انتقادهاي نظام الملك از وضع ديواني و اداري موجود, حاكي از اين است كه به رغم سياستِ حذف رقيب و يكه تازي در عرصه وزارت, طي سه دهه, نتوانسته به خواسته هاي سياسي اش دست يابد و گويا اختيارات بيشتري را طلب مي كرده, بلكه بتواند نظامِ مورد نظرش را به كرسي قدرت بنشاند, ولي سيري در اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي عصر خواجه حكايت دارد كه وي به چيزي غير از قلع و قمع مخالفان خود نمي انديشيده است.27مي دانيم كه پس از قتل خواجه عميد الملك 28و راندن حسن صباح از صحنه رقابت29و تسخير حصن و حصار حكومت در پهنه جغرافياي سياسي آن روز ايران, ديگر جايي براي ملامت ديگران و تبرئه خويش باقي نمي ماند. هر چه هست, دست پخت خود خواجه است; چه شور و چه شيرين!
هرج و مرج در گزينش
(و امروز, مردم هست [فردي هست] كه به هيچ كفايتي كه در او هست, ده عمل [شغل و منبع درآمد] دارد, و اگر شغلي ديگر پديدار آيد, هم بر خويشتن زند [بپذيرد]… چرا بايد كه مجهولي, بي كفايتي, بي اصلي, بي فضلي چندين شغل دارد و معروفي, اصلي معتمدي يك شغل ندارد و محروم و معطل باشد?)30لقب سازي(و ديگر, القاب بسيار شده است و هر چه فراوان شود, قدرش برود….)31ضعف اطلاعات(اگر كسي مرغي را از كسي به ناحق بستدي در غزنين [در حكومت محمود غزنوي] و يا مشتي به ناواجب بر روي كسي زدي, او را در ري خبر بودي و تلافي آن بفرمودي كردن…از قديم باز, اين ترتيب, پادشاهان نگاه داشته اند, الاّ آل سلجوق كه دل در اين معنا نبسته اند.)32حيف و ميل اموال عمومي(راست به گماشتگان [كارگزاران حكومت] اين زمانه ماند كه از بهر ديناري حرام, باك ندارند كه ده حرام را حلال گردانند و ده حق را باطل كنند و هيچ عاقبت را ننگرند.)33
تحرير سير الملوك و هدف ها
درخواست نگارش سير الملوك در آداب كشورداري, از سوي ملكشاه, بيانگر اين حقيقت است كه نابساماني ها, از همه سوي, دربار سلجوقيان را به نگراني كشانده و نسبت به فرجام امور, و آينده سلطنت و خاندان سلجوقي, شاه را به بيمناكي افكنده است. حال, اين رساله يا قانون نامه, تا چه ميزان, مي توانسته بايد و نبايدها را روشن سازد و كژي ها را به راستي ها, بدل كند و خشنودي خاطر حاكمان را فراهم آورد, به درستي معلوم نيست. اكنون, طي بندهايي, به شناختي اجمالي از آن, دست مي يازيم. و اما تحليل و تطبيق سياست عملي يا سلوك سياسي در فرصت ديگري, بدان خواهيم پرداخت.