جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
8- اطلاق اسم شى بر چيزى كه در مجاورت آن است: مانند اطلاق لفظ "راويه" يعنى شترى كه بدان آب حمل مى كنند بر "سقا".
9- اطلاق اسم حقيقت عرفى بر مجاز عرفى: مثل اطلاق "دابه" كه در عرف بر اسب اطلاق مى شود بر الاغ و غيره.
10- مجاز به سبب زيادت و نقصان: اين نوع مجاز به نظر "امام فخر رازى" از اين قرار است كه همچنان كه گاهى بدليل انتقال، معنا به مجاز متصف مى گردد، همچنين مى تواند در اثر نقل حكم اعرابى آن به حكمى ديگر كه حقيقتا محكوم بدان نيست، مجاز شناخته شود. مثلا آيه ى شريفه ى و اسال القريه [ سوره ى يوسف، آيه ى 82. ] كه در تقدير و اسال اهل القريه است. در اين آيه، كلمه ى "قريه" در اصل مستحق جر است و نصب در آن مجاز است.
البته راى فوق قابل تامل است چون صدق و كذب نسبت و مطابقت و عدم مطابقت، در اعراب ملحوظ نمى باشد. مثلا در جمله ى لمست السماء واژه "سماء" بدليل فعل مقدم بر آن مفعول به است و حقيقتا مستحق نصب است. واژه ى "قريه" نيز در آيه، به سبب مفعوليت، به حقيقت مستحق نصب است و اينكه آيا نسبت در آن صادق است يا نه، بحث ديگرى است.
درست آن است كه اين نوعى مجاز در تركيب و نسبت مى باشد چون نسبت دادن سوال به اهل قريه، حقيقت و به خود قريه، مجاز است. البته اگر از مباحث نحويين صرف نظر كنيم، ممكن است حق با "امام فخر رازى" باشد.
اما مجاز سبب زيادت كه در اين مورد بايد گفت: اگر لفظ زايد، معناى كلامى را كه بدان احتياج ندارد و بدون آن كامل است، تغيير دهد. مثل آيه ى ليس كمثله شى ء، [ سوره ى شورى، آيه ى 11. ] مجاز در آن مجاز در نسبت
است... و اگر تغيير ندهد، مانند آيه فبما رحمه من الله، [ سوره ى آل عمران، آيه ى 159. ] مجازى در آن نخواهد بود.
11- اطلاق اسم متعلق بر متعلق: مانند اطلاق "قدرت" بر "مقدور". [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 35. ]
"تفتازانى" با اذعان به كثرت انواع علايق، آنها را مشتمل بر بيست و پنج علاقه دانسته است كه عبارتند از:1- اطلاق اسم سبب بر مسبب 2- اطلاق اسم مسبب بر سبب
3- اطلاق اسم جزء بر كل 4- اطلاق اسم كل بر جزء
5- اطلاق اسم ملزوم بر لازم 6- اطلاق اسم لازم بر ملزوم
7- اطلاق يكى از دو متشابه بر ديگرى "نه بر وجه استعاره"
8- اطلاق مطلق بر مقيد 9- اطلاق مقيد بر مطلق
10- اطلاق اسم خاص بر عام 11- اطلاق اسم عام بر خاص
12- حذف مضاف 13- حذف مضاف اليه
14- تسميه ى چيزى به اسم مجاور آن 15- تسميه چيزى به اسم وضع گذشته آن
16- تسميه چيزى به اسم عاقبت آن 17- اطلاق اسم محل بر حال
18- اطلاق اسم حال بر محل 19- اطلاق اسم آلت چيزى بر آن
20- اطلاق اسم شى بر بدل آن 21- نكره اى كه براى افاده عموم ذكر شود
22- اطلاق اسم ضدى بر ضد ديگر 23- حذف
24- اطلاق اسم جنس معرف به الف و لام و اراده ى يك فرد از آن
25- زيادت
به نظر مرحوم "خويى" ظاهر كلام "تفتازانى" انحصار مجاز در علايق محصوره ى مذكور در فوق است. مرحوم "خويى" با نفى اين انحصار، بر اين اعتقاد است كه مدار در صحت و سقم مجاز، وجود يا عدم وجود يكى از علايق مذكور نيست چرا كه گاهى با وجود علايق معهود، امكان آوردن مجاز نيست و گاهى با عدم معهود، آوردن آن، ممكن است، نظير آنكه يكى از علايق مذكور "تسميه ى كل به اسم جزء" و "تسميه جزء به اسم كل" است. با اين حال انسان در موقع قطع دست يا در آوردن چشم كسى
نمى تواند بجاى قطع يد انسان بگويد: "قطعت انسانا" يا بجاى "قلعت يمين انسان" بگويد "قطعت انسانا" يا بجاى "جمعت ماء النهر" به علاقه ى مجاورت بگويد "جمعت النهر" و بجاى "ضربت اهل القريه" بر اساس و اسال القريه [ سوره ى يوسف، آيه ى 82. ] بگويد "ضربت القريه" چون زشتى اين جملات در عرف زبان، روشن است. بنابراين مدار مجاز نه بر پايه ى وجود يا عدم علاقه هاى معهود بلكه بر پايه ى ارتباط و علاقه اى است كه طبع آدمى آن را شيرين بيابد و ذوق سليم پذيراى آن باشد. [ منهاج البراعه ج 1 ص 37. ]