه لا اقل در مورد مسلمانان، با توجه به دستورات صريح قرآن و پيامبر اسلام، دستورات ديني عامل بسيار مهمي براي كنترل جنگ جوياني بوده كه با انگيزه هاي مادي به قتل و غارت دست مي زده اند. در جنگ هاي مسلمانان با كشورهاي مسيحي، رفتار انساني مسلمانان با مردم مغلوب اين كشور مورد اعتراف تاريخ نويسان است. رفتار انساني صلاح الدين ايوبي با مسيحيان پس از پيروزي بر آنها عليرغم قساوتي كه آنان نسبت به مسلمانان به خرج دادند، تحسين مورخاني چون ويل دورانت را برانگيخته است. به نقل تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 4 ، برخورد حاكمان مسلمان با پيروان كليساي رم شرقي بسيار بهتر از برخورد پاپ و مسيحيان كاتوليك با اين گروه از مسيحيان بوده است؛ به گونه اي كه مسيحيان اين ديار حاكميت عمامه پيامبر اسلام را بركلاه پاپ ترجيح مي داده اند.!

با آنكه نمي توان انكار كرد كه اربابان دين بويژه در جهان مسيحيت، خود درمقاطعي عامل اين خشونت ها بوده اند، ولي تعداد و حجم اين خشونت ها نسبت به خشونت هاي غير ديني بسيار كمتر است. هر چند همين مقدار هم از طرف ادياني كه بايد عامل صلح و برادري ميان انسانها باشند پذيرفته نيست.

نويسنده اعتراف كرده است كه دستورات خشونت بار تورات امروز، بر ضد مردمان ديگر تنها بر محور تأمين بيشتر منافع قوم يهود در مقابل اقوام ديگر قرار دارد و اثري از مأموريت انتقال پيام دين الهي به مردمان در آن ديده نمي شود. نويسنده همچنين اعتراف مي كند كه همه اديان الهي در ذات خود چنين خشونتي را بهمراه ندارند. وي يادآور مي شود كه انجيل از چنين گرايشي بر كنار است . تنها ارباب كليسا در قرنهاي بعد براي حفظ موقعيت خود به اقدامات خشونت بار دست زدند

برخي اربابان اديان در جهت مقابل بانيان اصلي، يعني پيامبران الهي بر اثر خود خواهي ها و خودكامگي هايشان به چنين فجايعي دست زده اند و به جاي همزيستي با اديان ديگر ويا پذيرش حقيقت هايي كه در اديان ديگر مشاهده مي كرده اند، به خشونت در مقابل آنها دست زده اند. از اين رو دستورات خشونت باري كه در تورات مشاهده مي كنيم، چيزي جز انعكاس افكار نژاد پرستانه و كينه توزانه اين گروه از يهوديان نيست و نبايد آن را به پاي موسي ع و آئين او گذاشت.

. نويسنده با ذكر آياتي از قرآن اضافه مي كند كه قرآن نيز همانند تورات خشونت كامل را در برخورد با پيروان اديان ديگر تجويز مي كند و به مسلمانان فرمان مي دهد كه تمامي كافران را از دم تيغ بگذرانيد و هر جا آنان را يافتيد بگيريد وبكشيد. ص379

براي اينكه بتوانيم در باره موضع قرآن قضاوت صحيحي داشته باشيم، آياتي از قرآن را كه درباره جنگ و جهاد وارد شده است مورد مطالعه قرارمي دهيم. پيش از آن بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه بيشتر آيات قرآن در ارتباط با حوادث و رخدادهايي كه براي مسلمانان در طول بيست واندي سال در مكه و مدينه پيش آمده نازل شده اند و هر آيه اي پيشينه اي تاريخي را با خود دارد. بنابراين براي فهميدن معناي آيه بايد آن سابقه را كه شأن يا سبب نزول آيه نام دارد در نظر گرفت.

آياتي كه در قرآن درباره قتال و جهاد نازل شده به سه گروه قابل تقسيم است: آيات مربوط به جهاد با مشركان، آيات مربوط به جهاد با اهل كتاب، و آيات مربوط به جهاد با منافقان. آياتي كه درباره جهاد با منافقان وارد شده است از موضوع بحث خشونت با پيروان اديان ديگر خارج است. زيرا منافقان جملگي مسلمان بوده اند. اين گروه در زمان جنگ مسلمانان با كفار به عنوان ستون پنجم دشمن عمل مي كرده اند.

