تبليغ
حضرت "ع"، هنگام شنيدن خبر استيلاى ياران "معاويه" بر كشور، خطاب به اهل كوفه، فرمود: و الله لاظن ان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم و تفرقكم عن حقكم... فلو ائتمنت احدكم على قعب [ القعب: القدح الضخم. ] لخشيت ان يذهب بعلاقته. [ نهج البلاغه، خطبه 25. ]به خدا مى بينم كه اين مردم بزودى بر شما چيره مى شوند كه آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حق خود پراكنده و پريش... اگر كاسه ى چوبينى را به شما بسپارم مى ترسم آويزه ى آن را ببريد. [ 'از برون آويزه "چنگك" آن هم چشم نمى پوشيد' و مقصود اين است كه به هيچ وجه شايسته اعتماد من نيستيد. ]
اين جمله، مبالغه اى در مورد خيانت آنها نسبت به امانتشان درباره ى پذيرش فرامين خداى سبحان مى باشد. [ شرح ابن ميثم بحرانى ج 2 ص 20. ]
ايها الناس كل امرى لاق ما يفر منه فى فراره و الاجل مساق النفس و الهرب منه موافاته. [ نهج البلاغه، خطبه 149. ]
اى مردم! هر كس مرگى را كه از آن گريزان است، به هنگام فرار خواهد ديد. دوران زندگى انسان ميدان رانده شدن اوست در جهان و گريختن از مرگ رسيدن است بدان.
عبارت اخير در قالب مبالغه و در مورد عدم رهايى از چنگ مرگ است، مى فرمايد فرار از مرگ دقيقا در آغوش گرفتن و ملاقات با مرگ است. گويى حضرت راضى نيست كه بگويد فرار كننده از مرگ سرانجام به آن خواهد رسيد بلكه نفس فرار را به معنى ملاقات مرگ قلمداد مى نمايد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 9 ص 120. ]
اغراق
و الله لدنياكم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم. [ نهج البلاغه، حكمت 228. ]به خدا كه اين دنياى شما در ديده من خوارتر از استخوان [ "لسان العرب" عراق را بدين معنى به ضم اول ضبط كرده است: "و العظام اذا لم يكن عليها شى ء من اللحم تسمى عراقا". ] خوكى است كه در دست گرى باشد.
"عراق" جمع عرق مى باشد كه جمع غريبى است مثل "توام" و "توءام" كه به استخوانى مى گويند
كه گوشت از اطراف آن كنده باشند. اين بيان مبالغه در حقارت دنيا در چشم امام "ع" و انزجار او از دنيا است، چون اساسا استخوان بى گوشت، چيز بى ارزشى است چه رسد به اينكه استخوان خوك باشد و اگر اين استخوان در دست فردى جذامى باشد، نفرت از آن به غايت مى رسد. [ شرح ابن ميثم ج 5 ص 360. ]
اگر چه اعتقاد به خوارى دنيا تا اين درجه، عقلا ممكن است و تاكيد امام با ذكر قسم به اسم جلاله بر امكان آن عنايت دارد، اما چون عاده بين مردم ممكن نيست اين مبالغه از نوع اغراق است.
همچنين است مثال ذيل:ان اكرم الموت القتل و الذى نفس ابن ابى طالب بيده لالف ضربه بالسيف اهون على من ميته على الفراش. [ نهج البلاغه، خطبه 122. ]
همانا گرامى ترين مرگها كشته شدن در راه خدا است. بدان كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشير خوردن بر من آسانتر است تا در بستر مردن.
"ابن ابى الحديد" با عنايت به سوگند آغاز جمله، بحث مبسوطى در اين زمينه دارد كه آيا حقيقتا براى امام هزار ضربت شمشير از مردن در بستر ساده تر بوده است يا اين سخنى است كه آن را به منظور مبالغه و به رسم مجاز براى ترغيب اصحاب خويش به جهاد بيان داشته است [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 302. ] كه به نظر مى رسد عنوان اغراق با توجه به تعريفى كه گذشت، براى اين پاسخ كافى باشد.