موضوع امامت ، و مسائل و ويژگى هاى آن ، از زمان رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از مهمترين موضوعاتى بوده است كه به طور كلى در انديشه اسلامى و به طور اخص در تفكر شيعى مطرح بوده است .تمامى شيعيان - چه رسد به متكلمان و دانشمندان و متفكران ايشان - به خوبى از موضوع و مسائل امامت آگاهى داشتند و درباره آنچه كه به شوون و احوال و اوصاف امام مربوط مى شود، از ديدگاه هاى روشنى برخوردار بودند. مانند ديدگاه آنان درباره لزوم عصمت امام و طهارت او از پليدى ها، و داشتن علم همه جانبه اى كه خداوند ائمه عليهم السلام را به آن علم اختصاص داده است . و شناختن اين دو امر چنانكه علامه محقق ، احمدى مى گويد به طور عادى ، محتاج به نص و تعيين مى باشد. و در صورتى كه امامت كسى ، مشكوك و مورد ترديد باشد، بهترين وسيله براى شناختن امامى كه به امامت تعيين شده و بدو تصريح گشته ، عبارت است از آزمايش او با پرسش هاى فقهى و اعتقادى و غير اينها، يا ديدن كرامات از وى ، همچون خبردادن از آنچه كه جز به تعليم الهى ، راهى به دانستن آن نيست .به همين جهت كه موضوع و مسائل امامت نزد شيعه روشن بوده است ، مى بينيم خيلى زود دروغ و دغل مدعيان دروغين امامت ، نزد ايشان فاش و برملا مى شد و مدعى ، رسوا مى گشت . چنانچه در مورد عبدالله افطح ، پسر اما صادق عليه السلام كه پس از آن حضرت براى خود ادعاى امامت كرد و در مورد جعفر، فرزند امام هادى عليه السلام نيز كه بعد از برادرش امام حسن عسكرى عليه السلام مدعى امامت خود شد، چنين شد و ادعاى آن دو خيلى زود به رسوايى انجاميد، تا آنجا كه حتى فرزندان خود جعفر امامت او را نپذيرفتند، و به امامت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف قائل شدند و در ميان آنها علماى بسيارى كه بعضى از آنان از بزرگان اماميه بوده اند، وجود داشته است به طورى كه در نظرم هست و هم اكنون منبع اين مطلب را به ياد ندارم - شيخ طوسى يا شيخ مفيد رحمهما الله به ملاحظه احترام فرزندان جعفر، از بدگويى بسيار از پدرشان خوددارى نموده است (12).از سوى ديگر مى بينيم تمامى شيعيان ، امامت امام جواد عليه السلام را پذيرفته ، در برابر آن تسليم شدند. و با اينكه عموى پدرش ، على بن جعفر، از علماى بزرگ بود و منزلتى بالا داشت و پيرمردى كهنسال بود، به اين سبب كه خداوند امام جواد عليه السلام را به امامت معين فرموده است او را با وجود خردسالى اش ، چنان احترام مى كرد و بزرگ مى داشت كه براى بعضى افراد تعجب انگيز بود و به خاطر همين رفتار بر او خرده مى گرفتند. و او در جواب خرده گيران بر صحت رفتار خود تاكيد مى نمود. (13) متن كامل روايت مربوط به اين موضوع در آخر فصل سوم آورده مى شود ان شاء الله تعالى .
زلزله در اعماق
على رغم تمام واقعيت هايى كه گفته شد، نمى توانيم انكار كنيم كه به محض شهادت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام و آغاز امامت فرزند خردسالش ، امام محمد تقى جواد عليه السلام ، شيعه ، به خصوص شيعيان عامى ، با نخستين گرداب عقيدتى بسيار خطير، و در نوع خود بى نظير مواجه مى شوند و در درون خودشان با زلزله فكرى شديدى مواجه مى شوند كه هستى شان را مى لرزاند و اعماق جانشان را مى تكاند.گذشته از اينها، اين حادثه مى تواند در روابط داخلى شيعيان و در موقعيت و جايگاه تشيع در ميان فرقه هاى ديگر اسلامى ، در سطح جامعه مسلمانان ، خلل ايجاد كند و در پى آن در جهان اسلام موجب پيدايش تحولات و تغييراتى فكرى بشود. روشن بودن موضوع امامت و مسائل مربوط به آن ، نزد شيعه ، بدين معنى نيست كه عامه مردم و ضعيفان آنان به اين زلزله خطير دچار نشوند. بلكه - چنانچه به زودى مى آيد - مى بينيم كه اين حادثه حتى بعضى از بزرگان و علماى شيعه را تحت تاثير قرار داده است . به خصوص كه ائمه عليهم السلام شيعيان خود را به بزرگداشت انديشه و خرد آموزش داده بودند و شيعيان در حد بالايى خردگرا بودند.از آنجا كه برخى مسائل باريك در مساله امامت ، به تامل و ژرف نگرى و دقت بيشتر نياز داشت ، و اين مقدار توان ، براى كسانى كه بهره فراوانى از علم ندارند چه رسد به توده عامى مردم فراهم نيست ، به هنگام مواجه شدن با واقعيت ها، آثار آن ضعف پنهان ، پديدار گشته ، ناگزير، دست كم در آغاز كار زلزله اى شديد در انديشه ها ايجاد و ضربه اى تند بر دل ها وارد مى شود. و گذشت زمان بايد، تا دوباره انديشه و عقل ابتكار عمل را به دست بگيرد و انسان را رهبرى كند و بر مواضع و رفتارش مسلط گردد و جانش را تغذيه كند و