جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غلو

غلو، ادعاى وصفى است براى چيزى كه عقلا و عادتا ممتنع است و لذا فراتر از اغراق مى باشد همانگونه كه اغراق نيز فراتر از تبليغ است.

بهترين نوع غلو آن است كه بدان واژه اى افزوده شود كه آن را به صحت نزديك كند و از حالت مبالغه ى مردود خارج نمايد مانند "كاد"، "لولا"، "لو" يا حرف تشبيه مانند:فكان ما هو كائن من الدنيا عن قليل لم يكن و كان ما هو كائن من الاخره عما قليل لم يزل. [ نهج البلاغه، خطبه 102. ]

گويى به اندك زمان آنچه از دنيا بود نمانده است و آنچه از آخرت است پاينده است.

اينكه موجودى ابدا غيرموجود باشد يا چيزى كه بعدا بوجود آمده، ازلى و در گذشته ثابت باشد، هر دو عقلا و عادتا محال است، چون منافات بين وجود و عدم و بين آينده و گذشته امرى ضرورى است.

ليكن با دخول "كان" براى تقريب و تشبيه، استحاله مرتفع شده و مقصود امام "ع" اشاره به سرعت زوال و فناى دنيا و شتاب لحوق آخرت و بقاى آن است. [ منهاج البراعه ج 1 ص 150. ]

يكى ديگر از انواع "علو مقبول" آن است كه مبتنى بر تخيلى نيكو باشد. از قبيل:و هلم الخطب فى ابن ابى سفيان! فلقد اضحكنى الدهر بعد ابكائه و لا غرو و الله فياله خطبا
يستفرغ العجب. [ نهج البلاغه، خطبه 161. ]

بيا و داستان پسر ابوسفيان را بياد آور و شگفتى آنچنان كار! روزگار مرا به خنده آورد از آن پس كه گريانم كرد! و به خدا سوگند كه جاى شگفتى نيست كه كار از بس عجيب مى نمايد شگفتى را مى زدايد!

عبارت فلقد اضحكنى الدهر بعد ابكائه اشاره است به غبن او از كسانى كه در حكومت بر او پيشى گرفتند و خنده ى او پس از آن، اظهار شگفتى و عبرت گيرى از حوادث ايام است. "لا غرو" يعنى عجيب نيست. اين مساله اى است مبرا از تعجب و فراتر از آن. امام "ع" آنگاه بر شگفت نبودن آن تاكيد بيشترى مى ورزد و مى فرمايد يا له خطبا يستفرغ العجب "اى يستغرق العجب" يعنى تعجب را در خويش غرق و نابود مى سازد آنچنان كه گويى ديگر تعجبى در كار نيست. [ شرح ابن ميثم ج 3 ص 295. ]

/ 225