سال 57 هجرى، روز سوم ماه صفر حضرت امام محمد باقرع در مدينه منوره پا به عرصه وجود نهاد پدر بزرگوارش امام سجادع و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبىع است نام آن حضرت محمد و كنيهاش ابوجعفر و لقبش باقرالعلوم است امام محمد باقرع در طول عمر بابركت خود به نشر علوم دينى چون تفسير قرآن و احكام مختلف اسلامى پرداخت، به طورى كه لقب باقرالعلوم يعنى شكافنده علمها به آن حضرت داده شد امام باقرع شاگردان بسيارى داشت كه از او در زمينههاى مختلف، روايات زيادى نقل كردهاند؛ به طورى كه شيخ كَشّى بيان مىكند كه محمد بن مسلم سىهزار روايت از امام باقرع نقل كرده است امام باقرع داراى هفت فرزند به نامهاى جعفر، عبدالله، ابراهيم، عبيدالله، على، زينب و امّسلمه بود زندگىنامه امامانع، ص 384 جلاء العيون، ص 864
شهادت امام حسين ع
بعد از ظهر روز دهم محرم سال 61 هجرى، سومين امام شيعيان حسين بن علىع با يارانش در كربلا به شهادت رسيدند صبح روز دهم محرم، امام حسينع لشكر خود را كه حدود هفتاد نفر بودند صفآرايى كرد و عمر سعد نيز به صفآرايى لشكر خود كه حداقل سىهزار نفر بودند پرداخت سپس حسينع بر مركبى سوار شد و ما بين دو لشكر قرار گرفت و براى لشكريان عمر سعد سخنانى ايراد كرد؛ اما آنان داد و فرياد راه انداخته و سخنان آن حضرت را قطع كردند عمر سعد، تيرى به چله كمان نهاد و به طرف حسين انداخت و به اين شكل جنگ آغاز شد ياران امام يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند شهادت همه ياران براى آن حضرت سخت بود؛ اما شهادت برادرش عباس و فرزندش على اكبر بر وى بسيار سخت گذشت عصر عاشورا آن حضرت پس از وداع با خواهران و فرزندانش به ميدان رفته و بعد از نبردى سخت، به دست شمر بن ذىالجوشن به شهادت رسيد لهوف سيد بن طاووس، ص 96 الكامل، ج 2، ص 570 نگاهى به زندگانى دوازده امامع، ص 197
ولادت امام جعفر صادق ع
ششمين امام شيعيان حضرت امام جعفر صادق ع در روز 17 ربيعالاول سال 83 هجرى در مدينه منوره متولد شد پدرش امام محمد باقرع و مادرش »امّفَروه« دختر قاسم بن محمد بن ابىبكر بود عمر شريف آن حضرت 65 سال و مدت امامت وى 38 سال بوده است فرزندان امام صادقع ده نفر بودند كه موسى بن جعفرع بعد از پدر به امامت رسيد اسم آن حضرت جعفر و لقبش صادق و كنيهاش ابوعبدالله مىباشد امام صادقع نقش ويژهاى در بيان احكام قرآن و سنت رسول خدا دارد و روايات زيادى در علوم مختلف از آن حضرت نقل شده است جلاء العيون علامه مجلسى، ص 870 زندگىنامه امامانع، ص 395