تحميل دين - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نكته ديگري كه اتهام تبعيض آميز بودن انتخاب پيامبران را منتفي مي كند اين است كه اصول نزول و بعثت پيامبران براي رسالت چيزي جز محول كردن مأموريت دشوار وطاقت فرساي هدايت مردم به آنان نيست. پس ما بايد از خدا بسيار سپاسگذار باشيم كه چنين كار دشواري را كه به احتمال زياد از عهده انجام آن بر نمي آمديم بر دوش ما نگذاشت وما را دچار عواقب سوء خيانت ويا تقصيردر كاري چنين پر اهميت و مشكل ننمود. داستان زندگي پردرد ورنج پيامبران شاهد خوبي بر اين مدعاست.

تحميل دين

اما اين اتهام كه پيامبران مأموريت يافته اند تا با زور شمشير واز راه جاري كردن سيل خون، پيام خدا را به ديگران ابلاغ كنند نه بر دامن كبريايي خداوند مي نشيند و نه برچهره پاك پيامبران! در بخش هاي پيشين اين ادعا را كه قرآن مردم را به ابلاغ پيام اسلامي به خونريزي دعوت كرده است به تفصيل بررسي كرديم وبا آوردن آيات قرآن نادرستي آن را نشان داديم وروشن ساختيم كه آيات قرآن درباره اهل كتاب دين وآئين آنان را به رسميت شناخه و تنها همدستي ايشان با مشركان در مقابل مسلمانان را كاري خائنانه و غير قابل اغماض تلقي كرده است. آيات قرآن درباره مشركان نيز پايان دادن به فتنه انگيزي وجنگ و ستيز دائمي آنان را فرمان داده است.

اكنون آيه اي ديگر را در اين ارتباط يادآور مي شويم: در آغاز سوره ممتحنه قرآن به مؤمنان هشدار مي دهد كه با دشمنان خدمشركان نرد دوستي نبازند وبياد داشته باشند كه آنان چگونه پيامبر و مؤمنان را زير سخت ترين فشارها و شكنجه ها قرار دادند و در نهايت آنها را از شهر وديار خود آواره كردند وبدانند كه آنان هم چنان كينه مؤمنان را دردل دارند و هر زمان كه فرصتي پيدا كنند و دستشان برسد از دشمني با مسلمانان كوتاهي نخواهند كرد. پس از اين هشدار مهم در آيه 8 و9 اين سوره، قرآن اصلي بنيادين را در رابطه مؤمنان با كافران مطرح مي سازد و مي گويد: « اي مؤمنان! خداوند شما را از نيكي ورزيدن و عدل وداد پيشه كردن با كساني كه با شما به خاطر دين وآئين تان به جنگ برنخاسته اند و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اند باز نمي دارد، زيرا كه او داد ورزان و عدل پيشگان را دوست دارد. خداوند تنها شما را از دوستي با كساني باز مي دارد كه با شما به خاطر دينتان جنگيده اند وبا يكديگر براي بيرون كردن شما از خانه و كاشانه تان همدستي كرده اند».

اين دوآيه به روشني اتهام خونريزي بي دليل را از دامان خدا پاك مي كند. و موضع اسلام را با مخالفان عقيدتي خود نشان مي دهد.

اتهام خونريزي به دامان پاك پيامبر اسلام هم نمي نشيند، زيرا تاريخ صدر اسلام به روشني ثابت كرده است كه جنگ هاي پيامبراسلام در برابر مشركان در ده سال حضورايشان در مدينه تنها پاسخي به فشارها و تهديدات آنان در مكه و نيز دفاع از خود در برابر يورش هاي پي در پي آنان در مدينه بوده است. جنگ هاي پيامبر با يهوديان هم تنها هنگامي اتفاق افتاده است كه آنان پيمانهاي خويش با مسلمانان را ناديده گرفته و با استفاده ازحضور در مجاورت مسلمانان ويا سكونت در يك شهر به طور علني ويا مخفي با مشركان بر عليه مسلمانان همدستي كردند واطمينان همزيستي مسالمت آميز با آنان را از ميان بردند. در آيه4 سوره حشر به اين نكته تصريح شده است كه: « فرار گروهي از يهوديان از شهر خود به دنبال خيانت و در پيش گرفتن سياست ستيز ومقابله با مسلمانان اتفاق افتاد» در حالي كه پيش از آن با آرامش در همسايگي مسلمانان زندگي مي كردند.

