داستان يوسف در تورات و انجيل - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان يوسف در تورات و انجيل

63. داستان يوسف در مصر و ماجراي عاشقانه او با زليخا كه چهارده فصل از تورات و180 آيه از قرآن بدان اختصاص يافته است از نظر بسياري از تاريخ شناساني كه اين ماجرا را مورد بررسي قرار داده اند، افسانه كاملاً ساختگي ديگري است كه بجز در خود تورات، در هيچ مدرك تاريخي وادبي و باستان شناسي مصري يا بابلي و كلداني و آشوري ويوناني اشاره اي بدان نمي توان يافت. وتا آنجا كه نيز تاريخ نشان مي دهد هيچ فرعون مصري در هيچ دوراني صدر اعظم يا مباشر يهودي نداشته است. ص286

و براي اينكه اين افسانه ناشيانه كه فرعون به محض اينكه يوسف خواب او را تعبير كرد وي را به نخست وزيري خود برگزيد احتمالاً سابقه اي نمي توان يافت. زيرا حتي در عقب مانده ترين كشورهاي آفريقايي و آسيايي هم مسلم يك زنداني، آنهم از قوم بيگانه تنها بابت يك تعبير خواب به نخست وزيري نمي رسد. بلكه از نظر واقعيتهاي اقليمي نيز ممكن نيست آب نيل هفت سال پياپي از بستر خود بالا نيامده باشد، بي آنكه چنين فاجعه اي نابودي مصر را در پي بياورد. به عقيده بولانژه محقق فرانسوي، داستان درمصر يوسف احتمال در زمان سلطنت سلسله ptolemeus در سده هاي چهار تا اول پيش از ميلاد نوشته شده و به تورات ملحق شده است. زيرا در سالهاي سلطنت اوركتوس سومين پادشاه اين سلسله بود كه شخصي به نام يوسف به مباشرت كل املاك سلطنتي مصر منصوب شده بود. داستان يوسف در قرآن تغييرات و اضافاتي دارد كه از كتاب تفسيري ميدارش و از رساله يهودي وصيتنامه يوسف از بابهاي 10-3 گرفته شده است. ص7و286

داستان حضرت يوسف را مي توان يكي ازارزنده ترين داستانهاي قرآن به شمار آورد كه در آن پاكي و عفاف جواني به تصوير كشيده كه با ايمان به خداي يكتا بر نيروي شهواني كه او را به خيانت نسبت به زني شوهر دار دعوت مي كرد مسلط شد و با گذشت از هوس آني رضايت خداي را بدست آورد و نام نيك خود را براي هميشه در تاريخ انسانيت جاودانه كرد.

نويسنده تلاش كرده است با ذكر شواهدي، اين داستان سازنده كه هميشه تاريخ، راهنماي انسان ها به سوي صلاح و پاكي بوده است را ساختگي قلمداد كند.

اولين شاهد وي اين است كه اين داستان در هيچ مدرك تاريخي و باستان شناسي و ادبي ديده نمي شود. جالب اين است كه نويسنده، متضاد همين استدلال را، در مورد داستانهاي ديگر قرآن كه در مدارك تاريخي وباستان شناسي وادبي گذشته وجود دارد به كار برده و وجود اين داستانها را در آن مدارك، شاهد بر اين گرفته كه آنها، افسانه ها و اسطوره هايي بيش نيستند كه در طول هزاران سال ساخته و پرداخته شده اند. در اينجا مي بينيم كه درست در مقابل استدلال گذشته، نبودن داستان يوسف در آن مدارك ادبي، دليل بر ساختگي بودن آن گرفته شده است!

پيش از اين ما به تفصيل از ناكام بودن اين استدلا ل براي ابطال داستانهاي قرآن و كتب الهي سخن گفتيم و نشان داديم كه متكي بودن پيامبران به وحي الهي، امكان دسترسي آنان را به رخدادهايي كه در هزاره هاي پيشين اتفاق افتاده و امكان ثبت دقيق آنها نبوده فراهم كرده است. بنابراين عدم دستيابي باستان شناسان به مداركي كه اين رخدادها را تأييد كند نمي تواند دليل بر ساختگي بودن اين داستان ها تلقي شود؛ زيرا كاملا روشن است كه بخش بسيار كوچكي از حوادث و رخدادهاي گذشته تاريخ بشر،كه از طريق سنگ نوشته ها و برخي آثار و نشانه هاي ديگر باستاني بجا مانده از گذشته به دست ما رسيده است.

