حذف
"سكاكى" در "مفتاح العلوم" پس از اتمام مبحث علم بديع و فنون مختلف آن گفته است كه دوستان ما در كتابهاى خود به ذكر انواع ديگرى از بديع از قبيل اينكه تمام حروف كلام نقطه دار باشد يا بى نقطه، يا به طور مساوى نيمى از آن نقطه دار باشد و نيم ديگر بى نقطه [ مفتاح العلوم ص 182. ] يز پرداخته اند. بر اين منوال، صاحب منهاج "رحمه ا... عليه" با توضيح يكى از فنون مزبور تحت عنوان "حذف" به ذكر خطبه ى مونقه از مولاى متقيان پرداخته است كه اين خطبه را به جهت براعت سحرآميز آن با توضيح ايشان، پس از اين مى آوريم:حذف: آن است كه متكلم در كلام خويش يك يا چند حرف از حروف هجا را حذف نمايد يا كلام خويش را تنها از حروف بى نقطه تاليف نمايد، مشروط بر اينكه متكلف نبوده، رعايت ائتلاف و انسجام شده باشد. امام على "ع" در اين ميدان، گوى سبقت را از همگان ربوده و به اوج قله ى افتخار رسيده است. ايشان مرتجلا و بدون تنظيم قبلى، خطبه اى ايراد نموده اند به نام مونقه [ كه تمامى بدون حرف الف تنظيم شده است. ] كه متضمن عباراتى است آراسته و الفاظى گوارا و جناسهايى موشح و سجعهايى مليح همراه با اندرزهايى شفابخش بيماران و پندهايى سيراب كننده ى تشنگان، تا بدانجا كه نزديك است ادعا شود كه از سخن بشر خارج است و جز به سحر و افسون قابل توجيه نيست. بدنبال آن خطبه ى ديگرى ايراد نموده اند كه خالى از كلمات نقطه دار است و كاملا منسجم و هماهنگ مى باشد، گرچه "سيد رضى" اين دو را در "نهج البلاغه" نياورده است، به نقل آن مبادرت مى ورزيم تا پيشتازى ايشان در هر بابى از ابواب سخن بر خردمندان روشن گردد:فريقين از "هشام بن محمد سائب كلبى" روايت كرده اند كه اصحاب رسول الله "ص" گردهم جمع
شده بودند و در اين باب سخن مى گفتند كه بيشترين حرف مورد استعمال در بين حروف الفبا چيست؟ چون بر حرف "الف" اتفاق نمودند، على "ع" خطبه ى ذيل را- كه آن را "مونقه" ناميد- بالبداهه ايراد فرمود كه به شرح ذيل است: [ منهاج البراعه ج 1 ص 210. ]
حمدت من عظمت منته، و سبغت نعمته، و سبقت [ وسعت. ] رحمته [ غضبه. ] و تمت كلمته، و نفذت مشيته، و بلغت حجته، و عدلت قضيته. حمدته حمد مقر بربوبيته، متخضع لعبوديته، متنصل من خطيئته، معترف بتوحيده، [ مستعيذ من وعيده. ] مومل من ربه، رحمه [ مغفره. ] تنجيه، يوم يشغل كل عن فصيلته و بنيه. و نستعينه، و نسترشده، و نستهديه، و نومن به، و نتوكل عليه و شهدت له شهود مخلص [ بضمير عبد. ] موقن، و فردته تفريد مومن متقن، و وحدته توحيد عبد مذعن. ليس له شريك فى ملكه، و لم يكن له ولى فى صنعه، جل عن مشير و وزير، و تنزه عن مثل و نظير، [ وعن عون و معين. ] علم فستر، و بطن فخبر، و ملك فقهر، و عصى فغفر، و عبد فشكر، و حكم فعدل، "و تكرم و تفضل. لن يزول و لم يزل" لم يزل، و لن يزول، و ليس كمثله شى ء، و هو قبل كل شى ء، و بعد كل شى ء. رب متفرد بعزته، متملك [ متمكن. ] بقوته، متقدس بعلوه، متكبر بسموه، ليس يدركه بصر، و لم يحط به نظر، قوى منيع، بصير سميع، حليم حكيم، رووف رحيم، عجز فى وصفه من يصفه، و ضل فى نعته من يعرفه. [ يعرفه. ] قرب فبعد، و بعد فقرب. يجيب دعوه من يدعوه، و يرزق عبده و يحبوه، ذولطف خفى، و بطش قوى، و رحمه موسعه، و عقوبه موجعه، رحمته جنه عريضه مونقه و عقوبته جحيم موصده موبقه و شهدت ببعث محمد عبده و رسوله،