مذهب فردا

. در آخرين بخش از اين گفتار كه نويسنده از مذهب فردا سخن گفته است شايسته است كه ما نيز در اين مقوله بينديشيم و با تعقل و خرد ورزي در جستجوي آئيني بر آئيم كه فكر و خرد جوانان امروز و فرداي ايران، آن را برتابد و نياز روان و دل آنان را پاسخ گويد و هم اين كه راهنماي آنان باشد به سوي دنيايي انساني، به سوي دنيايي سرشار از اميد و عاطفه، راستي ودرستي، آرامش وايمان، فضيلت وفرهيختگي.

ايمان به آفريدگار يكتا تنها عامل عرفاني پيوند انسان با جهان هستي است، همان گونه كه انيشتن به زيبايي گفت: « جهان هستي عامل عرفاني پيوند انسان با خداست»، نخستين گام به سوي دنيايي اميد بخش، ايمان به آفريدگاري بي همتا، دوست داشتني است. خدايي صميمي و نزديك با انسان. خدايي كه هر لحظه مي توان با او نشست، با او صحبت كرد وبا او سخن گفت. خدايي كه شنوا و صبور وبا تحمل است. خدايي كه منطقي است. خدايي كه با همه آگاهي هايش از ضعف هاي انسان، به نقاط قوت او مي نگرد و آنها را مبناي رابطه او قرار مي دهد. خدايي كه تمام كارهاي ما را مي بيند و خوبي ها و بدي ما را به خوبي مي شناسد، ولي به جاي بزرگ كردن بدي ها، آنها را ناديده مي گيرد واز آنها مي گذرد؛ كافي است تنها زشتي كارهاي نادرستمان را درك كنيم. خدايي كه به همه با يك چشم نگاه مي كند و هيچوقت از عدالت و انصاف چشم نمي پوشد.

خدايي كه به ما آزادي و آگاهي بخشيد تا با اراده آزادمان، با ظلم ها وبدي ها به پيكار برخيزيم و با تلاش وكوشش مان آنها را نخست در درون خود و آن گاه در جامعه نابود كنيم؛ خدايي كه هميشه ياور و همراه ما دراين راه دشوار است. خدايي كه فروغ معرفت خود را در دلمان تابانيد و كانون وجودمان را با محبت خود مشتعل ساخت. خدايي كه راههاي فراواني را به سوي خود گشود و هر كسي را از راهي به سوي خود خواند.

خدايي كه ما را در سرگشتگي راهنمايي كرد و آدمياني فرشته صفت را به سوي ما آدم هاي خودخواه فرستاد تا شمع مجلس گرم انسانيت را در ميان ما برافروزند و راهنماي ما در شبهاي تاريك زندگي باشند.

خدايي كه آفرينش را با عدالت آغاز كرد وهمه را به سوي آن دعوت كرد. خدايي كه انسان را كرامت وبزرگي بخشيد واو را برترين قرار داد تا زيبايي خويش را در روح بلند انسان خداجوي تماشا كند. خدايي كه به انسان خرد بخشيد تا هم خود را بشناسد وهم خدايش را. خدايي كه عشق به دوستي ومهرباني با يكديگر را دردرون ما قرار داد.

آري! مذهب فردا، مذهبي است كه خدايش با چنين اوصافي در دل انسانها تجلي مي كند. مذهب فردا، مذهبي است كه انسانها را يكپارچه در جامعه اي جهاني مي بيند ونه دردهكده هائي پراكنده. در جهان فردا آئيني حاكم است كه توجيه كننده تبعيض هاي نژادي وبهره كشي هاي ظالمانه نيست. آئيني كه نه فقر و فلاكت همگاني را براي ملت ها به ارمغان مي آورد و نه راه را براي كاميابي بخشِ كوچكترجهان به قيمت فقر وفلاكتِ بخش بزرگتر باز مي كند. آئيني كه نه گوشه نشيني و عبادت را با عقب ماندگي و جهل و خرافه مي آميزد و نه زيبايي هاي روح و روان انساني را يكسره به فراموشي مي سپارد.

