نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام) - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و سبط بن جوزى مى گويد: در علم و تقوا و زهد و بخشش ، بر روش پدرش ‍ بود (101).

چنانچه جاحظ معتزلى عثمانى ، كه از راه على عليه السلام و اهل بيتش ‍ منحرف بود و در بصره مى زيست ، و يد طولانى در علم داشت و داراى اطلاعات سرشارى بود و درباره بسيارى از علوم و فنون شايع در عصر خود، كتاب هايى نوشته و معاصر امام جواد عليه السلام و پس از او معاصر فرزندانش بوده است اين جاحظ امام جواد را در شمار ده تن از طالبيونى آورده است كه درباره آنان گفته است : هر يك از آنان ، عالم ، زاهد، ناسك ، شجاع ، بخشنده ، پاك و پاك نهادند، برخى از ايشان خليفه و برخى نامزد خلافت ، هر يك متصل به ديگرى تا ده تن . و ايشان عبارتند از: حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على . و چنين نسبى شريف و والا براى هيچ يك از خاندان هاى عرب و عجم نيست ... (102).

و على جلال حسينى گفته است : با اينكه خردسال بود، در علم و فضل مبرزترين اهل زمان خود شد (103).

و محمود بن وهيب بغدادى حنفى گفته : او وارث علم و فضل پدر، و در قدر و كمال بزرگترين برادران خود است (104). و سخنان دانشمندان در اين زمينه بسيار است كه مجال براى نقل و تتبع تمامى آنها نيست (105)

به هر حال ، امام عليه السلام مورد احترام و توجه خاص و عام بود و دوستى و شيفتگى و شوق آنان به ديدن سيماى نورانى او آنچنان بود كه زمانى كه به خيابان هاى بغداد كه پايتخت بود وارد مى شد مردم از اطراف مى دويدند و به جاهاى مرتفع مى رفتند و مى ايستادند تا او را ببينند، به گونه اى كه ديدن او براى آنان رويدادى مهم به شمار مى رفت .

قاسم بن عبدالرحمن كه فردى زيدى بود مى گويد: به بغداد رفتم ، روزى ديدم مردم مى دوند و بر بلندى ها مى روند و مى ايستند، گفتم : چه خبر است ؟ گفتند: ابن الرضا، ابن الرضا. گفتم به خدا قسم بايد او را ببينم .

پس بر استرى سوار شد، من گفتم خدا لعنت كند معتقدين به امامت را كه مى گويند خدا پيروى از اين كودك خردسال را واجب كرده است . پس او به سوى من برگشت و گفت : اى قاسم بن عبدالرحمان ، *((*ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذن لفى ضلال و سعر آيا يكتن بشر از خودمان را پيروى كنيم ؟ ما در اين هنگام در گمراهى و آتش خواهيم بود سوره قمر، 24*))*. پيش خود گفتم به خدا قسم ساحر است ! باز به سوى من برگشت و گفت : القى الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر آيا در ميان ما ذكر وحى بر او فرود آمده ؟ بلكه او دروغگويى برترى جوى است سوره قمر، 25. در اين هنگام من از عقيده سابق خود برگشتم و به امامت معتقد گشتم و به اينكه او حجت خدا است بر خلق گواهى داده معتقد شدم (106).

مى توان ميزان عظمت امام جواد عليه السلام را از شدت احترام و تعظيم عموى پدرش ، على بن جعفر الصادق عليه السلام ، نسبت به آن حضرت ، دانست . و على بن جعفر، خود از علماء بزرگ و مجدثين شناخته شده بود.

حسين بن موسى بن جعفر عليه السلام روايت مى كند كه در مدينه ، نزد ابوجعفر بودم ، على بن جعفر نيز نزد آن حضرت بود، طبيب براى حجامت امام عليه السلام به وى نزديك شد، على بن جعفر برخاست و گفت : آقاى من ، از شروع كند تا من قبل از تو تيزى آهن را بچشم ... .

و چون ابوجعفر عليه السلام برخاست برود، على بن جعفر بلند شد و كفش هاى او را جفت كرد تا آن حضرت بپوشد. (107)

و از محمد بن حسن بن عمار نقل شده كه گفت : دو سال نزد على بن جعفر بن محمد، آنچه را كه او از برادرش يعنى اباالحسن ، موسى بن جعفر عليه السلام شنيده بود، مى نوشتم ، در آن ايام روزى در مدينه نزد وى نشسته بودم ، در اين هنگام ابوجعفر محمد بن على الرضا عليه السلام وارد مسجد النبى صلى الله عليه و آله شد. على بن جعفر بدون كفش و رداء از جا پريد و بر دست او بوسه زد و او را تعظيم نمود.

ابوجعفر عليه السلام به او گفت : عمو، بنشين ، خداى تو را رحمت كند.

على بن جعفر گفت : آقاى من ، چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستاده ايد؟ پس چون على بن جعفر به مجلس خود بازگشت ، اطرافيانش شروع به سرزنش او كردند و به او مى گفتند: تو عموى پدر او هستى و اينگونه رفتار مى كنى ؟!

على بن جعفر به آنان گفت : خاموش باشيد! و در حالى كه با دست محاسن خود را گرفت ادامه داد: زمانى كه خدا اين ريش سفيد را اهل و شايسته ننموده است ولى اين جوان را شايسته ساخته است و او را در منزلتى كه دارد قرار داده ، آيا من فضيلت او را منكر شوم ؟!

/ 49