آفرينش اختران - گلبانگ سربلندی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلبانگ سربلندی - نسخه متنی

سید علیرضا صدرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اساس تازه اي در نگرش به آن دسته از واژگان قرآني كه به تفسير و تحليل حقايق برتر جهان آفرينش پرداخته است مي رسيم. حقايقي كه نمي توان آنها را در قالب واژه هايي كه انسانها در زندگي طبيعي و مادي خود از آنها استفاده مي كنند جاي داد و بناچار بايد آنها را در حد نمادها و نشانه هايي به سوي حقايقي بالاتر دانست. اين همان روشي است كه عرفا براي انتقال دريافت هاي متعالي عرفاني خود به كار مي گيرند و از مي و ساغر وساقي وشاهد و معشوق براي اشاره به مفاهيمي برتر بهره مي برند.

. نكته مهم ديگر در اين جا ريشه يابي اسطوره هاي بشري است كه از هزاران سال قبل در انديشه انسان جاي گرفته است. آيا اين اسطوره ها را تنها بايد بافته هايي خيالي و پوچ بپنداريم كه انسانها هزاران سال آنها را با حماقت تمام تكرار كرده و به نسل هاي آينده خود انتقال داده اند. نگاه ديگر به مسئله آن است كه انسان از آغاز زندگي متفكرانه و هوشمندانه خود بر روي زمين، بر اساس يك نياز اصيل دروني در پي كشف معماي آفرينش و خلقت بوده و در جستجوي حل اين معما هيچگاه آرام نگرفته است. بديهي است كه اراده حكيمانه اي كه آفرينش جهان و انسان را بنياد گذارده و هم اين نياز و پرسش انديشمندانه را دراو جاي داده است او را درحيرت و جهل مطلق رها نكرده ونيز به انتظار روزي محتمل كه انسان در آن روز با پيشرفت دانش تجربي خود پس از هزاران سال راز اين معما را يكسره بگشايد رها نكرده ولاجرم راهي را براي گونه اي حيرت زدايي از او و خارج كردنش از اين حيرت بزرگ پيش روي او گشوده است. اين راه چيزي جز معرفت و آگاهي وحياني كه با كمك پيامبران الهي در اختيار او قرار گرفته نيست.

پيامبران پاسخ هايي وحياني را براي اين پرسش هاي بزرگ براي انسان به ارمغان آورده اند و اضطراب و بي قراري ناشي از جهل و ناآگاهي اونسبت به گذشته و آينده جهاني كه در آن زندگي مي كنند را به آرامش آگاهانه تبديل كردند. آرامشي رضايت بخش كه در سايه شناختن جهان پر عظمت آفرينش و يافتن موقعيت خود در جهان براي انسان حاصل شد. آدميان هم اين هديه گرانبها را در قالب اسطوره ها به نسل هاي آينده سپردند. ولي طبيعي است كه در گذر انتقال اين اسطوره هاي نمادين، درطول قرنها و هزاره ها تغييرات و تحريفاتي بزرگ وكوچك درآنها به وجود آمده وخلوص و درستي آنها كاملاً حفظ نشده باشد

. در محيطهايي كه پيامبراني پياپي ظهور كرده اند اين اسطوره ها سلامت خود را بيشتر حفظ كرده اند. شايد بتوان گفت اسطوره هاي منطقه بين النهرين و بابل به علت اينكه از قديم خاستگاه پيامبراني بزرگ بوده است حقيقت هاي بيشتري را در درون خود نگاهداشته واز اين رو مشابهت بيشتري با وحي آسماني دارد.

