بنابر تصريح منابع تاريخى ، زمانى كه مامون براى امام رضا عليه السلام پيمان ولايت عهدى آن حضرت را منعقد ساخت ، دخترش ام الفضل را به همسرى امام جواد عليه السلام در آورد (82)، يا حداقل او را براى امام جواد عليه السلام نامزد كرد (83).و هدف او اين بود كه با اين اقدام بر مقاصد خود از بيعت گرفتن براى پدر امام جواد، امام رضا عليهماالسلام سرپوش بگذارد و نيز اهداف ديگرى داشت كه در جاى ديگرى به بخشى از آن اهداف اشاره نموده ايم (84).ولى مى بينيم بعد از شهادت پدرش ، در حالى كه او بيشت از هشت سال نداشت و مامون او را از مدينه به بغداد آورد، به آسانى ، مامون اين خواسته عباسيان را كه از او خواسته بودند قبل از آنكه امام جواد عليه السلام را با مسائل مشكلى كه يحيى بن اكثم براى آن حضرت مطرح مى كند آزمايش كند، همسر او ام الفضل را در اختيار او نگذارد. بلكه بنابر متونى كه در دست ما است ، خود مامون به عباسيان پيشنهاد كرد تا امام جواد عليه السلام را آزمايش كنند. و از بعضى نصوص تاريخى استفاده مى شود كه اگر خود مامون مساءله امتحان امام عليه السلام را نزد عباسيان مطرح نمى كرد و آنان را تحريك نمى كرد، خود آنها جرات اينكه چنين پيشنهادى بكنند و از او بخواهند امام عليه السلام را نخست بيازمايد را، نداشتند.پيش از آنكه به تحليل و بررسى اين امتحان ، كه در نوع خود حادثه اى بى نظير است بپردازيم ، مناسب مى بينيم اول خلاصه اى از آن ماجرا يا دست كم قسمت هايى از آن را نقل كنيم : متن تاريخى مى گويد: زمانى كه مامون خواست دخترش ام الفضل را به زوجيت ابوجعفر عليه السلام در آورد، عباسيان به او گفتند:آيا دختر و نورديده ات را به كودكى مى دهى كه تفقه و علم به دين خدا پيدا نكرده و حلال و حرام دين و واجب و مستحب آن را نمى شناسد؟ در آن زمان امام جواد عليه السلام نه سال داشته است چه مى شود اگر صبر كنى تا ادب بياموزد و قرآن بخواند و حلال و حرام را بشناسد؟!مامون گفت : او فقيه تر از شما است و به خدا و رسول او سنت و احكام دين داناتر است . و قرآن خوان تر از شما و داناتر به آيات محكم و متشابه ، ناسخ و منسوخ ، ظاهر و باطن ، خاص و عام و تنزيل و تاويل قرآن مى باشد. پس از او پرسش كنيد، اگر همانطورى كه شما مى گوئيد بود، سخن شما را مى پذيرم .در نقل ديگرى آمده است كه مامون به آنان گفت : واى بر شما! من از شما بهتر اين جوان را مى شناسم ... تا آنجا كه گفت : اگر خواستيد او را آزمايش كنيد تا آنچه من درباره او گفتم برايتان روشن شود.در متن ديگرى آمده است كه پس از آنكه عباسيان به مامون گفتند او كودك و خردسال است ، به آنان گفت :گويا شما در سخن من ترديد داريد. اگر خواستيد او را بيازماييد يا كسى را براى آزمايش او بياوريد، آنگاه سرزنش كنيد يا پوزش بطلبيد.گفتند: آيا ما را در اين مورد آزاد مى گذارى ؟ گفت : آرى .