آئين فردا، آئيني است كه ازآن همه انسانها ومتعلق به همه است. آئيني كه حقيقت را جستجو مي كند و علم ودانش را كه ابزار جستجوي حقيقت است پاس مي دارد. آئيني است كه فراتر از نژاد و مليت به بشريت مي نگرد و كاميابي همه بشريت را مي خواهد. آئيني است كه انسان را با ابديت پيوند مي زند. آئيني است كه آينده انسان را تاريك نمي بيند و او را در پايان زندگي اش در پوچي ها رها نمي كند و تنهايش نمي گذارد.

آئين فردا آئيني است كه خدايش هيچ قومي را بر نگزيده و هيچ گروهي را جز با تقوي و درستي، به خويش نزديك نساخته است. آئيني كه انسان در آن مجبور نيست تا آنچه ديگري برايش مقرر كرده بخواهد وهمان را عمل كند وبه خاطر آن به جهنم برود. آئيني است كه در آن انسان، خود راه اصلي زندگي اش را به سوي نور ويا ظلمت انتخاب مي كند وخود پاسخگوي رفتارش در برابر خداوند است. آئيني است كه خدا را نه در خرافه ها وناداني ها، كه در نور عقل وخرد ودر پاكي دل وفطرت جستجو مي كند.

آئين فردا آئيني است كه خدا را نه فقط در مسجد وكليسا مي جويد، بلكه در جاي جاي زمين ودر هر لحظه لحظه زندگي مي يابد. آئيني كه خدا را نه در انحصار پاكان ونيكان، بلكه در دل گناهكاران نيز سراغ مي دهد. خدايي كه خداي همه است و هر كسي در هر لحظه وهرجا مي تواند مستقيم وبدون هيچ واسطه اي وبي خبر همه كس با او باشد وهم سخن او. خدايي كه هر گناهكاري را مى پذيرد و براى پذيرشش، نياز به هيچ صدقه و فديهاى ندارد. آئينى است كه راهنمايش پيامبران اند، انسان هايى پاك كه پاكباختگان راه خدايندو نه خودكامگان. آئينى كه به انسان راه زندگى را نشان داده و او را از مخاطرات راه زندگى و از آنچه شخصيت انسانى اش را در هم مى شكند آگاهش ساخته است.

آئينى كه جامعه انسانى را جامعهاى با هدف مشترك مى داند و انسانها را رهروان همراه و همدل به سوى آن هدف.

آئينى كه تلاش انسان براى شناخت طبيعت، تسلط بر نيروهاى طبيعت، استفاده از طبيعت براى رفاه خويش را ارج مى نهد و آنرا مطابق خواست خداوند مى داند.

آئينى كه بهره مندى و رفاه انسان در دنيا را زشت نمى شمارد ولى هشدار مى دهد كه نبايد در آن افراط كند و از نيازهاى معنوى اش غافل مى شود.

ولي راهى كه در اين كتاب پيشنهاد شده راهى است كه در آن خداى واحد مقتدر بر انسان حكومت نمى كند راهى كه اديان توحيدى در آن راهنماى انسان نيستند. اين سؤال مطرح است كه مگر پيشرفت جهان غرب در سايه انكار خداى واحد و اديان توحيدى و پيامبران الهى صورت گرفته است؟ اگر چنين نيست پس چگونه تمامى كتاب از آغاز تا پايان بر محور نفى خداى واحد و پيامبران و اديان توحيدى مى گردد و تمام تلاش نويسنده متوجه آن است.

دومين پرسش آن است كه اگر راه انتخابى بايد با پايان دادن به اسلام سياسى هزار چهارصد ساله آغاز شود (ص 542) و با جدا كردن هويت ملى از هويت اسلامى و جايگزينى هويت اسلامى با هويت ملى به پيش مى رود با اين ادعا كه ايران هيچوقت هويت ملى و هويت اسلامى خود را يكى ندانسته است! (ص 542).

