عوام و خواص از دیدگاه قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عوام و خواص از دیدگاه قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(يـَرْحـَمـُكَ اللّهُ يا سَعْدُ لَقَدْ كُنْتَ شَجًّا فى حُلُوقِ الْكافِرينَ، لَوْ بَقيتَلَكَفَفْتَ الْعِجْلَ الَّذى يُرادُ نَصْبُهُ فِى الاِْسْلامِ)^125 خـدا تـو را رحـمـت كند اى سعد، تو خارى در گلوى كافران بودى و اگر باقى مى ماندى غائله گوساله اى را كه مى خواهند در حكومت اسلام نصب كنند، مانع مى شدى .

4 ـ رشادت و جوانمردى

كـسـانـى كـه كـرامـت نـفـس داشته باشند حتى اگر ايمان به خدا وآخرت هم نداشته باشند نمى تـوانـنـد در مـقـابـل ظـلم ، سـتـم و كـژى سـكـوت كـنـنـد و از اعـمـال و رفـتـار حـقـارت آمـيـز و رذل تنفر دارند. وقتى ملائكه الهى به صورت جوانانى زيبا مـيـهـمـان حـضـرت لوط(ع )شدند، مردم پست و منحرف شهر با خبر شدند و به سوى خانه لوط هجوم آوردند. پيامبر خدا كه خود را در مقابل آنان ناتوان مى ديد فرياد برآورد:

(اَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ)^126 آيـا در بـيـن شـمـا جـوانـمـردى نـيـسـت (كـه شـمـا را از ايـن عمل پست و شرم آور بازدارد؟) حضرت موسى (ع )يك جوانمرد نمونه است . قرآن به زيبايى داستان جوانمردى موسى را بيان مى كند. او روزى در غفلت اهل شهر وارد مصر مى گردد و در آنجا دو نفر را در گير و دار دعوا مى بـيـنـد، يـكـى از آن دو مـظـلوم و از بنى اسرائيل بود و ديگرى ظالم و از قبطيان و دشمنان بنى اسـرائيـل ، بـنى اسرائيلى از موسى يارى مى طلبد موسى به كمك وى مى شتابد و مشت محكمى بـه فرد قبطى زده ، او را مى كشد. با كشته شدن مرد قبطى ، موسى خود را در خطر مى بيند و بـه خـدا پناه مى برد و از خدا مى خواهد تا عاقبت اين واقعه را به خير كند. آنگاه با خدا عهد مى كـنـد كـه بـه شـكـرانـه نعمتى كه به او داده (نعمت قوه و قدرت )^127 پشتيبان مجرمان نـباشد. فرداى آن روز، دوباره با همان بنى اسرائيلى برخورد مى كند كه با يك قبطى ديگر گـلاويز است و يارى مى طلبد. همين كه موسى خواست آن قبطى را بزند، او فرياد برآورد كه آيـا مـى خـواهـى مـرا بـكـشـى آن چـنـان كـه ديـروز كـسـى را كـشـتـى و در ايـن حال مردى دوان دوان سر مى رسد و موسى را خبر مى دهد كه درباريان در جستجوى اويند، تا به قـتـلش برسانند و بايد فرار كند و موسى به اميد خدا از شهر خارج مى شود و خود را به خدا مى سپارد و سر به بيابان مى گذارد. بعد از مدتى راه پيمايى در بيابان ، به چاه آبى مى رسـد كـه گروهى چوپان از آن براى گوسفندانشان آب مى كشند و دو دختر جوان نيز در كنارى جـلو گـوسـفـندان خود را گرفته اند كه بر سر چاه نيايند. (مشاهده اين وضع براى جوانمردى مـثـل مـوسـى سـؤ ال بـرانـگـيـز اسـت ) مـى پـرسـد كـه كـار شما چيست ؟ و جواب مى شنود كه ما گـوسـفندان را آب نمى دهيم تا چوپانان بروند چون قدرت درگيرى با آنان نداريم و پدر ما پيرمرد ناتوانى است .^128 (و ناچار ما بايد چوپانى كنيم ). اين جوانمرد نمى تواند مـظـلوميت دختران را تحمل كند پس چوپانان را كنار زده و گوسفندان آن دو دختر را سيراب كرده ، روانه منزلشان نموده و گرسنه و نيازمند به زير سايه درختى براى استراحت پناه مى برد و بـه نـجوا به خدايش عرض ‍ حاجت مى دارد: (خدايا من محتاج خير و بركتى هستم كه از ناحيه تو باشد).

يكى از دختران او را به نزد پدر مى خواند تا پاداش خدمتش را بگيرد. شعيب ، او را به خوردن طعام دعوت مى كند. ولى موسى اجابت نكرده و در توجيه عملش گويد: ما از خانواده اى هستيم كه كار خدايى و آخرتى را با همه زمين اگر از طلا باشد عوض ‍ نمى كنيم .^129 اين نمونه يك جوانمرد رشيد قرآنى است .

وقـتـى در روز عـاشـورا امـام حـسين (ع )تنها شد، لشكر دشمن به يكباره بر آن بزرگوار هجوم آورد و بـيـن ايـشـان و خـيمه هاى حرم فاصله انداخت ، در اين بين گروهى از آن بى حياهاى نامرد شـايد براى شكستن روحيه امام حسين يا به دلايل ديگر به سوى حرم امام (ع ) هجوم بردند، امام (ع )وقتى عمل ناجوانمردانه آنان را ديد فرياد برآورد:

(يا شيعَةَ الِ ابى سُفْيانَ، اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَالْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْياكُمْ)^130 اى شـيـعـيـان آل ابـوسـفـيـان ، اگـر ديـن نـداريـد و از قـيـامـت نـمـى هـراسـيـد، لااقـل در

/ 47