آياتي هم كه به جنگ با اهل كتاب فرمان داده است، براي وادار كردن آنان به پذيرش اسلام نبوده است. اسلام آئين آنان را كامل به رسميت شناخته و هيچگاه از آنان نخواسته بدون تمايل قلبي اسلام را پذيرا شوند. جنگ مسلمانان با اهل كتاب تنها به اين علت بوده است آنان در زماني كه مسلمانان تحت سخت ترين فشارهاي نظامي مشركان قرار داشتند با مشركان همراهي وهمكاري مي كردند. بنابراين جنگ مسلمانان با اهل كتاب جنگ دفاعي بوده و ماهيت ديني نداشته است. آيه 40 سوره حج كه حضور عبادتگاههاي يهوديان ومسيحيان و مسلمانان را دركنار هم به عنوان نمادهاي حضور ايمان و اعتقاد به خدا ذكر كرده و از ضرورت دفاع از اين پايگاهها در مقابل هجوم مشركان ياد كرده است به خوبي اين مطلب را تأييد مي كند.

با توضيح بالا نادرستي تمامي اظهارات نويسنده درباره روش خشونت باري كه خداي يگانه و توحيدي اسلام براي نابودي پيروان همان خداي توحيدي كه به اديان ديگري گرويده اند در پيش گرفته، روشن مي شود.

بررسي آيات مربوط به جهاد و جنگ مسلمانان بامشركان نيز نشان مي دهد كه مسلمانان ساليان طولاني تحت فشار ها و شكنجه هاي وحشيانه مشركان قرار داشتند و گروهي از آنان به اين شكل كشته شدند و گروهي هم آواره مناطق ديگر گشتند. در تمامي اين مدت مسلمانان يكسره از پيامبر مي خواستند تا به آنان اجازه دهد كه در مقابل مشركان به شمشير دست برند، ولي قرآن آنان را به صبر توصيه مي نمود، تا آنكه پس از انتظاري طولاني، آيه39 سوره حج نازل گشت و به مسلمانان اجازه داد تا در مقابل فشار ظلم مشركان از خود دفاع كنند.در آيات فراوان ديگر قرآن هم پيوسته تأكيد شده است كه با مشركاني بجنگيد كه جنگ با شما را آغاز كردند. بقره 194 و 217 ؛ نساء90 ،توبه7

در آيات ديگري از قرآن هم صلح و دوستي با كساني كه به پيمانهايشان با مسلمانان پايبندند اجازه داده شده و به مسلمانان هشدار داده شده كه با احساس نيروي بيشتر، پيمان خويش با كافران را زير پا نگذارند و با آن دسته از كافران كه تمايلي به جنگ با مسلمانان ندارند و راه خودشان را از اكثريت جدا كرده اند پيمان دوستي ببندند. نساء90و91

بنابراين، با آنكه عقيده شرك و نفي يكتاپرستي انحرافي بزرگ از مسير انسانيت است و سر انجام اين انحراف با برتري آئين توحيد از روي زمين برچيده خواهد شد، وليكن اين بدان معني نيست كه مسلمانان مجاز باشد با دست زدن به جهادي ابتدايي مشركان را از دم تيغ بگذراند. در نظريه فقيهان شيعه، جهاد ابتدايي تنها در زمان حضور امامان معصوم كه همانند پيامبر مستقيماً مسئوليت خدايي را به عهده دارند مجاز است. آنچه قرآن بر آن تأكيد كرده است، صرفاً اين نكته است كه در كارزاري كه مشركان هميشه بر عليه موحدان بر پا مي كنند، موحدان نبايد از حق مسلم دفاع چشم بپوشند ويا با دلبستگي به زندگي مادي سيطره آنان را كه به نابودي كامل آثار ايمان و حق پرستي منجر خواهد شدحج22 پذيرا شوند.