آفرينش اختران

45. قرنهايي پياپي مؤمنان مذاهب توحيدي بر مبناي متون مقدس بر اين عقيده بودند كه همه اين اختران تنها به خاطر روشن كردن روزها و شبهاي آدميان در آسمان جا داده شده اند. ص 247

وخورشيد و ماه و ستارگان و حيوانات و نباتات همه به خاطر نوع انسان، مخلوق سوگلي خدا آفريده شده اند. امروز دستاوردهاي جهان دانش مشخص كرده اند كه تمام اين خورشيدها ميلياردها سال و اين حيوانات و نباتات ميليونها سال پيش از پيدايش اين مخلوق سوگلي وجود داشته اند. ص248

پذيرش اينكه خداوند ميليونها ويا ميلياردها سال قبل مقدمات پيدايش انسان را با آفرينش جهان طبيعت تدارك ديده است براي نويسنده ممكن نيست. ولي براي مؤمنان به خداوند توانايي كه آفرينش تمام هستي از قدرت نامتناهي او ذره اي نمي كاهد و گذشت ميلياردها سال و طي شدن دوره هاي متوالي آفرينش طبيعت در برابر وجود نامتناهي او قدري به حساب نمي آيد، پذيرش تدارك چنين مقدماتي براي آفرينش موجودي برگزيده به نام انسان آسان است. جايگاه رفيع انسان در پهنه هستي به عنوان برترين آفريده خداوند وآئينه حسن كمال خداوندي، چنين تدارك عظيمي را براي پيدايش او موجه مي سازد.

آفرينش خورشيد وآسمان در قرآن

46. براي پيروان قرآن دفاع از برداشت هايي مانند آنكه زمين را به شكل بستري مسطح آفريديم سوره نبأ و خورشيد درچشمه آب تيره اي غروب مي كند.كهف 86 وآسمان را نگاه ميداريم كه روي زمين نيفتد حج 65 و كوهها را مانند ميخ در زمين فرو برديم كه ستونهاي آسمان باشند نب و پروردگار دو مشرق و دو مغرب الرحمن 17 و پروردگار مشرق ها صافات5 پذيرفتني نيست. ص248و 249

آياتي را كه نويسنده به عنوان مطالبي نامعقول برشمرده است را بترتيب مورد كنكاش قرار مي دهيم:

آيه نخست كه در سوره نبأ آمده است زمين را « مهاد»انسان معرفي كرده است. مهاد به معني گهواره است. تشبيه زمين به گهواره به روشني بر آماده بودن آن براي هرگونه بهره برداري انسان دلالت دارد. به گونه اي كه آرامش و راحتي انسان را فراهم سازد. خداوند دراين آيه با زيبايي از اين نعمت و هديه بزرگ خود به انسان ياد كرده است. ولي نويسنده با شگفتي تمام از پيش خود مسطح بودن زمين را هم در ترجمه مهاد افزوده و تعارض آن با نظريه كروي بودن زمين را نتيجه گرفته است. با اينكه اساساً چنين معنايي در اين آيه وجود ندارد. 1

حتي در صورتي كه پهن شدن و مسطح شدن زمين را براي استفاده انسان از آن در اين آيه مندرج بدانيم، باز هم درتقابل با كروي بودن زمين قرار ندارد چون مي تواند به مسطح بودن زمين براي بهره برداري در اقامت و كشت و زرع اشاره باشد كه از نعمت هاي مشهود اوست.

آيه دوم كه در سوره كهف آمده داستان سفر ذي القرنين پادشاه نيك سيرت ونيكو رفتار را به شرق وغرب عالم بيان داشته است. در آيه 86 اين سوره آمده است كه: ذي القرنين چون در سفر خود به مغرب رسيد خورشيد را ديد كه در چشمه گرم يا سياه رنگي غروب مي كند. ذي القرنين د رمنتهي اليه سفر خود به جانب مغرب به محل غروب خورشيد رسيد و مشاهده كرد كه خورشيد در محلي كه از آن با عنوان «عين حمئه» ياد شده غروب مي كند.

