درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آنها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است؛ چنان كه فضلبن شاذان از حضرت رضا عليه السلام نقل مىكند كه حضرت در نامهاى به مامون گناهان بزرگ را بر شمرده، دروغ را نيز يكى از آنها معرفى كرد.(26)فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ، مانند دروغ بستن به خدا و پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و پيشوايان معصوم عليهم السلام، گواهى و شهادت دروغ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم، از گناهان بزرگ به شمار آوردهاند.امام صادق عليه السلام مىفرمايد:الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء عليهم السلام من الكبائر.(27)دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است.فقيهان در باب «مبطلات روزه»(28) مىگويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان عليهم السلام نه تنها روزه را باطل مىكند، بلكه «كفاره جمع»(29) نيز دارد.نكتهاى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسدهاى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و برعكس، يك دروغ، مفسدهاى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آنها را به گناهاني بزرگ تبديل مىكند. فقيه بزرگ شيعى، شيخ انصارى (ره)، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده، آن را موجب بزرگ شدن گناه مىداند.(30)عبدالله بن حجاج مىگويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: آيا «كذاب» كسى است كه درباره چيزى دروغ مىگويد؟حضرت در پاسخ فرمود:لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع علىالكذب.(31)نه، هيچ كس (جز معصومان) وجود ندارد كه خلافى نگويد. كذاب كسى است كه سرشتش دروغگويي شده است.ابى بصير مىگويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله عزوجل كذب و فجر.(32)همانا بنده دروغ مىگويد تا جايى كه در شمار دروغگويان نوشته مىشود؛ پس هنگامى كه دروغ مىگويد، خداوند عزوجل مىفرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد.از امير مومنان على عليه السلام چنين نقل شده است:ما يزال احد كم يكذب حتي يقال كذب و فجر.(33)برخى از شما آنقدر دروغ مىگويد تا اين كه گفته مىشود: دروغ گفت و فاجر شد.با توجه به اين كه هر گناهى موجب «فسق»، و از بين برنده «عدالت» نيست چرا كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمىرساند از اين احاديث چنين برداشت مىشود كه اگر شخصى طبع دروغگويى بيابد، «فاجر و فاسق» مىشود.اصرار بر دروغهايى كه از گناهان كوچك به شمار مىروند، و تكرار آنها، بيمارى درونى به شمار مىرود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته، آرام آرام به «ملكه»اى (34) در وجود شخص تبديل مىشود تا به آنجا كه به سختى مىتواند راست بگويد.پيدا شدن چنين «طبيعت ثانويهاى»(35) در انسان، بعد معنوى او را ضعيف، و ايمانش را نابود مىكند. در چنين حالى، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مىشود.