بیشترلیست موضوعات زندگاني سياسي امام جواد (عليه السلام) افشاء اسرار، و آثار آن جايگاه امامان عليه السلام در ميان امت زيديه ، سرمشق و الگو، يا مايه عبرت ؟ فصل اول : زلزله و طوفان ! از ويژگى هاى شيعه شيعه و امامت زلزله در اعماق تند بادها معتزله شيعه ، و موقعيت آنان شمشير دو لبه فصل دوم : امامت در معرض توطئه آشكارى نص امامت ، در معرض سوء قصد امامت ، مبارزه جويى و عدم سازش مامون توطئه گر زيرك فصل سوم : امام جواد (ع ) روياروى خطر بغداد، زندان بزرگ باز ابلق تجربه تلخ ازدواج ؛ توطئه مولود پر خير و بركت فصل چهارم : شيوه بزدلانه ! شيوه بزدلانه چگونگى شهادت آخرين برداشت ها: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ما در آن مبحث گفته ايم : اگر چه ائمه عليهم السلام توانستند بسيارى از علماء و برجستگان دانش ، و مردان بزرگى را پرورش دهند... .و هر چند اين تعليم و تربيت ، در نقاط مختلف سرزمين اسلامى انعكاس داشته و اثرى غير قابل انكار در ساختار فكرى و عاطفى عموم مردم برجاى گذاشت ... ولى اين اثر، از بعد عاطفى و فكرى خشك فراتر نرفته ، به درجه اى نرسيد كه بنيان مستحكم اعتقادى ايجاد كند، كه بتواند در درون انسان فكر زنده را با احساسات راستين همراه ساخته ، وجدان بيدارى پديد آورد كه مى تواند در زمينه حركت و عمل دگرگونى ايجاد كند و انسان را به موضع تعهد و پيام منتقل سازد.بنابراين ، براى اقدام به يك قيام ريشه اى و سرنوشت ساز، امكان اعتماد بر آن آگاهى و احساسات سطحى نبود. به ويژه اگر حالت تمايل شديد عمومى به رفاه و زندگى مادى ، و تسليم همگانى در برابر شهوات و لذايذ را كه نتيجه اش عبارت بود از ضعف و ركود و هراس از هر حركتى به منظور ايجاد دگرگونى در وضع موجود آنان كه بدان مانوس شده خو گرفته بودند، در نظر بگيريم .و بر فرض اينكه مردمى اينچنين ، در اوج هيجان و برانگيختگى عاطفى ، موفق به تغيير وضع به سود جبهه مخالف بشوند، ولى با چنان زمينه فقط فكرى و عاطفى و عارى از بعد عقيدتى و شوق وجدانى ، هرگز نمى توانند پشتيبان استمرار و تداوم سالم و بى خدشه انقلاب باشند. و نخواهند توانست مسووليت هاى مربوط به ايجاد تغيير و دگرگونه شدن را كه بخش بزرگ آن به تحول و تغيير در انفس و در زندگى خود اين مردم ، مربوط مى شود، تحمل كنند.بلكه به زودى چنين حركتى به ضد خود مبدل مى شود و فرزندان خود را به كام مى كشد، مبادى و اصول خود را مى شكند و ناديده مى گيرد و بالاخره ، رو به افول و نابودى مى گذارد. چرا كه تا زمانى كه نيرويى قوى ، احساسات را پيوسته برنيانگيزد و شعله ور نسازد، آتش احساسات دوامى نداشته ، فروكش مى كند، و فكر و انديشه بسان توده اى خاشاك خشك و خاموش كه وزش بادهاى مصلحت انديشى و هوا و شهوت پرستى آن را پراكنده ساخته ، اثرى از آن برجا نمى گذارد، در مى آيد. و اين در صورتى است كه انديشه و احساس به خدمت شهوات و هواهاى نفسانى در نيايد و در راه استفاده هر چه بيشتر از شهوات و خواهش هاى حيوانى ، و توفير و توجيه انحرافات ، به كار گرفته نشود.
زيديه ، سرمشق و الگو، يا مايه عبرت ؟
اينها همه در صورتى بود كه در چنان اوضاع و احوالى ، جنبش و نهضت به تغيير اوضاع به نفع انقلاب توفيق يابد. ولى اين فرض ، فرضى بعيد و دور از واقعيت است . چنانچه در بيش از يك قرن ، تجربه هاى مكرر، ناكامى چنين جنبش هايى را ثابت نموده است ... .چرا كه آشكارا ديديم چگونه حركات و قيام هاى بسيار فراوان زيديان به شكست انجاميد و چه آسان سركوب شدند، به طورى كه به زودى از آن همه خروش و قيام ، به صورت وقايع گذشته و خاتمه يافته ياد مى شد. حتى تو گويى هيچ حادثه اى رخ نداده است و - چنانچه در فصل بيعت و علل آن در كتاب زندگانى سياسى امام رضا عليه السلام مشروحا آورده ايم - اين همه ناكامى على رغم آن بود كه زيديه در زمينه هاى مختلف و در همه صحنه ها نفوذ گسترده اى داشتند و در امور سياسى ، تبليغاتى ، و فرهنگى و عاطفى سلطه كامل داشتند...سبب و علت اين شكست ها جز اين نبود كه قيام هاى زيديه كه در درجه اول جنبش هاى سياسى بود و تنها ويژگى آن اين بود كه به پيروى از هر كس از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه در برابر حكومت شمشير بركشد، فرا مى خواند. و از اصالت فكرى و باورهاى عقيدتى نيرومند و برخاسته از عمق جان و جوشيده از ژرفاى وجدان ، برخوردار نبود، برچنان نيروى عاطفى و احساسى تند و چنان آگاهى فرهنگى خشك متكى بود كه به سر حد آميختگى احساس با انديشه ، و انديشه با وجدان نرسيده بود، تا زير بناى محكمى از تعهد و رسالت پديد آورد كه به خاطر آن در گرداب ها فرو رفته شود، و جان ها در راهش ارزانى گردد. بلكه بر عكس ، عوامل بازدارنده اى كه از اندرون خود نيروى انقلاب مى جوشيد، اعتماد بر آن چنان نيروى عاطفى و فكرى را همچون اعتماد تشنه بر سراب مى ساخت .و همين نكته است كه روشن مى سازد كه چگونه مردمى كه با حوادث ، با قاطعيت و جديت روبرو مى شدند، پس از آنكه آبها از آسياب مى افتاد و زمان رسيدن ميوه نزديك مى شد، به زندگى دنيوى باز مى گشتند و - به گمان