براي روشن شدن معناي آيه بايد معني واژه عين را به درستي شناخت. عين از پرمعناترين واژه هاي عربي است ومعروف است كه داراي هفتاد معني است. در مفردات راغب اصفهاني كه در قرن پنجم هجري تأليف شده آمده است كه عين به منبع آب يعني هر محلي كه آب در آن جوشش كند و جمع شود گفته مي شود. پس هر چند عين در يك استعمال رايج به معني چشمه است. ولي همان طور كه در تفسير الميزان هم گوشزد شده است به محل بزرگتر يعني دريا هم گفته مي شود. 2

حال كدام يك از اين دو معني درآيه 96 كهف اراده شده است؟ آيا بايد گفت ذي القرنين خورشيد را ديد كه در هر غروبي در چشمه اي فرو مي رود. در اين صورت قرآن فرو رفتن خورشيد در داخل يك چشمه را در هر شبانگاه است از يك شخصيت مورد احترام خود نقل كرده است، سخني كه درهيچ زماني براي هيچكس قابل قبول نيست! آن هم در شرايطي كه به شدت زير نقد مخالفان قرار دارد ، يا اينكه معني آيه اين است كه ذي القرنين مشاهده كرد خورشيد هر شبانگاه در دريايي بيكران غروب مي كند؟در اي صورت قرآن با اين جمله به زيبايي بيان داشته كه قهرمان داستانش يعني ذي القرنين در پايان سفر خود به جانب غرب، به غربي ترين نقطه زمين، به كرانه دريايي گرم و عميق (دريايي تاريك) رسيد و خورشيد را ديد كه درافق هاي دور دست اين درياي پهناور غروب مي كند.

در صورت انتخاب اين معني باز اين پرسش وجود دارد كه غروب خورشيد در دريا با واقعياتي كه امروز ثابت شده است سازگار نيست.پاسخ اين است كه در اين آيه صرف برداشت و دريافت ذي القرنين نقل و بازگو شده است او كه در پايان سفر خود از مشرق به سوي مغرب در ساحل اقيانوس اطلس در سواحل غربي قاره آفريقا ايستاده بود خورشيد را در افق دور دست اين اقيانوس بيكران در هنگام غروب مشاهده كرد، و شايد چنين تصور كرد كه در نقطه پايان خشكي ودر جايي كه خورشيد در آبهاي بيكران آن فرو مي رود ايستاده است.

در آيه 60 سوره حج آمده است كه خداوند كرات آسماني را از سقوط و برخورد با زمين نگاه داشته است. اين آيه بر خلاف تصور نويسنده هيچ تضادي با دانش امروز ندارد؛ زيرا بدون ترديد موقعيت مكاني تمامي كرات آسمان و نيز حركت حساب شده سيارات بر روي مدارهاي خود بدون برخورد با يكديگر در نتيجه طراحي يك نظام قانونمند و پيچيده اي است كه از سوي آفريدگاري با برترين آگاهي و توان ايجاد شده است. علم هر روز با عظمت بيكران و شگفت انگيز اين نظام پيچيده بيشتر آشنا مي شود و در مقابل آفريدگار آن بيشتر خاضع مي گردد.

قرآن در آياتي به آفرينش كوهها اشاره نموده و گفته است ما كوهها را هم چون ميخ هايي مستحكم در زمين قرار داديم. تشبيه كوهها به ميخ مي تواند از تأثيري كه كوهها در كاهش لرزش زمين و فوران آتشفشانها دارد حكايت كند. نويسنده با افزودن جمله اي به آيه معنايي غير قابل فهم به آن داده است. وي در ترجمه آيه چنين آورده است: كوهها را مانند ميخ در زمين فرو كرديم كه ستون هاي آسمان باشند. با آنكه در آيه هيچ اثري از اين عبارت « كه ستونهاي آسمان باشند» ديده نمي شود.

در يك آيه ديگر كه نويسنده به عنوان مطلب غيرقابل قبول از آن ياد كرده از خداوند به عنوان پروردگار دو مشرق ودو مغرب و در آيه ديگري با صفت پروردگار مشرق ها ياد شده است. در اين آيات هم سخني نامعقول ديده نمي شود؛ حركت انتقالي زمين بر دور خورشيد موجب بوجود آمدن مشرق هايي به تعداد روزهاي سال مي شود كه از نظر دانش امروز امري پذيرفته است و قرآن قرنها پيش از آن سخن گفته است.

