حسن تعليل
حسن تعليل آن است كه براى بيان چگونگى و صفت چيزى، دليلى غيرحقيقى را با اعتبارى لطيف و مناسب با آن ذكر نمايند. به اعتبار ثبات يا عدم ثبات آن صفت براى شى مورد نظر و نيز به اعتبار ظهور عادى و عدم ظهور آن صفت، حسن تعليل را به چهار قسم تقسيم مى نمايند. [ مختصر المعانى ص 199. ] مانند:و احذركم الدنيا... دار هانت على ربها فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرها و حياتها بموتها و حلوها بمرها. [ نهج البلاغه، خطبه 112. ]شما را از اين دنيا مى پرهيزانم... خانه اى نزد خداوند آن خوار و متاعى بى مقدار حلال آن را به حرامش عجين كرده است و خوبى آن را به بدى اش مقرون و زندگانيش را به مرگ آميخته است و در كاسه ى شهدش شرنگ ريخته است.
دليل واقعى آميزش حلال با حرام و خير با شر و حيات با مرگ و شيرينى با تلخى در دنيا نه خوارى و بى مقدارى دنيا بلكه آزمايش خلق خداست ولى با توجيهى لطيف به بى مقدارى دنيا معطل شده است و الله اعلم.
افتنان
و آن، عبارت از جمع بين دو فن مختلف مثل غزل و حماسه يا مدح و هجا يا تسليت و تهنيت است. [ جواهرالبلاغه ص 381. ] حضرت درباره ى گروهى از مخالفان مى فرمايد:زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور، لا يقاس بآل- محمد صلى الله عليه و آله- من هذه الامه احد و لا يسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا، هم اساس الدين و عماد اليقين. [ نهج البلاغه، خطبه 2. ]تخم گناه كشتند و آب فريب بر پاى آن هشتند و شكنجه و عذاب درويدند و بدين حقيقت نرسيدند كه از اين امت كسى را با خاندان رسالت همپايه نتوان پنداشت و هرگز نمى توان پرورده ى نعمت ايشان را در رتبت آنان داشت كه آل محمد "ص" پايه ى دين و ستون يقينند.
ذيل كلام، در سياق مدح آل محمد "ص" و صدر آن در قالب هجو دشمنان آنان است. [ منهاج البراعه ج 1 ص 147. ]
تجريد
تجريد آن است كه متكلم از موصوفى كه صفت خاصى دارد، موصوف ديگرى را با همان صفت به انگيزه ى مبالغه انتزاع نمايد.تجريد اشكال گوناگون دارد، [ جواهرالبلاغه- 390 و منهاج البراعه ج 1 ص 176. ] از جمله:1- با واسطه ى "من تجريديه" مانند: لى من فلان صديق حميم و نيز مانند:يا اهل الكوفه منيت منكم بثلاث و اثنتين: صم ذو و اسماع و بكم ذو و كلام و عمى ذو و ابصار، لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقه عند البلاء. [ نهج البلاغه، خطبه 96. ]
مردم كوفه! گرفتار شما شده ام كه سه چيز داريد و دو چيز نداريد: كرانيد با گوشهاى شنوا، گنگانيد با زبانهاى گويا، كورانيد با چشمهاى بينا، نه آزادگانيد در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران يك رنگ.
2- بواسطه دخول "باء مصاحبه" بر منتزع مانند:
و شوهاء تعدوبى الى صارخ الوغا
بمستلئم مثل الفنيق المرحل
بمستلئم مثل الفنيق المرحل
بمستلئم مثل الفنيق المرحل
3- بواسطه دخول فى بر منتزع منه مانند آيه لهم فيها دار الخلد [ سوره ى فصلت، آيه ى 28. ]
4- بواسطه "باء تجريديه" مانند: لئن سالت فلانا لتسالن به البحر.
5- به طريق كنايه، مانند اين بيت از "اعشى":
يا خير من ركب المطى و لا
يشرب كاسا بكف من بخلا
يشرب كاسا بكف من بخلا
يشرب كاسا بكف من بخلا
6- بدون واسطه ى حروف تجريد مانند:و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمه الكفر. [ سوره ى توبه، آيه 12. ]
و نظير آن در سخنان امام على "ع" جمله ى ذيل است:و من فاز بكم فقد فاز و الله بالسهم الاخيب و من رمى بكم فقد رمى بافوق ناصل. [ نهج البلاغه، خطبه 29. ]
بى نصيب كسى است كه انتظار پيروزى از شما برد. تير بى پيكان را مانيد كه آسيبى به دشمن نمى رساند.
امام از مخاطبان خود دو موصوف سهم اخيب و افوق ناصل را انتزاع كرده است كه در مورد بى خاصيتى و بى ارزشى نظير مردم پيمان شكن عهد او مى باشند.