اگر ايران تنها مي تواند از طريق بنيان گذاري فردايي كه تنها با هويت ايراني و با تكيه به ارزشهايي ايراني بايد پيشرفت كند، پس چگونه است كه نويسنده در تناقضي بزرگ همه جا از افتخارات ايران وايرانيان دراين دوره يكهزاروچهارصد ساله در دوره اي كه به اعتراف نويسنده مسلمانان درآن صدر نشين تمدن جهاني بوده اند سخن گفته است؟ ص535 آيا آن افتخارات بي نظير در تاريخ ايران دراين دوره مديون جدايي هويت ملي از هويت اسلامي بوده است يا نتيجه همراهي و همسويي اين دو؟

آيا دليل تحقق آن دستاوردهاي عظيم و بي نظير در تاريخ اين ملت بهم آميختن ايران واسلام در اين مرز وبوم نبوده است؟ وآيا تأثير ماندگاري كه ايرانيان در هند و چين وآسياي ميانه بر جاي گذاردند چيزي جز انعكاس فرهنگ اسلامي ايراني در آن منطقه در اشكال هنر ومعماري اسلامي است؟

آيا محتواي انديشه و شعر اقبال كه نويسنده او را پايه گذار ايدئولوژي پاكستان دانسته وبه عنوان يك پارسي گوي به وي افتخار مي كند چيزي جز انديشه اسلامي بوده است؟

آيا صوفيان ايراني كه به قول نويسنده درگوشه وكنار جاده سوماترا مردم مشتاقانه به زيارتشان مي روند جز حاملان انديشه و عرفان اسلامي اند كه بر بستر روح ايراني روئيده است؟ وآيا غزلهاي عارفانه سعدي وحافظ شيراز كه بر سنگهاي گور اين صوفيان نقش زده شده ص544 را جز جلوه هاي عرفان اسلامي عارفان ايراني مي توان نام نهاد؟ آيا جاي جاي كلام و شعر آنان را آيات قرآن وروح وانديشه هاي بلند اخلاقي و عرفاني اسلام فرانگرفته است؟ آيا نقل افتخار اين كلام مولوي كه :

ما زقرآن مغز را برداشتيم پوست را بهر خسان بگذاشتيم

جز اعتراف به اين حقيقت است كه انديشمندان ايراني، هويت ايراني خويش را با مغز قرآن آميخته اند واين اكسير عالم تاب را آفريدند؟ مگر در طول تاريخ هزار وچهارصد ساله ايران پس از اسلام كساني به نام چند شخصيت بر مي خوريم كه از آئين توحيدي بريده اند و ايمان به خداي يكتا ووحي قرآني را انكار كرده اند.

در حسرت گذشته!

105. آيا بايد به نام ايرانيت بر گنجينه عظيم فرهنگ ودانش اين ملت بزرگ در طول بيش از يكهزار سال همراهي با قرآن خط بطلان بكشيم؟ آيا اين راه ما را به فرهنگ مدنيتي برجسته تر مي رساند؟ يا اينكه تنها ما مي مانيم و باقيمانده هاي پرسپوليس كه بايد به آن افتخار كنيم ويا اينكه دلخوش باشيم كه باغچه هاي سراي كريمه هنوز غرق در گلهاي سرخي است كه خانهاي تاتار اين سرزمين ازشيراز بدانجا آورده اند وسراپا رنگ ايراني دارد! ويا اينكه در كاخ سلطنتي پيشين گرجستان هر شامگاه نغمه سرايي خوش آواز صفحاتي از شاهنامه فردوسي را براي ملكه تاماري خوانده است. واينكه هنوز هم ايرانيان كهن در دل قفقاز غاري را كه زادگاه ميترا شناخته مي شود در كوهستان بلند خود به مسافران نشان مي دهند! ص5و544

آري! پس از آنكه پروژه بزرگ گسستن فرهنگ وهويت ايراني از هويت اسلامي را با موفقيت بپايان برديم ما هستيم وراهي كه سلسله اي تازهسلسله پهلوي آن را آغاز كرد، راهي كه تركيه بعد از خلافت در اين مسير قرار گرفت. راه پيوستن به كاروان جهان پيشروص541. آري اينكه ما هستيم وراه كساني كه از يكهزار و چهارصد سال تاريخ گذشته خويش شرمگينانه تبري مي جويد ومي خواهد با هويتي نو و مستقل به كاروان جهان پيشرو بپيوندد وبه دنبال كشورهاي پيشرفته در راه عقلانيت گام بگذارد، ولي هنوز براي اين پرسش هيچ پاسخي را آماده نكرده اند كه:

