جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

- در ذيل عبارت عالم السر من ضماير المضمرين در وصف علم خدا در خطبه 91: اگر "ارسطو" كه خدا را عالم به جزئيات نمى دانست، اين سخن امام "ع" را مى شنيد، قلبش به تپش مى افتاد و موى بر اندامش راست مى شد و افكارش به اضطراب مى گراييد. آيا نمى بينى اين سخن چه مهابت و عظمت و فخامت و متانتى دارد؟ در عين حال كه به غايت، سليس و لطيف است.
من كلامى را شبيه به آن نمى شناسم جز آنكه سخن خداى تعالى باشد و سخن امام نيز سرچشمه از همان كلام الهى دارد، شاخه اى است از آن درخت تناور و جويبارى است از آن درياى بيكران و اخگرى است از آن آتش فروزان. [ همان منبع ج 7 ص 22. ]

يكى از موارد اظهار شگفتى و اعجاب "ابن ابى الحديد" از كلمات "حضرت على" "ع" مربوط به نامه 35 امام خطاب به "عبدالله بن عباس"، پس از كشته شدن "محمد بن ابى بكر" است كه ذيلا اصل نامه و توضيح شارح را نقل مى كنيم:اما بعد فان مصر قد افتتحت و محمدبن ابى بكر- رحمه الله- قد استشهد. فعندالله نحتسبه ولدا ناصحا و عاملا كارحا و سيفا قاطعا و ركنا دافعا، و قد كنت حثثت الناس على لحاقه و امرتهم بغياثه قبل الوقعه و دعوتهم سرا و جهرا و عودا و بدءا، فمنهم الاتى كارها و منهم المعتل كاذبا و منهم القاعد خاذلا، اسال الله ان يجعل لى منهم فرجا عاجلا فوالله لولا طمعى عند لقائى عدوى فى الشهاده و توطينى نفسى على المنيه لاحببت ان لا ابقى مع هولاء يوما واحدا و لا التقى بهم ابدا.

اما بعد، "مصر" را گشودند و "محمد پسر ابوبكر"- كه خدايش بيامرزاد- شهيد گرديد. پاداش مصيبت او را از خدا مى خواهم. فرزندى خيرخواه و كارگزارى كوشا و تيغى برنده و ركنى بازدارنده بود. من مردم را برانگيختم تا در پى او بروند و آنان را فرمودم تا به فرياد وى رسند پيش از آنكه- "شاميان"- كار او را پايان دهند. و آنان را نهان و آشكار، فراوان نه يك بار، خواندم. بعضى با ناخوشايندى آمدند و بعضى به دروغ بهانه آوردند و بعضى خوار بر جاى نشستند. از خدا مى خواهم بزودى مرا از دستشان برهاند. به خدا اگر آرزوى شهادتم به هنگام رويارويى با دشمن نبود و دل نهادنم به مرگ خويش نمى بود، دوست داشتم يك روز با اينان بسر نبرم و هرگز ديدارشان نكنم.

شارح معتزلى گويد:بنگر كه چگونه فصاحت، زمام امر خويش را در اختيار اين مرد نهاده است و از واژه هاى منصوبى كه يكى پس از ديگرى رديف شده اند، تعجب كن كه چگونه مانند موم، سهل و روان در كف اويند و بى هيچ تكلفى از آغاز تا انجام سخن مى جوشند. تو و هر فصيح ديگرى اگر دست به كار نامه يا
خطبه اى گردى، فواصل و قراين آن، گاه مرفوع شوند و گاه منصوب و اگر قصد تغيير در اعراب يكى رود تكلف بى مهابا خود را مى نماياند و اين فن در علم بيان، يكى از مظاهر اعجاز در "قرآن" است كه "عبدالقاهر" آن را ذكر كرده و گفته است:به سوره ى "نساء" بنگر و سپس سوره ى "مائده" را ببين. فواصل در اولى منصوبند، اما دومى حتى يك فاصله ى منصوب ندارد. اگر اين دو سوره را بهم درآميزى اختلاط و امتزاج نمى يابند.

تك تك فواصل به شكل طبيعى و به مقتضاى بيان جارى مى گردند و از تصنع در آنها خبرى نيست. آنگاه، صفات و موضوعات اين فصل را نظاره كن كه فرمود ولدا ناصحا و عاملا كادحا و سيفا قاطعا و ركنا دافعا. اگر بجاى آن گفته شود ولدا كادحا و عاملا ناصحا و... نه صواب بود و نه ارزش فعلى را داشت.

سبحان الله از خصايص شريف و امتيازات ويژه اى كه خدا بدين مرد داده است، تا آنجا كه پسرى از فرزندان "مكه" در بين خانواده ى خود تربيت گردد و با دانشمندان درنياويزد اما در شناخت دقايق علوم الهى از "افلاطون" و "ارسطو" فراتر رود و با خبرگان علم اخلاق و آداب نفسانى معاشرت نكند "كه در "قريش" فردى به اين علوم مشهور نبود" و از "سقراط" در اين باب پيشى گيرد، بين دلاوران و جنگجويان نزيد كه ساكنان "مكه" نه اهل جنگ بلكه اهل تجارت و بازرگانى بودند و از هر دلاورى بر پشت كره ى زمين سلحشورتر گردد.

به "خلف الاحمر" گفتند: چه كسى از همه شجاع تر است، "عنبسه" و "بسطام" يا "على بن ابيطالب"؟ پاسخ داد: عنبسه و بسطام را با افراد بشر مقايسه مى كنند نه با كسى كه از طايفه ى بشر فراتر است! باز بدو گفتند: در هر حال بگو و او گفت: به خدا سوگند اگر بر سر آنان فرياد بكشد، هر دو قالب تهى مى كنند قبل از آنكه به آنان يورش برد!

/ 225