محكم و متشابه در قرآن - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محكم و متشابه در قرآن

50. نكته ديگري كه نويسنده به اشتباه در ارتباط با مسئله نسخ مطرح كرده موضوع محكم ومتشابه است.آنچه نويسنده دراين قسمت مطرح نموده، قابليت برخي آيات قرآن براي برداشت هاي متفاوت و گوناگون است، به طوري كه ممكن است صاحبان دو نظريه متضاد، هر كدام به آياتي از قرآن به نفع خود استناد كنند.

نخست بايد پذيرفت كه بهره برداري دونظريه متضاد از يك جمله درمورد هر متن مرجع امكان پذير است. هميشه از مواد قانون هاي اساسي تفسيرهاي متضادي مي شود، و برداشت هاي كامل متفاوتي از آنها صورت مي گيرد؛ اين را نمي توان به وجود تضاد در آن قوانين تعبير كرد.

قرآن خود از چنين قابليتي در آياتش خبر داده است. در آيه 7 سوره آل عمران مي خوانيم: « خداوند كتابي را به پيامبرانش فرستاد كه برخي آياتش محكم اند؛ اين ها آيات مادرند وآيات ديگري هم متشابه اند. كساني كه در دلشان تمايل به گمراهي وجود دارد آيات متشابه را مي گيرند و آنها را هرگونه كه مي خواهند تأويل مي كنند.»

مفسران و ديگر دانشمندان مسلمان از همان آغاز به بررسي ويژگي هاي آيات متشابه و فلسفه وجود آنها در قرآن پرداخته اند و به اين نتيجه رسيده اند كه رمز جاودانگي قرآن تا حد زيادي به خاطر وجود آيات متشابه است. زيرا آيات محكم داراي مفادي كامل روشن بوده و تنها از يك لايه ثابت برخوردارند. مثل آياتي كه به اقامه نماز فرمان مي دهند چنين اند؛ ولي آيات متشابه با آنكه از يك معناي ظاهر نسبي برخوردارند، داراي اعماق و لايه هايي هستند كه انسان هاي يك عصر وزمان به تمامي آن دست نمي يابند و متفكران در هر دوره با دقت و تأمل در اين آيات به دانش هاي جديدي درباره آن مي رسند و بابهاي جديدي از معرفت را مي گشايند. آيه اي مانند: « تري الجبال جامدة و هي تمرّ السحاب» سوره نمل/ 88 «كوهها را ساكن مي پنداريد در حاليكه هم چون ابرها در حركتند» از اين جمله است. بنابراين قابليت قرآن در برداشت هاي متفاوت را نبايد به وجود تضاد در آيات قرآن تفسير كرد.

برداشت هاي متفاوت از آيات قرآن

51. في المثل آنكس كه مدعي آزادي قبول يا عدم قبول دين در اسلام بوده و مي تواند به آياتي مانند: « لا اكراه في الدين» بقره 256 استناد كند و در همان حال مخالف اومي تواند آيات قرآني ديگري مانند آيه 29 توبه و193 بقره را مثال آورد. ص227

براساس فقه اسلامي اهل كتاب، يعني يهود و نصاري، در صورت پذيرش حاكميت اسلام از آزادي عقيده و دين برخوردارند و در مقابل پرداخت جزيه از تمام حقوق انساني و امنيت و آزادي حتي براي انجام عبادت و مناسك و تربيت ديني فرزندان خود برخوردارند.

از سوي ديگر آيات 90 تا93 سوره بقره به مسلمانان اجازه مي دهد تا با مشركاني كه ساليان دراز آنها را تحت شكنجه و فشار قرار داده بودند و پس از آن به جنگ با آنان برخاستند بجنگند. برخلاف اهل كتاب كه مي توانند در داخل جامعه اسلامي در كنار مسلمانان برادر وار زندگي كنند و ازهمه حقوق انساني بهره مند باشند، آيات قرآن چنين حقي را به مشركين نداده است. در صورتي كه مسلمانان به جنگ با مشركان كشيده شوند آنان راهي جز پذيرش دين توحيدي ندارند.