آيا براي يك ملت بريده از تاريخ وفرهنگ وهويت هزارساله خويش كه تنها زمزمه افتخاراتي كهن را بر لب دارد، جز آنكه كودكي سرراهي براي كاروان تمدن غرب باشد راهي وجود دارد؟ وآيا اين راه وروش جز در يوزگي ودرماندگي وحقارت چيزي بدست خواهد آورد؟ آيا نويسنده هنوز مي انديشد كه بايد راه رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگي كه شاه وعده مي داد را در پيش گرفت وبه سوي تمدن موعود شاه راه سپرد؟!

راه آينده ايران

تصويري كه نويسنده درصفحات پايان كتاب ص547و548 از جهان امروز پس از چندين قرن حاكميت دنياي غرب ارائه كرده، جهاني است كه نظم اقتصادي غير عادلانه بر آن حكومت مي كند ويك ميليارد ونيم نفر آن در فقر مطلق بسر ميبرند. جهاني كه نسبت در آمد ثروتمندان وفقيران در آن از سي بر يك از دهه هشتاد به هفتاد وهشت بر يك در دهه نود فراتر رفته است، ص548 جهاني كه در حال حاضر تنها درآمريكاي لاتين آن به تنهايي 40 ميليون نفر كودك سرراهي وجود دارد وبچه هايي كه آنها را برده وار با كاميونهاي گوسفند كش به بازار فروش مي برند. جهاني كه در آن كودكان دعوت شده براي معالجه با ايالات متحده آمريكا براي آزمايشهاي پزشكي داروهاي تازه به صورت خوكچه هاي هندي مورد استفاده قرار مي گيرند و... ص547

آيا در جهاني كه قدرت اقتصادي سياسي ونظامي آن به طور مطلق در اختيار غرب است وملت ها جهان سوم در آن گرفتار چنين سرنوشت درد آلود ووحشتناكي هستند، بايد گوسفند وار در پي بانيان آن رهسپار شد وراهي را رفت كه طراحان اين جهان پر از فقر وفساد ونابرابري براي ما تعيين مي كنند بدون آنكه هيچ حق انتخابي دراين راه براي ما متصور باشد؟

آيا در جهاني كه روز به روز فاصله كشورهاي فقيروغني ، پيشرفته و جهان سوم بيشتر مي شود، صرف تبعيت ازالگوهاي طراحان آن، ما را به جايگاه كشورهاي جهان پيشرفته ارتقا مي دهد وما را در رديف كشورهاي پيشرفته ومدرن جاي مي دهد؟!

بدون ترديد تنها گزينه براي آينده ايران در جهان امروز آن است كه به عناصر مثبت وپر ارجي كه در درون خودمان وفرهنگمان وجود دارد بازگرديم، عناصري كه علي رغم فشارهاي مستمر پادشاهان وحاكمان خودكامه، به خاطر وجود آنها در طول يكهزار سال گذشته هميشه در صدر قرار داشته ايم و پيش از آن هم هميشه ملتي فرهنگ ساز بوده ايم. آري بايد با عبرت گرفتن از تاريخ گذشته خود راهي را كه از فرهنگ غني وپر ارج مان سرچشمه مي گيرد به درستي بشناسيم وهمان را دنبال كنيم.

انقلاب اسلامي ايران اين امكان را براي ملت ما فراهم ساخت تا نخستين گام را در اين جهت بردارد. نام امام خميني به عنوان بزرگ مردي كه توانست ملت ايران را پس از ركود و انحطاطي چند صد ساله، از گرداب هولناك وابستگي و حقارت وبي هويتي كه پهلويان وقاجاريان ساخته بودند نجات دهد و ما را در مسير استقلال وخودباوري وباز گشت به فرهنگ وهويت خويش به حركت در آورد، براي هميشه در تاريخ اين ملت خواهد درخشيد و اينك اين ملت بزرگ ايران وفرهيختگان او هستند كه خود بايد در اين مسير فراهم آمده گام هاي بزرگ واميد بخش را به سوي آينده اي درخشان وبالنده بردارند.