شاهد ديگري كه نويسنده براي انكار داستان يوسف ارائه كرده است اين است كه تاريخ، وجود صدراعظم يا مباشر يهودي براي فراعنه مصر را نشان نداده است و اصل چنين چيزي معقول نيست، زيرا هيچ ملتي حاضر نيست يك زنداني بيگانه را در چنين منصبي قرار دهد. ايراد اين استدلال نيز روشن است، زيرا يوسف به عنوان يك زنداني بيگانه و غريبه يكشبه از زندان به كاخ راه نيافت. بر اساس گزارش قرآن، او كسي است كه تمامي دوران كودكي اش و نوجواني و دوره اي از جواني خود را در كاخ سلطنتي مصر گذرانده و در آنجا بزرگ شده است. تنها به دنبال دسيسه همسر عزيز مصر بود كه او به زندان افتاد. يوسف پس از تعبير خواب عزيز، جريان آن دسيسه را برايش بازگو كرد وبرائت خويش را ثابت نمود و به دنبال آن در اين منصب عالي به كار گمارده شد. نبودن مدرك تاريخي از هزاران سال قبل كه وجود صاحب منصبي يهودي را براي فراعنه مصر نشان بدهد هم نمي تواند دليل بر ساختگي بودن داستان باشد.

اتفاق به گفته نويسنده، يك محقق فرانسوي وجود شخصي به نام يوسف را دردستگاه حكومت فرعون درمنصب سرپرستي اموال حكومت پادشاهي مصر كه بسيار مشابه منصبي است كه درگزارش قرآن به يوسف واگذار شده است، ثابت كرده است،

تشابه قصه هاي قرآن و تورات

64. نويسنده دربخش ديگري از كتاب،از چندين داستان قرآن به عنوان اقتباس هاي قرآن از تورات ياد كرده است.نويسنده طبق روية خود اين داستانها را كپي برداري قرآن از روي داستانهاي تورات و يا رساله هاي ديگر يهودي كه بعدها توسط خاخام هاي يهودي به ويژه بت هاميدارش نوشته شده است مي داند.

عدم اعتقاد وي به وحي موجب شده است تا هر جا كه گونه اي همخواني ميان داستانهاي قرآن با داستانهاي تورات ويا مدارك تاريخي ديگر ديده همان را شاهدي بر اقتباس قرآن از آنها بگيرد. ما بدون تكرار بحثهاي گذشته درباره ناكار آمدي اين استدلال به نكاتي چند پيرامون اين داستانها مي پردازيم:

نخست، اينكه نويسنده با اشاره به آيه 34 سوره ص كه فرموده است: ما برروي جايگاه و تخت سليمان جسدي را قرار داديم كه موجب انابه و توجه او به خداوند شد، گفته است: منبع اين آيه افسانه اي يهودي است كه سليمان نگين سحرآساي پادشاهي اش گم شد و چند ماه از تخت سلطنت به زير آمد و سر انجام پس از توبه نگينش را بازيافت و به پادشاهي بازگشت.

معلوم نيست نويسنده چه شباهتي ميان آيه ياد شده با اين داستان ديده كه آيه را اقتباس ازآن داستان گرفته است؟ آيا وجود توبه و انابه در هردو داستان كافي است تا دو داستان متفاوت را يكي فرض كرده و آنگاه يكي را برگرفته از ديگري به حساب آوريم؟!

دوم : تفاوت چشمگير داستان يونسع در قرآن كريم با سرگذشت وي در تورات، مي تواند برجستگي خيره كننده قرآن را نسبت به آن كتاب روشن سازد. تورات، يونس را به عنوان فردي معترض و پرخاشگر نسبت به خداوند معرفي كرده است كه كودكانه به خدا ايراد مي گيرد و پرخاش مي كند و هر چه خداوند با او همراهي مي كند او از موضع لجبازي بدخواهانه خود پائين نمي آيد و هم چنان تا پايان كار بر سر نافرماني خويش باقي مي ماند.

ولي در گزارش قرآن در دو آيه 86 و87 سوره انبياء به طور خلاصه، و به در سوره يونس طور مفصل چنين آمده است:« يونس ذوالنوناز قوم خود فاصله گرفت و از ميان آنها بيرون رفت، در حاليكه خشمگين بود و گمان مي كرد كه ما بر او سخت نمي گيريم. پس در تاريكي ها خدا را خواند و او را تسبيح گفت و به ظلم خويش اعتراف كرد؛ پس خداوند نداي او را اجابت كرد و او را از غم و اندوهش رهانيد و خداوند اين چنين مؤمنان را نجات مي بخشد».