خدا در آئين هاي توحيدي

85. آيا واقع آئين هاي توحيدي برداشت اصيل تر معنوي تر از مفهوم خدا به همراه آوردند؟ ص375 خداي آنان خدايي ترشرو، كينه توز، بي رحم و خود خواه بود كه فقط با زبان تهديد و ارعاب سخن مي گفت و از بندگان خود اين توقع را داشت كه از او بترسند و نه اينكه او را دوست داشته باشند. درسه كتاب آسماني خداي توحيد درچهره انساني تصوير مي شود و در تورات با پيغمبران غذا مي خورد و در انجيل و قرآن برروي تختي نشسته كه هشت ملك آنرا بر دوش گرفته اند. الحاقه17

كافي است قرآن را مطالعه كنيم تا دريابيم خداي قرآن را نمي توان با هيچيك از اوصاف ياد شده توصيف كرد. خداي قرآن بيش از همه صفت هايش با صفت بخشنده و مهربان ياد شده است. 1 در آيه 54 سوره مائده از مردماني ياد مي شود كه خداوند را حقيقت دوست دارند و خدا نيز آنان را دوست دارد. در آيات فراواني از دوستي و محبت خداوند نسبت به انسانهاي شايسته: نيكوكاران، صابران، تقواپيشگان، متوكلين، پاكيزگان و دادگران ياد شده و خاطر نشان شده اگر شما خدا را دوست داشته باشيد خداوند نيز شما را دوست خواهد داشت. ال عمران31

در آيه 165 سوره بقره رابطه مؤمنان با خدا رابطه دوستي شديد و عاشقانه توصيف شده است. در آيات فراواني به انسانهاي تبهكار هشدار داده شده كه با كارهاي زشت خود علاقه و محبت خداوند را ازدست خواهند داد.

خداي قرآن هيچگاه در لباس انساني ظاهر نشده است، او موجودي بي همتا، بي نياز و بي مانند است كه نه با موجود دو پاي زميني و نه با هيچ موجود ديگري شباهت دارد؛ زيرا او حقيقتي نامتناهي و توصيف ناشدني است. او بر عرش خويش مستولي است وعرش او نه تختي جسماني بلكه جايگاه بلند مرتبه سيطره و حكومت بر جهان هستي است. او با آنكه از قدرت مطلق برخوردار است، ولي قدرت مطلقه اش هيچگاه او را به ظلم و خودكامگي آلوده نمي كند. قرآن همه جا بر دوري ساحت ربوبي او از هرگونه ظلم و بي عدالتي تأكيد كرده وبه انسانها نيز همين روش را توصيه نموده است.2 حتي در جنگ با كافران آنان را از هر گونه تعدي و ظلم بر حذر مي داردمائده8. او همه جا به عدل و داد و احسان به مردم و امانت داري و نيكي به پدر ومادر فرمان داده است.بقره195،عنكبوت8، نحل90، اسراء 23قصص77، مائده42

در قرآن همه جا، ازپيامبران الهي كه بنيان گذاران اديان توحيدي اند با بيشترين احترام ياد شده است. سوره هاي متعددي از قرآن به نام آنها مزين شده و داستان زندگي حق جويانه و خداگونه آنها با زيبايي هرچه تمامتر به تصوير كشيده شده است. پيامبر اسلام همه جا خود را ادامه دهنده راه آنان شمرده است وبا آنكه آنان را با عناوين برجسته چون: «هم سخن خدا» لقب داده از خود با صفت عبد وبنده خدا ياد كرده است. در انديشه قرآني انتخاب يك پيامبر به عنوان نماينده خداوند فراخواني به سوي جنگ و ستيز با پيروان ساير پيامبران نيست، بلكه ادامه دادن راه آنان به سوي همان هدف ها مي باشد.در قرآن از يهوديان و مسيحيان دعوت شده كه با كنار گذاشتن تعصبات ديني همه بر محور ايمان به خدا و اطاعت از او گرد آيند. (64 آل عمران)