اما سبب تفاوت دو آيه كه دريكي از دو مشرق و در ديگري از مشرق ها ياد شده است چيست؟ پاسخ اين است كه در يك نگاه، تفاوت محسوس روزهاي زمستان و روزهاي تابستان موجب دسته بندي مشرق به دو دسته زمستاني وتابستاني شده است. ودرنگاهي ديگر مشرق هاي هر روزه و حركت روزانه زمين در اين مشرق ها مورد توجه قرار گرفته وهر دو به عنوان آيت هاي قدرت و رحمت الهي به انسان ياد آوري شده است.

نويسنده، آيات قرآن را درباره تغيير شكل ماه از هلال به بدر و سير ماه در مراحل سي گانه را متذكر شده. منازلي كه براي شمارش روزها استفاده مي شده وانسان هزاران سال در تمامي محاسبات زندگي بر آن متكي بوده است. خداوند اين نعمت بزرگ را كه انسانها توانسته اند در طول هزاران سال از آن چنين بهره عظيمي ببرند را ياد آور شده است.1

جن در قرآن

نويسنده در صفحاتي ص251 گزارش قرآن را در مورد آفريده اي به نام جن كه در آيات متعددي به آن اشاره شده مورد ترديد قرار داده است.

نويسنده توضيحي ارائه نمي دهد كه چرا وجود جن ناپذيرفتني است وتنها به اينكه اعتقاد به جن از اسطوره هاي بابلي به معتقدات اعراب جاهليت و از آنجا به قرآن و به معتقدات اسلامي راه يافته است اشاره مي كند. وي اعتراف مي كند كه در تورات و انجيل سخني از جن به ميان نيامده است. 1 پس قرآن نمي تواند از آنها اقتباس كرده باشد.ما درباره مطالبي كه نويسنده ازمعتقدات عامه و رايج دربين مسلمانان و ادعاهاي برخي نويسندگان مسلمان درباره ارتباطشان با جن به ميان آورده است به دليل اينكه فاقد ارزش و اعتبار ديني اند سخن نمي گوئيم و به دو سؤال ديگر مي پردازيم:

نخست، اينكه آيا وجود اعتقاد به جن در اسطوره هاي بابلي را مي توان دليلي منطقي بر اقتباس كوركورانه قرآن از آنها دانست؟ ما پاسخ اين سوال را پيش تر در چند مورد مطرح كرده ايم؛ زيرا : اولاً : وجود باورهايي در اسطوره هاي بابلي و اسطوره هاي ملل ديگر دليل موجهي به باطل و خرافي بودن آنها نيست. ثانياً : اين ادعا كه هر آنچه در قرآن به گونه اي سازگار با كتب مقدس يا اسطوره هاي پيشين آمده حتم از آنها اقتباس شده بر پيش فرض انكار وحي مبتني است واگر بخواهد خود دليلي بر انكار وحي تلقي شود، استدلالي دورگونه و باطل خواهد بود. بنابراين با پذيرش وحي به عنوان منبعي براي دريافت حقايق فرامادي، وجهي براي ادعاي اقتباس نخواهد بود.

پرسش دوم اين است كه آيا مي توان هستي موجودي غير قابل ادراك با حواس پنجگانه مادي را باور كرد؟پاسخ اين پرسش در گرو حل اين مسئله است كه آيا عالم هستي، محدود به پديده هاي مادي است؟ وبا فرض محدود نبودن هستي آيا ارتباط با پديده هاي نامحسوس جهان براي انسان ممكن است ؟

اگر تمام پديده هاي جهان را محسوس بدانيم و پديده هايي غير محسوس را كامل انكار كنيم، در اين صورت ادعايي غير منطقي و بدون دليل كرده ايم، ولي مي توانيم از پذيرش هر چه نامحسوس است دست برداريم؛ در اين صورت بايد وجود عقل، وجدان، خوب وبد، وحي ونبوت وملائكه وخدا و... همگي را پوچ و باطل بدانيم. بنابراين جن هم چون در آزمايشگاههاي تجربي قابل اثبات نيست قابل انكار است.

