بیشترلیست موضوعات زندگاني سياسي امام جواد (عليه السلام) افشاء اسرار، و آثار آن جايگاه امامان عليه السلام در ميان امت زيديه ، سرمشق و الگو، يا مايه عبرت ؟ فصل اول : زلزله و طوفان ! از ويژگى هاى شيعه شيعه و امامت زلزله در اعماق تند بادها معتزله شيعه ، و موقعيت آنان شمشير دو لبه فصل دوم : امامت در معرض توطئه آشكارى نص امامت ، در معرض سوء قصد امامت ، مبارزه جويى و عدم سازش مامون توطئه گر زيرك فصل سوم : امام جواد (ع ) روياروى خطر بغداد، زندان بزرگ باز ابلق تجربه تلخ ازدواج ؛ توطئه مولود پر خير و بركت فصل چهارم : شيوه بزدلانه ! شيوه بزدلانه چگونگى شهادت آخرين برداشت ها: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و سبط بن جوزى مى گويد: در علم و تقوا و زهد و بخشش ، بر روش پدرش بود (101).چنانچه جاحظ معتزلى عثمانى ، كه از راه على عليه السلام و اهل بيتش منحرف بود و در بصره مى زيست ، و يد طولانى در علم داشت و داراى اطلاعات سرشارى بود و درباره بسيارى از علوم و فنون شايع در عصر خود، كتاب هايى نوشته و معاصر امام جواد عليه السلام و پس از او معاصر فرزندانش بوده است اين جاحظ امام جواد را در شمار ده تن از طالبيونى آورده است كه درباره آنان گفته است : هر يك از آنان ، عالم ، زاهد، ناسك ، شجاع ، بخشنده ، پاك و پاك نهادند، برخى از ايشان خليفه و برخى نامزد خلافت ، هر يك متصل به ديگرى تا ده تن . و ايشان عبارتند از: حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على . و چنين نسبى شريف و والا براى هيچ يك از خاندان هاى عرب و عجم نيست ... (102).و على جلال حسينى گفته است : با اينكه خردسال بود، در علم و فضل مبرزترين اهل زمان خود شد (103).و محمود بن وهيب بغدادى حنفى گفته : او وارث علم و فضل پدر، و در قدر و كمال بزرگترين برادران خود است (104). و سخنان دانشمندان در اين زمينه بسيار است كه مجال براى نقل و تتبع تمامى آنها نيست (105)به هر حال ، امام عليه السلام مورد احترام و توجه خاص و عام بود و دوستى و شيفتگى و شوق آنان به ديدن سيماى نورانى او آنچنان بود كه زمانى كه به خيابان هاى بغداد كه پايتخت بود وارد مى شد مردم از اطراف مى دويدند و به جاهاى مرتفع مى رفتند و مى ايستادند تا او را ببينند، به گونه اى كه ديدن او براى آنان رويدادى مهم به شمار مى رفت .قاسم بن عبدالرحمن كه فردى زيدى بود مى گويد: به بغداد رفتم ، روزى ديدم مردم مى دوند و بر بلندى ها مى روند و مى ايستند، گفتم : چه خبر است ؟ گفتند: ابن الرضا، ابن الرضا. گفتم به خدا قسم بايد او را ببينم .پس بر استرى سوار شد، من گفتم خدا لعنت كند معتقدين به امامت را كه مى گويند خدا پيروى از اين كودك خردسال را واجب كرده است . پس او به سوى من برگشت و گفت : اى قاسم بن عبدالرحمان ، *((*ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذن لفى ضلال و سعر آيا يكتن بشر از خودمان را پيروى كنيم ؟ ما در اين هنگام در گمراهى و آتش خواهيم بود سوره قمر، 24*))*. پيش خود گفتم به خدا قسم ساحر است ! باز به سوى من برگشت و گفت : القى الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر آيا در ميان ما ذكر وحى بر او فرود آمده ؟ بلكه او دروغگويى برترى جوى است سوره قمر، 25. در اين هنگام من از عقيده سابق خود برگشتم و به امامت معتقد گشتم و به اينكه او حجت خدا است بر خلق گواهى داده معتقد شدم (106).مى توان ميزان عظمت امام جواد عليه السلام را از شدت احترام و تعظيم عموى پدرش ، على بن جعفر الصادق عليه السلام ، نسبت به آن حضرت ، دانست . و على بن جعفر، خود از علماء بزرگ و مجدثين شناخته شده بود.حسين بن موسى بن جعفر عليه السلام روايت مى كند كه در مدينه ، نزد ابوجعفر بودم ، على بن جعفر نيز نزد آن حضرت بود، طبيب براى حجامت امام عليه السلام به وى نزديك شد، على بن جعفر برخاست و گفت : آقاى من ، از شروع كند تا من قبل از تو تيزى آهن را بچشم ... .و چون ابوجعفر عليه السلام برخاست برود، على بن جعفر بلند شد و كفش هاى او را جفت كرد تا آن حضرت بپوشد. (107)و از محمد بن حسن بن عمار نقل شده كه گفت : دو سال نزد على بن جعفر بن محمد، آنچه را كه او از برادرش يعنى اباالحسن ، موسى بن جعفر عليه السلام شنيده بود، مى نوشتم ، در آن ايام روزى در مدينه نزد وى نشسته بودم ، در اين هنگام ابوجعفر محمد بن على الرضا عليه السلام وارد مسجد النبى صلى الله عليه و آله شد. على بن جعفر بدون كفش و رداء از جا پريد و بر دست او بوسه زد و او را تعظيم نمود.ابوجعفر عليه السلام به او گفت : عمو، بنشين ، خداى تو را رحمت كند.على بن جعفر گفت : آقاى من ، چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستاده ايد؟ پس چون على بن جعفر به مجلس خود بازگشت ، اطرافيانش شروع به سرزنش او كردند و به او مى گفتند: تو عموى پدر او هستى و اينگونه رفتار مى كنى ؟!على بن جعفر به آنان گفت : خاموش باشيد! و در حالى كه با دست محاسن خود را گرفت ادامه داد: زمانى كه خدا اين ريش سفيد را اهل و شايسته ننموده است ولى اين جوان را شايسته ساخته است و او را در منزلتى كه دارد قرار داده ، آيا من فضيلت او را منكر شوم ؟!