زمانى كه مامون خواست تلاش هاى خود را براى شكست امامت از راه تهى جلوه دادن آن از محتواى علمى ، در تلاشى كه با درخواست از يحيى بن اكثم كه امام عليه السلام را در يك مساءله محكوم و مجاب كند، به عمل آورد، تكرار كند، امام عليه السلام را مجهز به جواب قاطع و برهان ساطع يافت . تو گويى امام عليه السلام با تبسمى تلخ و سخريه آميز، اين زبان حال را دارد:اگر عقرب به سوى ما بازگردد، ما نيز به سوى او باز مى گرديم . و كفش براى آن آماده است . (93) و در ماجرايى ديگر نيز، يحيى بن اكثم ، در حضور جمع بسيارى از آن جمله مامون (94)، به طرح سوالاتى مربوط به مناقب ابوبكر و عمر و از امام عليه السلام ، اقدام مى كند. و ما معتقديم كه اگر او به رضايت مامون و موافقت او با اين امر، علم و يقين نداشت ، جرات اينكه در حضور مامون به چنين اقدامى دست بزند نداشت .قضيه از اين قرار است :نقل شده است كه مامون بعد از آنكه دخترش ام الفضل را به نكاح ابوجعفر جواد عليه السلام درآورد، در مجلسى كه ابوجعفر عليه السلام و يحيى بن اكثم و جماعتى بسيار بودند، حضور داشت ، يحيى بن اكثم به ابوجعفر عليه السلام گفت : يابن رسول الله چه مى گوئى در مورد خبرى كه روايت شده كه جبرئيل عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خدا سلامت مى رساند و به تو مى گويد: من از ابوبكر راضى هستم از او بپرس كه آيا او هم از من راضى هست ؟.ابوجعفر گفت : من منكر فضيلت ابوبكر نيستم ولى كسى كه اين خبر را نقل مى كند لازم است خبر ديگرى را اخذ كند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حجه الوداع فرمود: كسانى كه بر من دروغ مى بندند بسيار شده اند و بعد از من نيز بسيار خواهند شد، هر كس بر من دروغ ببندد، جايگاه او از آتش پر مى شود، پس چون حديث از من براى شما نقل شد، آن را بر كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، آنچه كه موافق كتاب خدا و سنت من بود بگيريد و آنچه را كه مخالف كتاب و سنت من بود رها كنيد.و اين خبر درباره ابوبكر با كتاب خدا سازگار نيست . خداوند فرموده است : ما انسان را آفريديم و مى دانيم در دلش چه چيز مى گذرد و ما از رگ گردن به او نزديك تريم سوره ق ، آيه 16. پس آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خداى عز و جل پوشيده و مجهول بوده است تا از آن پرسيده باشد؟! اين عقلا محال است .سپس يحيى بن اكثم گفت : و روايت شده است كه : مثل ابوبكر و عمر در زمين مانند مثل جبرئيل و ميكائيل است در آسمان .ابوجعفر عليه السلام فرمود: در اين نيز بايد دقت شود، چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو ملائكه مقرب هستند كه هرگز گناهى از آن دو سر نزده و يك لحظه نيز از دايره طاعت نشده اند، ولى ابوبكر و عمر به خداى عز و جل شرك ورزيده اند، هر چند بعد از دوران شرك اسلام آوردند، ولى بيشتر دوران زندگى شان را در شرك بسر برده اند، پس محال است كه اين دو به آن تشبيه شوند.يحيى گفت : و نيز روايت شده كه : ابوبكر و عمر دو آقاى پيران بهشتند در اين باره چه مى گوئى ؟ آن حضرت عليه السلام فرمود: اين خبر نيز غير ممكن است زيرا تمامى بهشتيان جوان هستند و پيرى در ميان آنان نيست . اين خبر را بنواميه در مقابل خبرى صحيح و مشهور كه از رسول الله صلى الله عليه و آله است كه فرمود: حسن و حسين دو آقاى اهل بهشتند جعل كرده اند.پس يحيى گفت : و روايت شده كه عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است ؟.ابوجعفر عليه السلام فرمود: اين نيز محال است . زيرا در بهشت ملائكه مقرب خدا، آدم ، محمد صلى الله عليه و آله و همه انبياء و مرسلين حضور دارند. چطور بهشت به نور هيچ يك از آنان روشن نمى شود ولى به نور عمر روشن مى شود؟!