تصويري كه در اين دو آيه از رابطه يونس با خداوند ارائه شده، تصوير بنده اي مؤمن وپاكباخته است كه در انجام وظيفه خويش دچار كوتاهي و قصور شده است و چون خداوند اورا در سختي مي افكند كوتاهي خويش را دريافته و متضرعانه به درگاه خداوند روي آورده است؛ خداوند نيز با محبتي تمام او را پذيرا شده و رنچ و اندوهش را التيام مي بخشيد.

آيا اين تصوير زيبا از رابطه انساني خطا كار با خداوند مهربان را مي توان با تصوير زشت تورات از شخصيت يك پيامبر الهي مقايسه كرد و آيا مي توان تورات را منبع و مأخذ داستانهاي قرآن به شمار آورد؟

سوم، داستان هاروت و ماروت است كه به گزارش قرآن دو ملك بودند كه در دوره اي نا معلوم، دربابل آموزشهايي درباره علوم غريبه به مردم آن سامان داده اند (ظاهرا براي مقابله با سحر ساحران). ولي گروهي از يهوديان به تذكرات پيوسته اين دو ملك نسبت به سوء استفاده از اين دانش ها توجه نكرده و از آنها براي اختلاف افكني در ميان مردم استفاده كرده اند.در اين داستان كوتاه نيز نكته اي كه نويسنده بتواند از آن عليه قرآن استفاده كند ديده نمي شود.

در اينجا تمامي نوشتار نويسنده درباره تناقضات قرآن ونيز داستانهايي كه به گمان وي آكنده از مسائل مخالف با علم و دانش و مغاير با اسناد و مدارك تاريخي است پايان مي پذيرد بدون آنكه توانسته باشد درتمامي آنچه مطرح ساخته، موردي را اثبات نمايد و خللي در اركان بناي رفيع قرآن بيفكند و چهره اين كتاب سراسر معرفت،راستي و پاكي را مخدوش سازد.

تأثير آئين مهر پرستي بر اديان ديگر

65. بررسي تأثير نقش آئين مهر يا ميترا پرستي ايران باستان بر اديان وملل بخش ديگري از كتاب را به خود اختصاص داده است. بيشترين تأكيد نويسنده در اين بخش بر تأثير پذيري تورات از اين آئين وآئين زرتشت است.

به گفته نويسنده در بخش مربوط به پيش از دوران اسارت بابلي تورات، سخني از جهان پس از مرگ وبهشت ودوزخ وجود ندارد، تنها پس از دوران اسارت بابلي و ارتباط يهوديان با ايران كه مربوط به عهد كورش پادشاه هخامنشي است و پس از آشنايي آنان با مذهب زرتشت كه شاهد طرح مسئله زندگي پس از مرگ و كيفر بهشت و جهنم براي نيكوكاران و بدكاران در تورات هستيم.

ممكن است اين نظريه را كه كاهنان تحريف گر براي آن كه دستشان براي كارهاي ناپسند و زشت باز تر باشد بخش هاي مربوط به قيامت و كيفرهاي اخروي را از آن حذف كرده باشند، درباره تورات تحريف شده بپذيريم ولي پرسش ما در اين جا اين است كه عقيده به جهان پس از مرگ و وجود بهشت براي نيكان و دوزخ براي بدكاران كه از اركان آئين زرتشت است، چگونه در آن آئين راه يافته است؟ آيا زرتشت هم آنها را - آن طور كه نويسنده درباره ساير اديان الهي عقيده دارد- از اسطوره ها و افسانه هاي پيشين كه اوهام و خرافاتي بيش نيستند، گرفته است؟ در اين صورت زرتشت هم شخصيتي برتر از خاخام هاي يهودي نيست كه به خاطر جعل داستانهاي تورات مورد نكوهش نويسنده قرار گرفته اند! ولي اگر بپذيريم كه زرتشت باور به بهشت و دوزخ را از منبع اطمينان بخشي دريافت كرده و به درستي آنها ايمان داشته است، ناگزيريم گونه اي ارتباط ميان او و منبعي غيبي را كه مشترك ميان همه پيامبران الهي است باور كنيم؛ منبعي كه چنين آگاهي هاي دور ازدسترس بشر را به او بخشيده است، و اين چيزي جز ايمان به وحي و پيامبري نيست. چيزي كه نويسنده تمام تلاش خود را در اين كتاب براي انكار آن به كار گرفته است.

پذيرش پيامبري زرتشت و اعتراف به نزول وحي آسماني بر او پذيرش امكان نزول وحي آسماني را بر پيامبران ديگر به همراه دارد. زيرا منطق نمي توان نزول وحي آسماني بر يك پيامبر را پذيرفت ولي درباره ساير پيامبران امكان آن را رد كرد.

