مصاديق ديگر اين صنعت:
و الدهر يومان: يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر. [ نهج البلاغه، حكمت 390. ]و روزگار دو روز است روزى از تو و روزى به زيان تو، در روزى كه از توست سركشى بنه و در روزى كه به زيان توست تن به شكيبايى ده!
الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لا يغفر و ظلم لا يترك و ظلم مغفور لا يطلب، فاما الظلم الذى لا يغفر فالشرك بالله، قال الله تعالى: "ان الله لا يغفر ان يشرك به" [ سوره ى نساء، آيه ى 48. ] و اما الظلم الذى يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض النهات، و اما الظلم الذى لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا، القصاص هناك شديد. [ نهج البلاغه، خطبه 175. ]
بدانيد كه ستم بر سه گونه است: آن كه آمرزيدنى نيست و آن كه واگذاشتنى نيست و آن كه بخشوده است و بازخواست كردنى نيست. اما آن كه آمرزيدنى نيست همتا انگاشتن براى خداست- كه بزرگترين ظلمهاست- و خدا در قرآن فرمود: "همانا خدا شرك آوران را نخواهد بخشود" اما ستمى كه بر بنده ببخشايند، ستم اوست بر خود به برخى كارهاى ناخوشايند. اما آن كه واگذاشتنى نيست، ستم كردن بندگان است بر يكديگر كه آن را قصاصى است هر چه دشوارتر. در قسمت اول انواع سه گانه ظلم ابتدا جمع و سپس تفريق شده و آنگاه با تفصيل، ويژگى هر يك بيان شده است.
توشيع
توشيع آن است كه در پايان جمله اى، لفظ تثنيه اى آورده شود كه آن را دو اسم معطوف به هم تفسير نمايد. تفتازانى در وجه تسميه ى آن مى گويد: از آن جهت است كه "توشيع" بهم تافتن پنبه ى حلاجى شده است "التوشيع: لف القطن المندوف" گويى تعبير از يك معنى با لفظ مثنايى كه با دو اسم تفسير شده، ريسيدن پنبه است بعد از زدن آن و از اين مقوله، در كلام اميرالمومنين بسيار است. مانند:ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنتان: اتباع الهوى و طول الامل. [ نهج البلاغه، خطبه 42. ]
همانا بر شما از دو چيز بيشتر مى ترسم: از خواهش نفس پيروى كردن و آرزوى دراز در سر پروردن.
و سيهلك فى صنفان: محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الى غير الحق. [ نهج البلاغه، خطبه 127. ]
و بزودى دو دسته به خاطر من تباه شود: دوستى كه كار را به افراط كشاند و محبت، او را به راه غير حق براند و آنكه در بغض، اندازه نگاه ندارد و بغضش او را به راهى كه راست نيست، درآرد.
لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين: العافيه و الغنى، بينا تراه معافى اذ سقم و بينا تراه غنيا اذ افتقر. [ نهج البلاغه، حكمت 418. ]
بنده را نسزد كه به دو خصلت اطمينان كند: تندرستى و توانگرى، چه آنگاه كه او را تندرست بينى، ناگهان بيمار گردد و آنگاه كه توانگرش بينى ناگهان درويش شود.
يهلك فى رجلان: محب مفرط و باهت مفتر. [ نهج البلاغه، حكمت 461. ]
دو تن درباره من تباه گرديدند: دوستى كه از حد بگذراند و دروغ بافنده اى كه از آنچه در من نيست سخن راند و
نظير آن:
هلك فى رجلان: محب غال و مبغض قال. [ منهاج البراعه، ج 1، ص 167. ]دو تن درباره من هلاك شدند: دوستى كه از حد گذراند و دشمنى كه بيهوده سخن راند.