كـسـانـى كـه كـرامـت نـفـس داشته باشند حتى اگر ايمان به خدا وآخرت هم نداشته باشند نمى تـوانـنـد در مـقـابـل ظـلم ، سـتـم و كـژى سـكـوت كـنـنـد و از اعـمـال و رفـتـار حـقـارت آمـيـز و رذل تنفر دارند. وقتى ملائكه الهى به صورت جوانانى زيبا مـيـهـمـان حـضـرت لوط(ع )شدند، مردم پست و منحرف شهر با خبر شدند و به سوى خانه لوط هجوم آوردند. پيامبر خدا كه خود را در مقابل آنان ناتوان مى ديد فرياد برآورد:(اَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ)^126 آيـا در بـيـن شـمـا جـوانـمـردى نـيـسـت (كـه شـمـا را از ايـن عمل پست و شرم آور بازدارد؟) حضرت موسى (ع )يك جوانمرد نمونه است . قرآن به زيبايى داستان جوانمردى موسى را بيان مى كند. او روزى در غفلت اهل شهر وارد مصر مى گردد و در آنجا دو نفر را در گير و دار دعوا مى بـيـنـد، يـكـى از آن دو مـظـلوم و از بنى اسرائيل بود و ديگرى ظالم و از قبطيان و دشمنان بنى اسـرائيـل ، بـنى اسرائيلى از موسى يارى مى طلبد موسى به كمك وى مى شتابد و مشت محكمى بـه فرد قبطى زده ، او را مى كشد. با كشته شدن مرد قبطى ، موسى خود را در خطر مى بيند و بـه خـدا پناه مى برد و از خدا مى خواهد تا عاقبت اين واقعه را به خير كند. آنگاه با خدا عهد مى كـنـد كـه بـه شـكـرانـه نعمتى كه به او داده (نعمت قوه و قدرت )^127 پشتيبان مجرمان نـباشد. فرداى آن روز، دوباره با همان بنى اسرائيلى برخورد مى كند كه با يك قبطى ديگر گـلاويز است و يارى مى طلبد. همين كه موسى خواست آن قبطى را بزند، او فرياد برآورد كه آيـا مـى خـواهـى مـرا بـكـشـى آن چـنـان كـه ديـروز كـسـى را كـشـتـى و در ايـن حال مردى دوان دوان سر مى رسد و موسى را خبر مى دهد كه درباريان در جستجوى اويند، تا به قـتـلش برسانند و بايد فرار كند و موسى به اميد خدا از شهر خارج مى شود و خود را به خدا مى سپارد و سر به بيابان مى گذارد. بعد از مدتى راه پيمايى در بيابان ، به چاه آبى مى رسـد كـه گروهى چوپان از آن براى گوسفندانشان آب مى كشند و دو دختر جوان نيز در كنارى جـلو گـوسـفـندان خود را گرفته اند كه بر سر چاه نيايند. (مشاهده اين وضع براى جوانمردى مـثـل مـوسـى سـؤ ال بـرانـگـيـز اسـت ) مـى پـرسـد كـه كـار شما چيست ؟ و جواب مى شنود كه ما گـوسـفندان را آب نمى دهيم تا چوپانان بروند چون قدرت درگيرى با آنان نداريم و پدر ما پيرمرد ناتوانى است .^128 (و ناچار ما بايد چوپانى كنيم ). اين جوانمرد نمى تواند مـظـلوميت دختران را تحمل كند پس چوپانان را كنار زده و گوسفندان آن دو دختر را سيراب كرده ، روانه منزلشان نموده و گرسنه و نيازمند به زير سايه درختى براى استراحت پناه مى برد و بـه نـجوا به خدايش عرض حاجت مى دارد: (خدايا من محتاج خير و بركتى هستم كه از ناحيه تو باشد).يكى از دختران او را به نزد پدر مى خواند تا پاداش خدمتش را بگيرد. شعيب ، او را به خوردن طعام دعوت مى كند. ولى موسى اجابت نكرده و در توجيه عملش گويد: ما از خانواده اى هستيم كه كار خدايى و آخرتى را با همه زمين اگر از طلا باشد عوض نمى كنيم .^129 اين نمونه يك جوانمرد رشيد قرآنى است .وقـتـى در روز عـاشـورا امـام حـسين (ع )تنها شد، لشكر دشمن به يكباره بر آن بزرگوار هجوم آورد و بـيـن ايـشـان و خـيمه هاى حرم فاصله انداخت ، در اين بين گروهى از آن بى حياهاى نامرد شـايد براى شكستن روحيه امام حسين يا به دلايل ديگر به سوى حرم امام (ع ) هجوم بردند، امام (ع )وقتى عمل ناجوانمردانه آنان را ديد فرياد برآورد:(يا شيعَةَ الِ ابى سُفْيانَ، اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَالْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْياكُمْ)^130 اى شـيـعـيـان آل ابـوسـفـيـان ، اگـر ديـن نـداريـد و از قـيـامـت نـمـى هـراسـيـد، لااقـل در