عوام و خواص از دیدگاه قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عوام و خواص از دیدگاه قرآن - نسخه متنی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هرگز بى حضور و نظر شما كارى را فيصله نداده ام (و تصميمى قطعى نگرفته ام . سـران دربار) گفتند:

ماداراى توانمندى و اقتدار نظامى فراوانى هستيم (و اگر تصميم به جـنـگ بـگيرى ، در مقابل دشمن به شدّت مبارزه مى كنيم ) ولى اختيار با توست . خوب بنگر كه چه دستورى مى دهى (دستورت بعد از مطالعه همه جوانب و مصالح باشد.) ايـن آيـات ، نـشـان مـى دهـد بـلقـيـس خـودكـامـه و مـسـتـبـد نـبـود و بـا تـدبـيـر،تـعـقـّل و مـشـورت حـكـومـت مـى كـرد و اطـرافـيـان و مـشـاورانـش نـيـز عـاقـل بـودنـد و از چـاپـلوسـى ، مـغـرور كردن و تعريف و تمجيد بى جا احتراز داشتند. آنان در پاسخ مشورت خواهى ملكه ، ضمن اعلام آمادگى براى نبرد و يادآورى قدرت و جنگ آورى خود، او را بـه تـاءمـّل و تـدبـّر در تـصـمـيـم دعـوت كـردنـد. مـلكـه ، خـوى فسادانگيزى و ويرانگرى پـادشـاهـان را يـادآورى و پـيـشـنـهـاد كـرد بـا فرستادن هدايايى قيمتى و ارزشمند، سليمان را بـيـازمـايـد؛ چه اين كه اگر مرد دنيا و خواهان گستردن دامنه حكومت خود باشد، هدايا را با رغبت تـمـام مـى پـذيـرد و تقاضاى باج و خراج بيشتر مى كند، امّا اگر مرد خدا و پيامبر باشد، هيچ چـيـزى در نـظـر او جـلوه نـخـواهـد كرد و بر تصميم خود استوار خواهد ماند و جز ايمان آوردن يا تـسـليم شدن مان را نخواهد پذيرفت . همان طور كه ملكه پيش بينى كرده بود، سليمان پيامبر بدون توجّه به هدايا، با صراحت ، اعلام كرد كه فقط ايمان و اسلام آنان را طالب است .

وقتى ملكه سبا چگونگى برخورد و پيام سليمان را شنيد، براى بيعت با وى روانه (فلسطين ) شد و با مشاهده معجزات سليمان ، علاوه بر تسليم شدن ، ايمان نيز آورد و اين فرجام خوش پيروى او و اطرافيانش از عقل بود.^20 ج ـ خـواصّ جـبـهـه حـق كـه بـد عـمـل كـرده انـد، مـانـنـد خـواص بـنـى اسرائيل در برخورد با بسيارى از پيامبرانشان ، كه به دو مورد از عملكرد آنان اشاره مى كنيم :

اول ـ وقـتـى حـضـرت مـوسـى (ع )بـراى مـيقات با پروردگارش به كوه طور رفت ، برادرش ‍ هـارون (ع )را بـه جانشينى خود در بنى اسرائيل گماشت . آن گاه در غياب موسى ، عالِم منافقى بـه نـام (سـامـرى ) گـوسـاله اى طـلايـى سـاخـت ؛ آن را خـداى بـنـى اسـرائيـل خـوانـد و آنـان را بـه پـرسـتـشـش دعـوت كـرد. خـواصّ بـنـى اسـرائيـل در ايـن مـورد، حـسّاسيّت لازم ، نشان ندادند و از جانشين موسى ، حمايت نكردند و عافيت طـلبـى ، آنـان را بـه سـكـوت واداشـت و در اثـر ايـن عـملكرد بدِ خواص ، بازار سامرى ، رونق گرفت و توانست بسيارى از بنى اسرائيل را به كفر و بت پرستى بكشاند. كيفر آنان اين شد كه ماءمور شدند شمشير به دست گرفته ، به جان گوساله پرستان پشيمان بيفتند و آنان را بكشند تا توبه شان قبول گردد.^21 دوم ـ در زمـان پـيـامـبرى اشموئيل ، بنى اسرائيل كه از ظلم و ستم كنعانيان به تنگ آمده بودند، بـه مـحـضـر ايشان مشرّف شدند و تقاضا كردند پادشاه و فرماندهى براى آنان تعيين كند تا تـحـت امـر و حـكـومـت او بـه مـبـارزه بـا كـنعانيان بپردازند. وقتى بعد از اصرار فراوان آنان ، اشموئيل ، طالوت را به عنوان پادشاه و فرمانده منصوبِ خداوند، معرّفى كرد. خواص ، خويشتن را شـايـسته تر از او خواندند و از پذيرش ‍ حكومت وى خوددارى ورزيدند امّا سرانجام با مشاهده آيـات آسـمـانـى ، بـه حـكـومـتـش ، گـردن نـهـادنـد؛ هـر چـنـد در عـمـل از اطـاعـتـش سـرباز زدند! خداوند در آيات 246 تا 251 سوره بقره به بيان اين داستان عبرت آموز مى پردازد.

د ـ خـواصّ جـبـهـه بـاطـل كه بد عمل كرده اند، مانند خواصّ جوامع كفر در برابر پيامبران كه از سـر لجاجت ، تكبّر و هواپرستى با آنان مبارزه مى كردند مثلاً وقتى حضرت نوح (ع )به نبوّت ، مبعوث شد و به دعوت مردم پرداخت ، بزرگان قوم ، ايشان را تكذيب و دعوتش ‍ را رد كردند.

(قـالَ الْمـَلاَُ الَّذيـنَ كـَفـَرُوا مـِنْ قـَوْمـِهِ مـا هـذا اِلاّ بـَشـَرٌ مـِثـْلُكـُمْ يـُريـدُ اَنـْيـَتـَفـَضَّلَ عَلَيْكُمْ)^22 بـزرگـان كافر قوم نوح گفتند: اين مدّعى نبوّت ، جز بشرى مانند شما نيست كه مى خواهد بر شما آقايى كند.

/ 47