ولي اگر چنين بسته و دگم نينديشيم و جهان با عظمت هستي و وجود پيچيده خود را در هستي مادي ومحسوس خلاصه نكنيم و در پاسخ به مسئله دوم هم، توانايي انسان را براي شناخت اين بخش هستي منكر نشويم دراين صورت مي توانيم آيات قرآن را درباره وجود فرشتگان و جن به عنوان موجوداتي داراي شعور و آگاهي ولي بدون جرم مادي متعارف ومحسوس بپذيريم وسخن گفتن پيامبر با آنان و عرضه آئين اسلام يعني يكتاپرستي به آنان از سوي پيامبر را باور كنيم.

47. به روايت قرآن، در دوران پيش از نزول اين كتاب، گروهي از اجنه كوشيده بودند خود را به آسمان برسانند تا در آنجا استراق سمع كنند و از اسرار عالم بالا آگاه شوند. ولي اين جنيان پس از نزول قرآن دريافتند كه آسمان شديد تحت مراقبت است، اجنه اي كه قصد رخنه بدان را داشته باشند هدف تير شهاب ملائك پاسدار قرار مي گيرند.جن8 و99 ص 252

براساس آيات اشاره شده پيش از نزول قرآن، جنيان توانايي داشتند كه به آسمان عروج كنند و به آگاهي هايي كه دراختيار فرشتگان بود دست يابند؛ ولي پس ازنزول قرآن دريافتند كه اين امكان از آنان باز ستانده شده و اجازه ورود به آن محدوده را ندارند؛ زيرا با نزديك شدن به آن عرصه آماج تيرهاي فرشتگان قرار مي گيرند.

در اين آيات هرچند از زبان عرفي استفاده شده و واژه هايي چون بالا رفتن در آسمان، گوش دادن جنيان به سخنان فرشتگان، آماج تير آنان واقع شدن به كار رفته است، ولي همانطور كه پيش تراشاره كرديم نبايد تمامي واژگان استفاده شده در اين آيات را كه درباره ارتباط دو موجود غير محسوس است برمعاني متعارفي كه در زندگي محسوس خود به كار مي بريم حمل مي كنيم و گمان كنيم كه مقصود از آسمان همين فضاي بالاي سر ماست و جنيان هم مانند انسانها با استفاده از عضو مادي به صداي فرشتگان گوش مي داده اند و يا اين كه تيرباران جنيان از سوي فرشتگان هم با همان جنگ افزارهايي صورت مي گرفته است كه انسانها به كار مي برند. هنگامي كه ما از رابطه دوگونه موجود متفاوت با انسان سخن مي گوييم طبيعتاً بايد فضاي ارتباطي را هم متناسب با ساختمان وجودي آنها معني كنيم.

با اين نگاه تحليلي به آيات قرآن، به عرصه تازه اي از درك مفاهيم قرآني پا مي گذاريم وبينشي تازه را تجربه مي كنيم. نويسنده به دليل ناآشنايي با اين مفاهيم، گونه اي موجود غير مرئي را تصوير كرده كه در فضاي مادي آسمانها به پرواز در مي آيد و در آسمان تاريك در جنگ وجدالي خيالي وافسانه اي با موجودات نامرئي ديگر درگير مي شود. تبيين فوق اين ترسيم افسانه اي را نفي كرده و تبييني منطبق با منطق قرآن را ارائه مي كند.

شجره ممنوعه در تورات

48. خداوند گفت: اينك كه آدم از درخت معرفت نيك وبد خورده همانا مثل يكي از ما شده و عارف نيك و بد گرديده است و اينكه مبادا كه دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخورد و تا به ابد زنده بماند. پس خداوند او را از باغ بهشت بيرون كرد. ص256

داستان خوردن آدم از ميوه درخت ممنوعه در قرآن هم آمده است. در آيه 19 سوره اعراف آمده است كه: خداوند به آدم فرمود: تو و همسرت در اين بوستان ساكن شويد و از هر آنچه ميل داريد بخوريد و تنها به اين درخت نزديك نشويد، زيرا در آن صورت از ظلم پيشه گان خواهيد بود.