براي تفسير آيه 256 سوره بقره كه اكراه و اجبار در دين را منتفي دانسته است؛ به دليل وجود گونه اي تشابه در آن بايد از متدلوژي قرآني ويژه تفسير آيات متشابه يعني استفاده از آيات محكم قرآن براي رسيدن به فهمي اطمينان بخش از آيات متشابه استفاده كرد. ديديم كه آيه 93 سوره بقره اجازه حفظ عقيده مشركانه را لااقل در مورد مشركاني كه به نحوي در مقابله نظامي با اسلام ومسلمانان قرار گرفته اند نداده و حضور مشركان را در درون جامعه اسلامي نپذيرفته است. پس ناچاريم عقايد مشركانه را از شمول آيه 256 بقره خارج بدانيم و اين آيه را در سايه آيه 93 سوره بقره به آزادي اديان توحيدي تفسير كنيم وياآن گونه كه برخي مفسرين گفته اند آيه را به اين واقعيت كه اعتقاد و ايمان ديني امري اختياري است و هيچگاه با اجبارو زور وارد قلب و دل انسان نمي شود اشاره بگيريم.

ممكن است اين پرسش باقي باشد كه مشكل تعارض ميان آيات قرآن هم چنان وجود دارد وما مجبور شده ايم آن را توجيه كنيم. پاسخ اين است كه دانشمندان زبان شناس به اين حقيقت توجه كرده اند كه هيچگاه همه كلمات وجملات يك گوينده ويا يك نويسنده به تنهايي قابل تفسيرنيست. هميشه درهر كلام و پيامي سخناني عام و كلي ويا چند لايه وجود دارد كه بايد براي فهم مراد دقيق گوينده ويا نويسنده، از قرائن بيروني و شرائط سخن كمك گرفت. اين مشكلي است كه هميشه مفسران قوانين چه قانون هاي اساسي و چه قوانين عادي با آن مواجهند؛ كار اين مفسران آن است كه با بررسي تمام جوانب و محتويات اين قوانين، عمومات و مطلقات وجملات متشابه آنها را تفسير و تبيين كنند. اين، ويژگي بيان و زبان انسان است. و بايد اعتراف كنيم كه زماني كه كار به تفسير يك كلام با نگاه به سخنان ديگر برسد، ناگزير نظرات مختلف وبرداشت هاي متفاوتي هم قابل طرح است.

بنابراين ناگزير بپذيريم كه همان شيوه بيان انساني بر قرآن هم حاكم است، آيات عام ومطلق ومتشابه فراواني در قرآن وجود دارد كه تبيين وتفسير آنها تنها با نگاه به آيات ديگر ممكن است

تغيير ناپذيري كلام خداوند

52. در سه سوره قرآن به صراحت آمده است كه سخنان خداوند قابل تغيير نيست. با اين همه، درهمين قرآن گفته شده است كه ما آيه اي را نسخ مي كنيم يا مي فرمائيم كه آنرا فراموش كنند. آيه اي نيكوتر و يا همانند آنرا مي آوريم. ص277

نسخ و لغو يك حكم قرآن با تغييير شرايط مورد تصريح قرآن است. از سوي ديگر در آياتي از قرآن از عدم تبديل و تغيير در كلمات الهي با جمله: « لا مبدل لكلماته» 1 ويا« لا تبديل لكلمات الله 2 » سخن رفته است.ولي آيا نسخ حكم با عدم تبديل كلمات متضادند؟

نگاهي به موارد كاربرد« كلمات» ومفرد آن كلمه، به خوبي روشن مي سازد كه اين واژه در قرآن همه جا به معناي كلام و سخن الهي بكار نرفته است؛ بلكه در برخي آيات به برخي واقعيات برجسته خارجي و وعده هاي محقق ويا قانونمنديهاي ثابت اشاره دارد. مثلاً عيسي ع يك واقعيت برجسته خارجي است كه از او در قرآن با عنوان كلمه ياد شده است. 3 به عذاب هاي الهي نازل شده بر اقوام ستمكار نيز كلمه اطلاق شده است.4 حكم قاطع و فيصله بخش خداوند نيز كلمه نام گرفته است.5؛ تقدير خداوند در مورد قرار داشتن دائمي انسان دركوران امتحان وابتلا هم كلمه اي الهي دانسته شده6؛ تقدير پاداش بهشت براي نيكوكاران و كيفر جهنم براي بدكاران نيز كلمه الهي به حساب آمده است.7

اين كاربردها به خوبي نشان مي دهد كه مقصود قرآن از تغيير ناپذيري كلمات خداوند غير قابل نسخ بودن احكام قرآن نيست، بلكه مراد تخلف ناپذيري و ثبات وعده هاي الهي وقانونمندي حاكم بر جهان آفرينش وزندگي انسان است و شامل احكام اجتماعي كه ثبات وتحول آنها تابع شرايط اجتماعي است نمي شود.اين كه در هيچ جاي قرآن از واژه كلمه وكلمات براي اشاره به احكام شريعت استفاده نشده است نيز تفاوت اين دو مسئله را نشان مي دهد.