جبر وتقدير در اديان توحيدي

86. مسئله جبر وتقدير آنطور كه در آئين هاي توحيدي سامي عرضه شده است براي هر انسان آموزش ديده جهان امروز و بخصوص فردا مسئله اي در حد اعلي سؤال انگيز است. ص385 اگر واقع خداي واحدي وجود دارد كه همه چيز در اختيار اوست، اگر چيزي بنام شر در روي زمين وجود دارد. بايد گفت كه او خود آنرا خواسته است وخدائي كه خودش شر را خواسته باشد خدائي ناپذيرفتني است. اگر آدم گناه نخستين را مرتكب شد براي اين بود كه خدا خود آنرا اجازه داده بود.ص384

پيش از اين درباره جبر و اختيار از ديدگاه قرآن سخن گفتيم اينجا تنها اين نكته را مي افزاييم كه انكار خدا نه تنها مشكلي را از مسئله جبر و اختيار حل نمي كند، بلكه با نفي اراده اي برتر كه بتواند از انسان در مقابل جبر حاكم بر نظام طبيعت و قوانين آن دفاع كند، انسان را در برابر جبر طبيعت و محيط و جامعه بي دفاع مي گذارد. مكاتب و فلسفه هاي الحادي امروز هر كدام به نوعي در دام « دترمينيزم » گرفتارند. اعتقاد به خداوند به عنوان اراده مطلقي كه به انسان قدرت انتخاب را اعطا كرده است، تنها راه گريز از جبر گرايي نوين است.

آيات متعدد قرآن تذكرداده است كه تمام جهان هستي و رخدادهاي آن تحت اراده خداوند است، ولي اراده مطلقه الهي، جهان هستي را براساس نظام سبب و مسببي آفريده است. ريزش باران و رويش گياه در زمين در نظام خلقت چيزي جز تحقق اراده الهي نيست. خداوند به انسان به عنوان موجود برگزيده هستي، اراده وقدرت انتخاب بخشيده است. آزادي انسان براي انجام خواست خود، چيزي جز تحقق اراده الهي براي اعمال اين اراده و قدرت نيست. پس هر عمل نيك و بدي كه توسط انسان انجام گيرد، ازسويي عمل اوست، چون با اراده آزاد او انجام گرفته است، از اين رو نمي توان گفت كه گناه عمل انسان پاي خداست؛ زيرا نه خداوند از او خواسته است تا چنين كار زشتي را انجام دهد ونه او را به چنين كاري ملزم و مجبور كرده است. ولي درهمين حال چون اين اراده آزاد و شرايط اعمال آن را خداوند به او داده است، مي تواند عمل آزادانه انسان به عنوان تحقق اراده خداوند به حساب آيد.

آيا شر و اتفاقات ناگواري كه در جهان رخ مي دهد، مانند فاجعه هاي طبيعي ويا مرگ و ميرها، بيماري و ناكامي ها انسانها در زندگي را بايد به پاي خدا نوشت؟ پاسخ اسلام به اين سؤال كاملا منفي است! زيرا مسئول بسياري از رخدادها كه عامل انساني درتحقق آن نقش دارد خود انسان است. انسان ها مي توانند از وقوع بسياري فاجعه هاي جلوگيري كنند. حتي حوادثي هم كه معلول نظام طبيعت است به پاي خدا نوشته نمي شود، چون نمي توان از خداوند انتظار داشت كه در هر مورد با معجزه اي از آن جلوگيري كند، زيرا در اين صورت هم نظام طبيعت ودچار اختلال مي شود و هم امكان برنامه ريزي و تلاش از انسان سلب مي شود. نكته ديگر اين كه بسياري از آنچه ما شر و بدي مي ناميم، در نگاه محدود ما به صورت شر جلوه مي كند، ولي در نگاه كلان و جامع نگر به هستي و زندگي بشر بر روي زمين و نيز با توجه به آينده جاودان و حيات معنوي انسان شر به حساب نمي آيد. هر فردي در زندگي خود به تجربه دريافته است كه بسياري از پيش آمدهاي ناگوار گذشته، در آينده زندگي او نقش مثبت داشته است كه در صورت اطلاع، هيچگاه آن پيشامد ظاهرا تلخ را ناگوار به حساب نمي آورد.

ولي با اين همه، اين سؤال هميشه مطرح بوده است كه چرا خداوند جهاني نيافريده كه در آن اثري از شر و آفات و حوادث تلخ وناگوار وجود نداشته و يا در آن گناهي رخ ندهد ودر نتيجه

/ 18