در تورات صراحتاً درخت ممنوعه را درخت آگاهي و معرفت دانسته است، ولي درقرآن نامي از آن درخت برده نشده است. آيا قرآن هم همان نظر تورات را دارد؟

پاسخ اين سؤال را در آيات ديگري از قرآن جستجو مي كنيم: در آيه 30 تا33 سوره بقره شاهد مذاكره شنيدني ميان خداوند و فرشتگان درباره آفرينش انسان هستيم. خداوند به فرشتگان خبر مي دهد كه درصدد آفرينش موجودي به نام آدم است تا او را در زمين جانشين خود قرار دهد. فرشتگان كه به طريقي از ظلم وفساد آدميان آگاه بودند، با تعجب پرسيدند: آيا انساني را كه از دست زدن به خونريزي و جنايت پروايي ندارند به جانشيني و خلافت خود برمي گزيني؟ پاسخ خداوند اين بود كه آنها از همه حقيقت با خبر نيستند! سپس براي آنكه آنها را به مقام ومرتبه والاي اين موجود تازه آگاه سازد، سؤالاتي ازفرشتگان درباره موجودات هستي فرمود. چون آنان از پاسخ ناتوان ماندند همان سؤالات را از آدم نمود وآدم بدآنها پاسخ صحيح داد. فرشتگان با مشاهده دانش شگفت انگيز آدم به برتري او بر خويش اقرار كردند و جانشيني وي را پذيرا شدند.

آيات ياد شده روشن مي سازد كه در انديشه قرآني، نه تنها خداوند آدم را از معرفت محروم نكرده، بلكه به دليل معرفت و آگاهي بيشترش او را بر فرشتگان برتري داده است. اين نمونه كافيست تا نادرستي پندار همساني قرآن با تورات را در داستان خوردن از شجره ممنوعه ثابت كند و جايگاه والاي قرآن را در ميان كتابهاي آسماني و اسطوره هاي پيشين اثبات نمايد. 1

آيات ناسخ ومنسوخ

49. قرآن نيز مانند تورات- هرچند كمتر از آن- داراي ضد و نقيض ها و به اصطلاح رايج تر ناسخ ومنسوخ هايي است كه وجود آنها از همان آغاز مورد توجه مفسران و شارحان قرآن قرار گرفته است. يكي از نتايج آن، اين بوده است كه غالباً در بحث ها وگفتگوها هر يك از طرفين مي توانسته است به آيه اي از قرآن كه مؤيد نظر اوباشد استناد كند، بي آنكه هيچكدام از آنان از حدود استناد به قرآن تجاوز كرده باشند.ص227

از همان آغاز نزول وحي وجود آيات ناسخ ومنسوخ در قرآن و سنت مطرح شده است. نسخ به معناي برداشته شدن مفاد ومضمون يك آيه وباقي ماندن الفاظ آن در قرآن است. پيش از وارد شدن به مسئله نسخ، توجه به اين نكته اساسي لازم است كه نسخ تنها درمورد آيات مربوط به احكام شريعت مطرح است و به ساير حوزه هاي انديشه قرآني راه نيافته است. هيچيك از آيات قرآن كه درباره خداشناسي، نبوت، تاريخ، پيامبران توصيه ها و دستورات اخلاقي و اعتقادات و باورهاي ديني نازل شده است نسخ نشده و اعتبارشان نفي نگرديده است.

فلسفه نسخ احكام تغيير شرايط اجتماعي بوده است، درست همان طور كه ممكن است يك مجلس قانون گذاري قانوني را تصويب كند وپس از گذشت دوره اي با تغيير شرايط، آن قانون را ملغي و قانون ديگري را جايگزين نمايد. محققان بزرگ شيعه تعداد آيات منسوخ قرآن را بسيار ناچيز دانسته و برخي از آنها(آيت الله خوئي) تنها به يك آيه نسخ شده در قرآن باور دارند.2 بنابراين همان طور كه از ظاهر دو واژه ناسخ ومنسوخ فهميده مي شود، وجود آيات ناسخ و منسوخ به معناي وجود آيات ضد ونقيض در قرآن نيست، بلكه به معناي لغو شدن يك حكم و جايگزيني آن با حكم ديگر در پي تغيير شرايط تشريع است.

/ 18