اگـر خـواص سـربـلنـدى در محضر حق تعالى را بر سر بلندى در نزد ديگران ترجيح دهند و حـاضر باشند براى كسب رضاى خدا، در جامعه تحقير شوند و از سرزنش ها و ملامت ها نهراسند بـه يـقـيـن هـمـواره مـؤ ثـر و مـنشاء تحول خواهند بود. خداوند در وصف چنين بندگان خاصّى مى فرمايد:(وَ لا يَخافُونَ فِى اللّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ)^122 و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى هراسند.يـكـى از خـواص زمـان رسـول خـدا(ص )سـعد بن معاذ بود. او بزرگ قبيله اوس بود و به مقام و مـرتـبـه رفـيـعـى از ايـمـان رسـيـد. رسـول خـدا(ص )در نـقـلى ، عـرش و مـلائكـه حـامـل آن را تـوصـيـف كـرده و مـى فـرمـايـد: هـمـه آن مـلائكـه بـا آن قـواى عـظـيـم ، از حمل صحيفه حسنات مردى از امت من ناتوانند و سپس در معرفى آن مرد فرمود:آن مـرد روزى بـا افـراد قبيله اش در فضايى نشسته بودند كه ناگهان مردى نقاب زده از آنجا عبور كرد و كسى جز او وى را نشناخت . با پا و سر برهنه به سوى وى دويد و دستش ، سرش ، سـيـنـه اش و مـابـيـن دو چـشـمـش را بـوسـيـد و گـفـت : پـدر و مـادرم فـداى تـو بـاد اى برادر رسـول خـدا كـه گـوشـت تـو، گـوشت او و خون تو، خون او و حلم تو حلم او و علم تو، علم او و عقل تو، عقل اوست . از خدا مى خواهم مرا به خاطر محبت شما خاندان سعادتمند گرداند. خداوند به خـاطـر ايـن عـمـل و ايـن كـلام او ثـوابـى بـه وى داد كـه اگر تفصيلش را بنويسند، همه ملائكه حـامـل عـرش و اطـراف عـرش از حـمـل آن عـاجزند، پس آن مرد به سوى دوستانش و افراد قبيله اش بـازگـشـت . آنـان بـه سـرزنش ، گفتند: تو با اين مقام و موقعيت در بين قبيله و جامعه اسلامى و مقامى كه در نزد رسول خدا دارى ، چنين اظهار خضوع نسبت به آن عابر مى كنى ؟ سـعـد در جـوابـشـان گـفـت : اى جـاهـلان ، آيـا گـمـان مـى كـنـيـد كـه بـر مـسـلمـانـى ، جز به حب رسول خدا و اين عابر، ثواب داده مى شود؟ سـپـس پـيـامـبـر فـرمـود: خـداونـد بـه خـاطـر پـاسـخ او بـه سـرزنـش قـبـيـله اش ، ثـوابـى مـثـل ثـواب قـبل برايش مقدر كرد. آن گاه رسول خدا آنان را معرفى فرمود: عابر على ابن ابى طالب (ع )و احترام كننده سعد بن معاذ بود.^123 بعد از جنگ خندق ، مسلمانان ، يهود بنى قريظه را به خاطر پيمان شكنى محاصره كردند. بعد از مـدتـى رسـول خـدا بـا بـنـى قـريـظـه بـر حـكـمـيـت سعد به معاذ توافق كرد. بنى قريظه قـبـل از اسـلام بـا اوس هـم پـيمان بود و بنى نضير با خزرج . بعد از جنگ احد، بنى نضير با پيامبر درگير شدند و سرانجام با وساطت عبدالله بن ابى ، از بزرگان قبيله خزرج پيامبر از كـُشتن آنان چشم پوشيد و تبعيدشان كرد. رقابت قبيلگى ، اوس را بر آن داشت تا با اصرار از رئيسشان سعد درخواست وساطت براى بنى قريظه كند.ولى او بـا خـود گـفـت : (وقـت آن رسيده كه سعد در راه خدا از ملامت هيچ سرزنشگرى نهراسد.) آنـگـاه بـدون هـراس از مـلامـت افـراد قـبـيـله و رقـبـا، حـكـم خـدا را در مـورد بـنـى قـريـظه جارى كرد.^124 از اين رو بود كه رسول خدا بعد از شهادتش در مورد وى فرمود: