جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به گفته ى "ابن ابى الحديد" اگر جنين را به معنى نوزاد درون رحم بدانيم، عبارت عند طلوع جنينها كنايه از ظهور فتنه هاى مخفى و عبارت و انتصاب قطبها و مدار رحاها كنايه استحكام و قوت فتنه هاست. اگر منظور از جنين را ما استجن من الفتنه يعنى فتنه هاى پوشيده بدانيم، عبارت اول مى تواند حقيقت باشد آنگاه واضح است كه موارد فوق از نوع استعاره مى باشد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 9 ص 140. ]

و لقد اصبحنا فى زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الى حسن الحيله. مالهم؟ قاتلهم الله. [ نهج البلاغه، خطبه ى 41. ]

ما در روزگارى بسر مى بريم كه بيشتر مردم آن بى وفايى را زيركى مى دانند و نادانان آن مردم را گربز و چاره انديش مى خوانند. خداشان كيفر دهاد! چرا چنين مى پندارند؟!

جمله مالهم استفهام انكارى و جمله ى قاتلهم الله نفرين در حق گروهى از مردمان آن زمان است. "ابن ميثم" اين جمله را كنايه از دورى از رحمت خدا دانسته است كه از نظر فن بيان از نوع استعاره ى تبعيه ى تصريحيه است.

اليوم انطق لكم العجماء ذات البيان. [ نهج البلاغه، خطبه ى 4. ]

و اين اشارت است كه گوياتر از صد مقالت است.

به نظر "ابن ميثم" عجماء ذات البيان كنايه از اوضاع آميخته با عبرتهاى واضحى است كه مردم آن را به چشم خويش مى نگرند. و همه گواه فضل و برترى امام "ع" بر ديگران است. طبعا اوضاع و احوال قدرت نطق ندارد و لذا به حيوانات گنگ تشبيه شده و آن لفظ استعاره گرديده است و توصيف آن وضعيت به ذات البيان اشاره به زبان حال است كه قايل به وجوب تبعيت از امام بوده و راهنماى فعل راستين است.
با توجه به اينكه تقابل واژه هاى گنگ و گويا از نوع "عدم و ملكه" است نمى تواند وصف غير حيوان قرار گيرد. لذا با عنايت به قرينه ى حاليه عبارت فوق از نوع كنايه نيست بلكه از نوع استعاره ى تصريحيه ى تبعيه است.

الا ترون الى بلادكم تغزى و الى صفاتكم ترمى؟ [ نهج البلاغه، خطبه ى 238. ]

نمى بينيد چگونه در آن شهرها آتش جنگ سوزان است و خانمانها ويران؟

همچنانكه "ابن ميثم" مى گويد: صفات به معنى سنگ سياه صافى است كه نفوذناپذير مى باشد و تير پرتاب شده را مى شكند. بنابراين حوزه ى استحفاظى آنان يعنى جهان اسلام در اين جمله به "صفات" تشبيه شده و با توجه به حذف مشبه از نوع استعاره ى اصليه ى تصريحيه است. عباراتى از اين قبيل نيز در اين باره بكار رفته است: لا ترمى صفاتهم و لا يقرع صفاتهم براى بيان نفوذناپذير بودن يك حوزه و سرزمين و تعبير والى صفاتكم ترمى مشعر به طمع دشمنان به خاك جهان اسلام است. [ شرح ابن ميثم ج 4 ص 332. ]

فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى [ نهج البلاغه، خطبه ى 3. ]

و به صبر گراييدم حالى كه ديده از خار غم خسته بود و آوا در گلو شكسته.

"ابن ميثم" تعابير فوق را كنايه از شدت اذيتهاى وارده بر حضرت امام "ع" دانسته در حالى كه هر دو تعبير از نوع استعاره ى تمثيليه است چون در آنها نسبت بين خار و خاشاك و چشم آدمى با نسبت بين زخم زبان و آزار مردم با روح انسان مقايسه شده است. همچنين نسبت بين استخوان و گلو با مورد مزبور نيز اين گونه مى باشد. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 256. ]

/ 225