ماهيت شيطان

53. در يك جاي قرآن شيطان از جمله اجنه بشمار آمدهكهف 50 ولي در چند جاي ديگر همين شيطان يكي از ملائكه دانسته شده است. ص278

در آيه 50 سوره كهف كه شيطان را از گروه جنيان دانسته است. مي خوانيم: «ما به ملائكه گفتيم بر آدم سجده كنيد آنان همگي سجده كردند مگر ابليس كه از گروه جنيان بود و اطاعت نكرد». در تمامي آيات ديگري كه به نظر نويسنده درآنها شيطان از گروه ملائك دانسته شده درست از همين جمله استفاده شده است.

چنانكه مشاهده مي شود در هيچ يك از اين آيات تصريحي در مورد اينكه شيطان از فرشتگان است وجود ندارد. تنها اين كه ابليس از گروه فرشتگان استثنا شده است در نظر عده اي اين تصور را پديد آورده كه شيطان از ملائكه است. ولي مي بينيم كه آيه سوره كهف بلافاصله اين امر را نفي كرده و توضيح داده است كه امر سجده به فرشتگان شامل ابليس هم مي باشد. ولي شمول اين حكم نسبت به وي به معني آن نيست كه او هم فرشته بوده است. زيرا او از جنيان است.

مي توان حدس زد كه مرتبه و جايگاه همسان ابليس با برخي فرشتگان موجب شده كه فرمان سجده به فرشتگان، شامل او نيز بشود. مي توان اين موضوع را در يك مثال مشابه سازي كرد. كسي به شما خبر مي دهد همه خانواده آقاي ب در يك حادثه رانندگي مصدوم شدند به جز آقاي ج كه راننده آنهاست. اگر چه از بخش اول اين جمله استفاده مي شود كه آقاي ج يكي از اعضاي خانواده آقاي ب است، ولي توضيح ذيل جمله، اين تصور با اصلاح مي كند و روشن مي سازد كه آقاي ب تنها راننده خانواده است كه به دليل ارتباط نزديك وي با آنان در زمره آن خانواده قلمداد شده است.

منزلت بني اسرائيل

54. يكي از بارزترين تنافضات قرآن را در آيه هاي مربوط به يهوديان مي توان يافت كه دربخشي به آنها گفته شده است ما شما را به جهانيان برتري وفضيلت داديم جاثيه16 ، ولي در جاي ديگر تصريح شده است كه يهوديان بهر جا كه روند محكوم به ذلتند. آل عمران 110 ، ص278 و دربخش ديگر آمده است: اينان تورات را حمل مي كنند مانند الاغي كه كتابي به پشت كشد و يا ما آنها را لعنت كرديم ودلهايشان را سخت گردانيم وآياتي ديگر.

در آيات 16 جاثيه و 47 بقره از نعمتهاي فراواني كه به بني اسرائيل داده شده و اينكه خداوند آنان را سروري بخشيده و بر فرعونيان پيروزشان كرده و بر آنها «من» و « سلوي» نازل فرموده ياد نموده است. خداوند ريزش اين همه نعمت بر آنان را مكرر گوشزد كرده است؛ و از سوي ديگر در آيات ديگري آنها را به خاطر اينكه ناسپاسي كرده وقدر اين همه نعمت و رحمت الهي را ندانستند مورد نكوهش قرار داده و كارهاي زشتشان مانند تحريف تورات، اطاعت نكردن دستورات خداوند، همراهي نكردن با پيامبران الهي و اقدام به كشتن آنان و كشتار بيگناهان را ياد آور شده است. كاملاً روشن است كه ذكر نعمت هاي بيكران خداوند به بني اسرائيل هيچ سازگاري با تذكر ناسپاسي آنان و مذمت و نكوهش رفتارهاي زشتشان ندارد. 2

