ما، از مناظرات علمى اى كه مامون در زمان امام رضا عليه السلام بدان اهتمام فوق العاده اى داشت ، بعد از آن زمان ، جز اين سه قضيه اى كه پيشتر بدان اشاره شد و با تحريك گاه پنهان و گاه آشكار مامون ، بين يحيى بن اكثم و امام جواد عليه السلام گذشت ، اثرى نمى بينيم .يك باره و به طور ناگهانى ، و از بيخ و بن ، علاقه مامون به گردآوردن علماء و برپا نمودن مجالس مناظره با ائمه عليهم السلام ، از ميان رفت ! منزه است خدائى كه از سرائر و ضمائر با خبر است ! و علام الغيوب و ستار العيوب و كاشف الكروب است !!.گاهى ، سراب مى فريبد بعد از آنچه گفته شد، دانستيم كه سخن آن گفته است :منظور مامون از برپا ساختن مجالس مناظره با امام زمان عليه السلام اين بود كه موقعيت او را متزلزل و او را ساقط كند، ولى منظور او از ترتيب دادن مناظره با امام ابوجعفر عليه السلام اين بوده است كه علم و فضل او نزد همگان آشكار گردد (95)...اين سخن برپايه اى قوى و اساسى محكم ، متكى نيست . چون مامون ، همان مامون بود و تغيير و تبدلى نيافته بود تا روزى شيطان و روز ديگر انسان شده باشد. بلكه در هر دو زمان يكى از آن دو بود. و وقايع و حوادثى كه پيشتر و بعدها پيش آمد، ثابت كرد كه كدام يك انسان يا شيطان بوده است !!.به هر حال ظاهر حال مامون ، بسيارى از صاحبان علم و فضيلت را فريب داده ، گمان كرده اند كه او حقيقتا امام جواد عليه السلام را اكرام و تعظيم مى كرده و به فضل و علم و او معتقد بوده و او را دوست مى داشته است (96).
مولود پر خير و بركت
على رغم آن همه تلاش ها و كوشش هايى كه در هر مناسبتى به منظور كوبيدن شخصيت امام جواد عليه السلام به عمل مى آمد، تا آنجا كه گفته اند:مامون ، درباره ابوجعفر عليه السلام دست به هر حيله اى زد، ولى به هيچ نتيجه اى نرسيد. (97)آرى ، على رغم اين همه تلاش ، مامون راه به جايى نبرد. و امام عليه السلام ، عظمت و نفوذ بيشترى مى يافت ، و به گونه اى كه براى نظام حاكم ، كه زمام امور را در دست داشت ، هراس آورد بود، ريشه مى دوانيد... و به بهترين وجه ممكن ، امت و امامت را از آن گرداب سخت و هولناك كه با آن روبرو شده بود، عبور داد. پايه هاى دين را مستحكم نمود، حجت و برهان اقامه كرد و راه را براى شبروان روشن ساخت . و به صورت كامل و آشكار سخن پدرش امام رضا عليه السلام را درباره او كه فرمود:اين مولودى است كه در اسلام پر خير و بركت تر از او زائيده نشده است (98) و در زيارت آن حضرت عليه الصلاه و السلام مى خوانيم :هادى امت ، وارث ائمه ، گنج رحمت ، سرچشمه حكمت ، قائد بركت ، همتاى قرآن در وجوب اطاعت ، در شمار اوصياء، در اخلاص و عبادت . راهنماى به سوى تو، آنكه او را پرچم و نشانه براى بندگانت ، بيانگر كتاب خودت و حاكم به امرت ، و ياور دينت و حجت بر خلقت ، و نورى كه بدان تاريكى ها شكافته شود، و پيشوايى كه بدان به هدايت رسيه شود، و واسطه اى كه بدو به بهشت راه برده شود، قرار دادى (99).آرى ، همچنان كار امام بالا مى گرفت و ستاره اش مى درخشيد، تا آنكه با اين كه خردسال بود انگشت نما شده ، موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند. و چه بسا همان مجالس و محافلى كه حكومت در برپايى آن نقش داشت ، سهم بسيارى در آشكار شدن فضل او و در بلند آوازه شدنش داشت .كسى كه به حادثه تزويج دختر مامون به امام عليه السلام بنگرد، با تمجيد و ثناى بسيارى درباره او مواجه مى شود، با اينكه آن حضرت در آن زمان هفت ساله بود.گفته اند: او را به دامادى انتخاب كرد، زيرا با كمى سن ، از جهت علم و معرفت و حلم و برجسته ترين اهل فضل بود... و به خاطر اينكه با كمى سن ، فضل و علم از خود نشان داد و كمال عظمت و روشنى برهان او را ديد، همچنان شيفته او بود (100).