تجربه تلخ - نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام) - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كند، نمى بايست براى يك امر عادى ، پيش ‍ پا افتاده و ناچيز، آن هم با آن سرعت ، از شكار باز گردد، به خصوص كه اين كودك با همسالان خود كه در نقل مذكور به آنها اشاره شده و در جمع آنان بود و نمى توانست مساءله آفرين باشد!.

بلكه بايد مساءله اى بزرگ و موضوع مهمى كه با پايه هاى حكومت و سرنوشت رژيم او تماس نزديك دارد، او را به بازگشت از مقصد، به اين صورت بى سابقه و هيجانى و با رفتارى همچون رفتار كسى كه چشم بندى و جادو شده !!و براى امتحان كردن كودكى كه به همسالان خود محشور است !!، واداشته باشد.

اين ماجرا اگر نشانه چيزى باشد، نشانه اين است كه در حقيقت مامون در پى اين بوده است كه ادعاى ائمه اهل بيت عليهم السلام را در مورد عصمت ، و علم خاصى كه آن را از طريق پدرانشان ، از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، از خداى سبحان آموخته اند، باطل و ناصحيح جلوه بدهد.

او با اينكه پيش از اين ، چنين تلاشى را در برابر امام رضا عليه السلام به عمل آورده ، تجربه كرده بود و شكست خورده بود، ولى اين بار، شايد با ديدن خردسالى امام جواد عليه السلام ، بسيار بعيد مى دانست كه آن حضرت در آن سنين توانسته باشد علوم و معارفى را كه در مقام محاجه و مناظره لازم است و موجب ظفر و غلبه بر خصم مى شود، كسب نموده باشد.

در اينجا يك سوال به ذهن مى رسد و آن اينكه اگر اين كودك خردسال نتواند به پرسشى در مورد يك موضوع غيبى به تمام معنى كلمه پاسخ كافى و شافى بدهد، مامون چه عكس العملى از خود نشان مى دهد؟ آيا همانطور كه در نقل گذشته آمد كه گفت : امروز مرگ اين كودك به دست من فرا رسيده است ، او را مى كشد، تا در تمام سرزمين هاى اسلامى بين همه مردم منتشر گردد كه علت قتل اين كودك اين بوده است كه جرات يافته ، مدعى علم به چيزى شده است كه از جواب صحيح به آن عاجز بوده است ، و به اين ترتيب وجود چنين علمى را در او و در فرزندانش پس از او و حتى در پدرانش قبل از او، باطل و غير واقعى نشان بدهد. چرا كه هدف اول و آخر او اين است كه وجود چنين علمى را در آنان تكذيب و انكار نمايد، همچنانكه در سخنى كه خطاب به امام گفت : راست گفتى ، پدر، جد و خدايت راست گفتند تلويحا به اينكه امام حقيقتا داراى علم خاصى است كه براى خود مدعى است ، و آن را از پدرش از جدش از خدا آموخته است ، اقرار و اعتراف نمود.

يا اينكه او را به قتل نمى رساند و آن كلام كه گفته بود: امروز مرگ اين كودك به دست من فرا رسيده است به طور ناگهانى بر زبان او رانده شده ، و منعكس كننده موضع سياسى حساب شده و مناسب با آن مرد نيرنگ باز زيرك نيست و تصميم نهائى او در مورد آن حضرت نمى باشد؟ بلكه او را به همان حال تهى از مفهوم امامت و ويژگى هاى آن نگه مى دارد تا در هر شرايط و احوالى ، چون سندى قوى و حجتى قاطع باشد در برابر هر كسى كه بخواهد براى او مدعى امامت شود. و به اين ترتيب كارش پايان پذيرد. و به صورت طبيعى و بدون هيچ زحمتى و مشقتى ، پيروان و دوستدارانش پراكنده گردند و جمعيتشان نابود شود؟ شايد شخص هوشمند و آگاه به نيرنگ ها و حيله هاى مامون ، بداند مامون كدام راه را انتخاب خواهد كرد.

در اين احوال مى بينيم امام عليه السلام در مناسبت هاى بسيارى اظهار مى داشت كه داراى علم امامت است ، علمى كه از پدرانش عليهم السلام فرا گرفته و آنان از رسول الله صلى الله عليه و آله و او از جبرئيل عليه السلام و او از خداى سبحان ، فرا گرفته اند. از اين رو اخبار غيبى با امام جواد عليه السلام ، در داستان شكار باز، بين مامون و آن حضرت واقع گشت ، اهميت موقعيت در برابرش مجسم شد و از شدت هراس و بزرگى كار، يكه خورد و دانست كه ناچار است با كوشش بيشتر و مكر و حيله شديدتر، با اين مساءله روبرو شود، تا از آينده و سرنوشت حكومت خود و پدرزادگان عباسى خود مطمئن شود.

تجربه تلخ

پيشتر دانستيم كه مامون به گردآوردن عالمان و متكلمان از فرقه ها و مسلك هاى مختلف ، اهتمام مى ورزيد، تا با امام رضا عليه السلام را مناظره كنند. به اين اميد كه يكى از آنان ، هر چند در يك مساءله ، آن حضرت را محكوم و مقطوع الحجه بكند. و اين مناظرات بسيار شد، و مجالس علنى فزونى يافت ... ولى سود برنده واقعى از اين مناظرات امام عليه السلام بود و نه مامون . تا اينكه مامون ، خود، در اواخر كار متوجه شد و در زمانى كه پشيمانى سودى نداشت و كار از كار گذشته بود، پشيمان گشت و در مورد امام رضا

/ 49