رفتار با اهل كتاب

55. دريك جا از مسلمانان خواسته شده است كه اگر اهل كتاب از روي حسد قصد سست كردن ايمانشان را داشته باشند آنها را ببخشند بقره 109 ولي در جاي ديگر مي گويد منافقان و كافران را كه مي خواهند شما نيز مانند آنها شويد به دوستي مگيريد و اگر پافشاري كنند آنانرا هر كجا يافتيد بگيريد وبكشيد نساء 89 ص278

نخست بايد اشتباه نويسنده را در مورد آيه 89 سوره نساء ياد آور شويم كه بدون جهت كلمه كافران را مرجع ضمير كلمه « ودّوا» قرار داده و در ترجمه آن را به آيه افزوده است، در حالي كه مرجع ضمير در اين كلمه، منافقين اند كه در آيه قبل از آنها ياد شده است، نه كافران. قرآن در آيه 89 سوره نساء فرموده است: « منافقيني كه در مكه مانده و يا از مدينه به مكه بازگشته اند و در بين مشركان مأوي گزيده اند، همانند كافرانند و مسلمانان نبايد گول اظهار اسلام آنها را بخورند. آنان در حقيقت كافرند و در پي آنند كه ديگر مسلمانان را هم به سوي كفر بازگردانند» پس مسلمانان نبايد در جنگ با مشركين نگران سلامتي آنان باشند.اگر آنان در شرايطي كه جبهه اسلام و كفر روياروي هم قرار گرفته اند درجبهه كفر بمانند و به سوي مسلمانان نيايند، بايد، با آنان هم چون كافران رفتار كرد. ولي در آيه 109 سوره بقره سخن از مداراي با اهل كتاب است، يعني يهودياني كه در مدينه با مسلمانان زندگي مي كرده اند.

بنابراين دو آيه اي كه نويسنده به آنان اشاره كرده يكي درباره منافقين است وديگري درباره اهل كتاب يهوديان و هيچگونه تضادي با هم ندارد.

بايد توجه داشت كه تا زماني كه اهل كتاب عليه مسلمانان دست به اقدام نزده بودند قرآن، مسلمانان رابه مدارا با آنان سفارش مي نمود، ولي پس از آنكه آنان با مشركان عليه مسلمانان همدست شدند و خطري جدي از سوي آنان كه در درون جامعه اسلامي و يا در مناطق مجاور زندگي مي كردند متوجه مسلمانان گرديد، به جنگ با آنان فرمان داد.

بنا براين، ميان آياتي كه به گذشت و تسامح در برابر يهوديان فرمان مي دهد با آياتي كه مسلمانان را به مقابله نظامي با آنان ترغيب كرده است نيز اختلافي وجود ندارد. زيرا آيات دسته اول به سالهاي نخستين حضور پيامبر درمدينه مربوط است و آيات گروه دوم مربوط به سالهاي واپسين حضور ايشان؛ يعني زماني كه يهوديان با مشركان همدست شدند و از درون، موجوديت اسلام را كه تحت فشار فزاينده مشركان قرار داشت به خطر انداختند.

اوصاف آدميان در قرآن

56. درقرآن تصريح شده كه خداوند آدميان را به بهترين صورت ممكن آفريده است، ولي در چند مورد ديگر همين آدميان ناتوان، ضعيف، آزمند وعجول وبينوا توصيف شده اند. ص278

قرآن در آيات فراواني به بررسي و تحليل شخصيت انسان و نيروهاي دروني او پرداخته است. اين آيات بينش عميق قرآن نسبت به اين موجود پيچيده را نشان مي دهد. دربرخي از آيات به ضعف توان و نيروي جسماني انسان حتي نسبت به حيوانات اشاره شده است؛ ضعفي محسوس و غيرقابل انكار. دوران ناتواني كودكي او بيش از همه حيوانات به طول مي انجامد و در اين دوره طولاني بيش از همه آنها به حمايت نيازمند است. در آيه 4 سوره بلد هم زندگي سخت و پر مشقت انسان توصيف شده است. زيرا انسان براي برآورده ساختن نيازهاي فراوان خود به كار و تلاش سخت نيازمند است و دائماً بايد تلاش كند تا در ميان رقابت با همنوعان خود عقب نماند و از دور خارج نشود. قرآن در اين آيه زيبا و كوتاه ازاين واقعيت ها ياد كرده است. نويسنده واژه كبد در اين آيه را كه به معناي سختي و مشقت است به اشتباه به بينواييترجمه كرده است.