عرش پروردگار و تخت زرين اهورا مزدا

66. اشاره قرآن به هشت ملكي كه عرش پروردگار را بر دوش دارند الحاقه17 انعكاس آشكاري از اين گفته ونديداد است كه اهورا مزدا بر تخت زرين خود نشسته است كه هفت امشاسپند آنرا در ميان دارند. ونديداد ، فرگرد نوزدهم 33و36 ص 306.

دانستيم كه اشتراك در عقايد و هماهنگي باورها در اديان توحيدي بيش از آنكه دليل بر انكار وحي آسماني باشد، نشان از وجود كانون متحد و يكپارچه ماوراء بشري است كه اديان توحيدي را كه گاه چند هزاره با يكديگر فاصله داشته اند، در جهاني كه انتقال دانش بين ملت ها و در ميان اعصار متفاوت به سختي صورت مي گرفته، اين چنين همسو و همآوا كرده است. با اين نگاه تمامي سؤالاتي كه در پيش روي نويسنده در ارتباط با علت هماهنگي اعتقادات مختلف ديني در ايران باستان با قرآن قرار دارند پاسخ شايسته خويش را دريافت مي دارند.

75. شايد به تذكر اين واقعيت نيازي نباشد كه اين كتاب «استر» يكي از كتابهاي رسمي همان توراتي است كه در كنيه هاي يهود و در كليساهاي مسيحيت و در آئين مسلمانان بخشي از تورات نازل شده به صورت وحي الهي شناخته مي شود.ص322

نا آگاهي نويسنده از اينكه تورات فعلي و مجموعه كتابهاي آن از جمله كتاب «استر» از نظر مسلمانان وحي الهي شناخته نمي شود، بسيار شگفت انگيز است. زيرا اين حقيقت كه تورات آسماني توسط كاهنان يهود تغيير يافته است و ساخته هاي آنان جايگزين آيات آسماني شده است در قرآن به صراحت بيان شده و جزو اعتقادات همه مسلمانان مي باشد. بنابراين از نظر مسلمانان، ضعف هاي تورات امروز كه نويسنده درصفحات متعدد كتاب به آن اشاره كرده هيچ ايرادي را متوجه وحي آسماني نمي كند. اگر در كتاب موجود تورات ضعف و تحريف هست، ارتباطي با گزارش قرآن و عقيده مسلمانان درباره تورات موسي ندارد.

بهشت و دوزخ در اديان توحيدي

67. بهشت و دوزخ كه از ضوابط جاري بنيادي آئين هاي توحيدي است در هر كدام از اين سه آيئن با دو تاي ديگر متفاوت است و درك چنين تضادي براي بسياري از مفسران مذهبي دشوار بوده است، زيرا در يكي از آنها يهوديت اساس وجود بهشت و دوزخي منظور نشده است و درديگرفقط از دوزخ به صورتي كم وبيش سخن مي رود و بهشت ماهيتي صرفاً معنوي دارد و از آن توصيف روشني بعمل نيامده است و در سومي به طور مشخص بهشت به صورت باغي پهناور- و جهنم به صورت سياهچالي آتشين- توصيف شده است. ص329

نخست بايد اين نكته را يادآور شويم كه نويسنده، آئين هاي توحيدي را كه به صورت وحي از جانب خداوند فرستاده شده در سه آئين يهود، مسيحيت، واسلام محدود كرده است؛ ولي از نظر مسلمانان آئين زرتشت نيز آئين الهي است كه با نزول وحي آسماني بر پيامبري الهي پا به عرصه وجود گذاشته است و به همين جهت زرتشتيان در سنت اسلامي از اهل كتاب به معناي دارندگان كتاب آسماني شمرده مي شوند. پيامبران الهي نيز منحصر به همين تعداد محدود كه درمنطقه خاورميانه و از نژاد سامي مبعوث شده اند، نمي باشند.

بنا به تصريح قرآن، خداوند براي تمامي اقوام پيشين در همه نقاط جهان پيامبراني به زبان خودشان فرستاده است نحل36 بنابراين؛ همانطور كه زرتشت يك پيامبر الهي است، محتمل است كه كساني چون بودا و كنفسيوس هم پيامبران الهي بوده اند، هر چند پس از گذشت هزاران سال آنچه آنان آورده اند به گونه اي خالص به دست پيروان كنوني آنان نرسيده است.

نويسنده در ادامه، گونه اي تضاد در برداشت يهودي و مسيحي و اسلامي از مسئله بهشت و جهنم را مطرح ساخته است. ولي شواهدي كه وي نقل كرده ازچنين چيزي حكايت نمي كند، بلكه تنها از كمرنگ تر بودن مسئله بهشت و دوزخ در تورات خبر مي دهد.

