التفات
بر اساس تعريف "ابن المعتز"، التفات عبارت است از انصراف متكلم از سخن، درباره ى غايب بهسخن درباره ى مخاطب يا انصراف از صيغه ى متكلم به صيغه ى خطاب يا انصراف از خطاب به غيبت يا انصراف از غيبت به تكلم يا انصراف از تكلم به غيبت. [ البديع ابن المعتز ص 106، بديع القرآن، دكتر ميرلوحى ص 144. ]
فايده ى التفات به طور كلى اين است كه وقتى گوينده در سخن از اسلوبى به اسلوب ديگر منتقل مى شود، سخن او بيشتر به دلها مى نشيند و... انگيزه اى براى استماع او مى گردد. [ بديع القرآن، دكتر ميرلوحى ص 143. ]
تعريف دقيق در اين مورد از آن "خطيب قزوينى" است كه گفته "التفات عبارت از بيان يك معنى به يكى از اشكال سه گانه تكلم و خطاب و غيبت است، بعد از بيان آن به شكل ديگر و چون هر كدام از طرق سه گانه مذكور مى تواند به دو طريق ديگر منتقل گردد شش قسم براى اين فن حاصل مى شود": [ منهاج البراعه ج 1 ص 170. ]
التفات از تكلم به غيبت
فان اقل يقولوا حرص على الملك و ان اسكت يقولوا، جزع من الموت! هيهات بعد اللتيا و التى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه. [ نهج البلاغه، خطبه 5. ]اگر بگويم، گويند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر خاموش باشم، گويند از مرگ هراسان است. هرگز! من و از مرگ ترسيدن. پس از آن همه ستيزه و جنگيدن؟! به خدا سوگند پسر ابوطالب از مرگ بى پژمان است بيش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان است.
التفات از تكلم به خطاب
مانند آيه ى شريفه ى و مالى لا اعبد الذى فطرنى و اليه ترجعون. [ سوره ى يس، آيه ى 22. ]التفات از غيبت به تكلم
و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه بل اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشيه فى الطوى البعيده. [ نهج البلاغه، خطبه 5. ]به خدا سوگند پسر ابوطالب از مرگ بى پژمان است بيش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان
است. اما چيزى مى دانم كه بر شما پوشيده است و گوشتان هرگز نشنيده است. اگر بگويم و بشنويد به لرزه درمى آييد و ديگر بجاى نمى آييد لرزيدن ريسمان در چاهى ته آن ناپديد.
استعمال فعل "اندمجت" بعد از "ابن ابى طالب" عدول از غيبت به تكلم است.
و الذى نفس ابن ابى طالب بيده لالف ضربه بالسيف اهون على من ميته على الفراش. [ نهج البلاغه، خطبه 122. ]
بدان كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست هزار مرتبه ضربت شمشير خوردن بر من آسانتر است تا در بستر مردن.