قرآن كريم در آيه 2 انسان شخصيت انسان را آميخته اي از نيروها متضاد دانسته است كه در آن غوغاي سخت تعارض ميان اميال و خواسته هاي گوناگون او برپاست. توجه قرآن در اين آيه به نيروها و حالات رواني انسان است كه شخصيت اصلي او را تشكيل مي دهد معطوف است.

انسان با ضعف و ناتواني اوليه خود بايد در كارزار سخت و سهمگين دروني، راه كمال و تعالي را پيدا كند وطي نمايد28 نساء انسان حرص وافر دارد تا هر آنچه منافع او را تأمين مي كند به دست آورد و از آنچه براي او زيانبار است فاصله بگيرد معارج 19 ولي بدون وجود ايمان و هدايت صحيح، اين حرص دائمي، او را به سوي منافع زود گذر مي كشاند و از منافع حقيقي و دراز مدت باز مي دارد. در اين صورت است كه ناسپاسي مي كند و برخويش ظلم روا مي دارد ابراهيم 34 و راه خسران مي پيمايد عصر 2 وبه اسفل سافلين يعني مرتبه پست انسانيت سقوط مي كند. تين

اما اگر همين انسان بر اميال حيواني خويش مسلط شود و عقل خود را راهنماي خويش گرداند با پروازي بلند به سوي خداوند خويش خواهد رفت و به بهشت برين و همنشيني خداوند راه خواهد يافت فجر- قمر 1

اين آيات به روشني بينش متعالي قرآن نسبت به انسان را تبيين مي كند،بينشي كه نويسنده از دستيابي به آن ناكام مانده و آنرا به وجود گفته هاي متضاد قرآن درباره انسان تعبير كرده است.

گستره رسالت پيامبر اسلا

م

57. در يكجا تصريح شده كه محمد به پيامبري بر كليه جهانيان برگزيده شده اعراف158، ولي در جاي ديگر گفته شده است كه ما قرآن را به زبان عربي برتومحمد فرستاديم كه مردم ام القري مكه و پيرامون آنرا از روز قيامت بترساني شوري7 ، ص278

آيه 9 سوره انعام صريحاً فرموده است كه: « قرآن بر پيامبر وحي شده است تا هم مردم قريش را انذار كند و از قيامت بيم دهد و هم تمام كساني را كه اين پيام به آنان خواهد رسيد». اين آيه روشن ساخته است كه وحي آسماني هم انذارگر قريش است كه مخاطبان اوليه پيامبر بوده اند و هم انذار دهنده همه كساني كه در هر زمان و مكاني اين پيام را خواهند شنيد. بديهي است هيچگونه تعارضي ميان انذار دادن به مخاطبان مستقيم پيامبر با هدايت ساير مردمان وجود ندارد.

جايگاه عرش خدا

58. در يكجا آمده است كه عرش خدا بر روي آب است هود7 ولي در موارد متعدد ديگر عرش خدا جائي در آسمان معين شده است كه ملائك آنر بدوش گرفته اند اعراف 54؛ توبه 129؛ رعد 2؛ طه5؛ فرقان59؛ ص278

نخست بايد اشتباه نويسنده را يادآوري كنيم كه گفته است در آيات متعددي از قرآن آمده است: عرش خداوند جائي در آسمان معين شده است. مراجعه با آيات قرآن نادرستي اين سخن را روشن مي سازد؛ زيرا در هيچ آيه اي اشاره به اينكه عرش جائي در آسمان است نشده است. ولي در آيات متعددي از قرآن ازاينكه خداوند بر عرش خود استوا يافته است و ملائك عرش خداوند را احاطه كرده و حمل مي كنند ياد شده است. در آيه 7 سوره هود هم آمده است كه: « عرش خداوند بر آب قرار دارد».

به دليل استفادة قرآن از واژه هاي متعارف در زندگي انسان، چنين به نظر مي رسد كه خداوند درنگاه قرآن هم

/ 18