به اعتراف نويسنده، تصوير بهشت و دوزخ در انجيل و قرآن همگون و همانند است، ولي ويژگي قرآن اين است كه اعتقادات اصيل ديني در آن به گونه اي كاملاً شفاف و روشن و بدون ابهام و قابل فهم براي همه انسانها مطرح شده است. مسئله خدا و يگانگي او واسماء و صفات او- بعكس مسيحيت كه در هاله اي از ابهام و بصورت معمايي حل نشدني در آمده- در قرآن به صورت كاملاً روشن و قابل درك براي همگان بيان شده است؛ همين طور هم مسئله قيامت و بهشت و دوزخ با روشني هر چه تمامتر به تصوير كشيده شده است.

نويسنده بهشت قرآن را تنها به بهشت نعمت هاي جسماني منحصر نموده و گمان كرده است در بهشت قرآن بجز لذتهاي جسماني و جوي هاي روان، چشمه هاي جوشان و چمنزارهاي به گل آراسته و ميوه هاي در دسترس آويخته و حوريان چون مرواريد در صدف قرار گرفته وچيز ديگري وجود ندارد.ص336و335

ولي اين برداشت كاملا مردود است، زيرا هر چند نعمت ها و لذتهاي مادي با تفصيل بيشتري در قرآن مطرح شده اند، ولي گونه اي نعمت و لذت ديگر بهشتي نيز در قرآن مطرح شده كه هرچند كيفيتي برتر دارد، ولي چون طالبان كمتري دارد كميّت كمتري را در بيان به خود اختصاص داده است، به اين آيات نگاه كنيم:

« براي كسي كه مقام پروردگارش را بيمناك باشد دو بهشت آماده است» الرحمن46

« تقوا پيشگان در جايگاه صدق و راستي در نزد خداوند مليك مقتدر قرار دارند» قمر 54

«متقين نزد پروردگار شان در بهشت جاي دارند» طه34

« در قيامت چهره هايي شكفته و پر درخشش اند، زيرا كه دائم به پروردگارشان نظاره مي كنند»قيامت23

اين آيات به جايگاهي متفاوت براي گروهي از بهشتيان اشاره دارد. آنان كه تنها با لذايذ جسماني سرگرم نمي شوند. به محضر پروردگارشان بار مي يابند و با او همنشين مي شوند و از لذت نظاره به جمالش بهره مندند.

البته گفتني است كه بر خلاف نعمت هاي جسماني كه براي آدميان كاملاً مفهوم است و براحتي مي توان از آن توصيف روشني نمود، لذت هايي چون همنشيني با خدا و نظاره كردن او، براي ما در اين جهان قابل درك و فهم نيست؛ بنابراين تنها بايد به اشاره از آن گذشت.

قوانين فردي و اجتماعي در اسلام

68. بزرگترين نقطه ضعف مذاهب توحيدي قوانين و مقرراتي است كه در ارتباط با مسائل روزمره فردي و اجتماعي آدميان آورده اند و مي بايست الزاماً از جانب خدا وضع شده باشند و خود به خود قوانين ابدي و ثابت و تغيير ناپذير الهي اعلام شده اند. ص 327

پيش از آغاز بررسي اين مدعا و مواردي كه نويسنده به عنوان شاهد ذكر كرده است، چند اصل را كه پايه نظريات ديني در اين موضوع به شمار مي آيد مورد توجه قرار مي دهيم:

1.چرا اديان الهي به كار قانون گذاري در امور دنيوي پرداخته اند و آن را به عقل انسانها واگذار نكرده اند؟ پاسخ كوتاه اين است كه چون از نظر اين اديان، شيوه رفتار انسان در زندگي دنيايي نقش تعيين كننده اي در رشد و تكامل معنوي او دارد واز هر گونه رفتاري نمي توان انتظار شكوفايي معنوي داشت و عقل انسان هم تصويري كامل روشن و بدون ابهام از رفتار شكوفا كننده و رشد دهنده معنوي ندارد پس بناچار آفريدگار انسان، بايد روش هاي مفيدي را درباره چنين رفتاري در اختيار انسان قرار دهد. رفتاري كه هم زندگي دنيايي او را به ساماني نيك برساند هم سعادت و نيكبختي او را در زندگي جاودان پس از مرگ فراهم آورد.

2. مكاتب گوناگون درباره موضوعات سياسي، اقتصادي،تربيتي ، حقوقي اختلاف هاي فراوان دارند و

/ 18