(جـنـگ روانـى ) كـه در مـنـابـع به عنوان شگفت انگيزترين پديده اجتماعى از آن ياد مى شود، ريـشـه در اعـمـاق حـيـات انـسـانـى و اعـصـار گـذشـتـه دارد. ايـن پـديـده مـبـتـنـى بـر ايـن سـؤ ال اسـت كـه : (آيـا مـى تـوان ذهـن انـسـان را در جـهـتـى خـلاف خـواسـت و اراده او كـنـتـرل كـرد؟)(1) مبناى اصلى و اساس جنگ روانى در پاسخ به پرسش بالا نهفته اسـت . در بـررسـى ديـدگـاه هاى مختلف ، در پاسخ به آن ، به دو ديدگاه كاملا متفاوت برمى خوريم :ديـدگـاه اول : انـسـان موجود پيچيده اى است كه حتى خود وى نيز نمى تواند به اندرون روان و انديشه اش راه يابد.ديـدگـاه دوم : دنـيـا، دنـيـاى تـبـليـغات است ؛ هر رفتار سياسى مى تواند يك حركت تبليغاتى باشد كه به منظور اغواى ديگران طراحى شده است .بـر مـبـنـاى ديـدگـاه نـخـست ، ايده هايى مثل تهاجم تبليغاتى ، جنگ روانى و تعليم و تربيت و تـاءثـيـرگذارى بر افكار و انديشه هاى ديگران و به طور كلى افهام و تفهيم ، توهمى بيش نـخـواهـد بـود. امـّا بـراسـاس ديـدگـاه دوم ، ابـزار اصـلى سياستمدارى و روابط بين كشورها، تبليغات و جنگ روانى خواهد بود.بـا بـررسـى حـقـايـق مـوجـود، فـطـرت انـسـانـى ، و مـلاحـظـه هـدف از بـعـثـت انـبـيـاء، ديدگاه اول صـحـيـح نـمـى بـاشـد و ديـدگـاه دوّم نـيـز بـه طـور مـطـلق نـمـى تـوانـد مـورد قبول واقع شود.با توجه به اين مبنا سؤ الات ديگرى مطرح مى گردد از جمله :