تعداد پيامبران

106. انسان امروز از خود مي پرسد كه اگر خداي او خداي واحد همه جهانيان است وبنابراين مي بايد به همه آفريدگان به يك چشم بنگرد، چرا بايد اين خدا پيام خويش را از طريقي كه بتواند يكسان به همه آنان ابلاغ شود به آنها نفرستاده باشد، بلكه تنها براي مردم سرزمين كوچكي آنهم نه از طريق يك پيامبر بلكه از طريق 124 پيغمبر يهودي فرستاده باشد وبراي هيچيك از ديگر ملتها ونژادها واقوام پنج قاره جهان پيامي نفرستاده باشد.ص440

پيش از اين درباره ارسال وحي سخن گفتيم ونشان داديم كه ارسال وحي توسط پيامبران تنها راه مناسب هدايت انسان بوده كه از سوي آفريدگار دانا انتخاب شده است، اما اين پرسش نويسنده كه چرا چنين تبعيض فاحشي ميان اقوام مختلف برقرار شده وتمامي پيامبران از نژاد سامي وبخصوص از ميان قوم يهود انتخاب شده اند. پاسخي روشن دارد و آن نادرستي ادعاي مطرح شده است، زيرا يكصد وبيست وچهار هزار پيامبري كه بر اساس روايات اسلامي فرستاده شده اند، از ميان يك قوم ونژاد خاص برنخاسته وبراي يك گروه خاص هم فرستاده نشده اند.

آيه 24 فاطر و47 يونس قرآن به اين نكته كه خداوند پيامبران را به قوم خاصي محدود نكرده و در طول تاريخ براي هدايت و راهنمايي همه انسانها درروي زمين پيامبراني فرستاده تصريح نموده است و بر اين نكته تأكيد نموده كه پيامبر هر قومي از ميان خود آنان برخاسته اند. پيش از اين اشاره كرديم كه زرتشت پيامبري ايراني بوده وكتابي آسماني اش را از خداوند دريافت داشته است.

شايد ظهور آخرين پيامبر الهي در منطقه اي كه بيشترين فاصله علمي ومعنوي را از فرهنگ وتمدن روز داشته، به اين علت بوده است كه بتواند وحي الهي را بطور خالص وناب و با كمترين تأثيرپذيري از فرهنگ هاي زمانه دريافت كند و آن را به ملل ديگر انتقال دهد.

چرا بايد همين مردم از آسمان پيام خودكامگي مطلق دريافت دارند ونه تنها ملزم به قبول آن باشند بلكه ملزم به ستودن آن نيز باشند، چرا بايد يكجا از زبان فرمانرواي آسمان بشنوند كه من خداي مقتدري هستم كه به هر كس بخواهم لطف مي كنم وهركس را بخواهم ذلت مي دهم وهر كس را بخواهد در گمراهي نگاه مي دارد وهر كس را بخواهد عزيز مي كند قرآن سوره ابراهيم، آل عمران، انعام وانبياء. ص441

اين تصوير كه خداي واحد يعني موجودي كه تجسم خودكامگي مطلق است و موجودي است كه هيچ منطق وضابطه اي بر اعمال ورفتار او حاكميت ندارد وتمام خواسته ها ودستوراتش صرفاً مشيتي قاهرانه دارد كه هر روز متفاوت با روز ديگر است وبه آن بستگي دارد كه آن روز چگونه واز روي چه دنده اي از خواب برخيزد واگر هم گاه به روال واحدي قرار گيرد روالي است كه با هيچ معيار قابل قبول براي عقل وخرد انسان قابل فهم نيست، بلكه در تضاد با اصول ومعيارهاي عقلاني قرار دارد. چنين تصويري هيچگاه با تصوير خداي واحدي كه اديان الهي ارائه كرده اند همانند نيست، بلكه با ايده خدايان متعدد كه به نظر نويسنده قابل قبول تر است، منطبق است، خداياني كه هر يك به قطعه اي از جهان حكم مي رانند و دائما با يكديگر به جنگ و جدال مشغولند.

تصوير خداي يكتا را مي توان به روشني در آيات قرآن مشاهده كرد. او خداوندي است كه «رحمت»بر بندگان را به عنوان رويه اي هميشگي ولايتغير بر خود نوشته وثبت كرده است.

/ 18