مرثيه بزرگان و نزديكان مخصوصا در سوگ "سيدالشهدا" و عاشوراى حسين "ع"، فخريات، شكوه از روزگار، رنج پيرى، حجازيات و شيعيات كه انگيزه سرودن "شيعيات" زندگانى سخت علويات يا طالبيين محروم از قدرت بوده و اشعار "حجازيات" كه حاوى احساسات عاشقانه اوست كه در راه حج و موسمهاى حج سروده شده، حاوى تمام خصوصيات غزل است. بهترين و زيباترين انواع شعر در ديوان "شريف رضى" مراثى اوست كه بسيارى از نقادان و شعرشناسان، وى را استاد مرثيه سرايان عرب مى دانند. [ شرح ديوان الشريف رضى: محى الدين عبدالحميد ج 1، ص 19 -5. ]
شعر او آواى دوستيها و آلام او بود و سرودى از سرودهاى فخر و اعتزاز بود كه مراسم حج و مسير حج با موضوعات حجازياتش آن را به او وحى مى كرد و علويون و طالبيون محروم از حاكميت، شيعيانش را بدو وحى مى كردند. بيماريها و خطرها بر او هجوم مى آورد و در اين هنگام بسيار از پيرى سخن مى گفت. قضا، گريبان دوستان و نزديكانش را مى گرفت و او اشكهاى صادقانه ى خود را در مرثيت آنان فرو مى باريد. مجد و عظمت خاندانش را در فخرياتش يادآور مى شد و نيروى شعر او هميشه بيان روح و روان او بود.
قدما مى گفتند: نفس متادب صيقل نمى يابد مگر با حفظ هاشميات "كميت" و خمريات "ابى نواس" و زهديات "ابى العتاهيه" و تشهبيهات "ابن المعتز" و مدائح "بحترى" و حجازيات "شريف رضى". حجازيات شريف رضى حدود 40 قصيده است كه شاعر، آتش عشق خويش را در آن تضمين نموده و نبوغ خود را به فضل مراسم و مسير حج در آن شكوفا نموده است.
"شريف رضى" مى ديد كه مردم به مواهب فطرى كه مايه ى غناى آنان در عصر "امرى ء القيس" بود، قناعت نمى كردند. در نفس خويش نيز اشتياقى به باديه نشينى و صفاى آن احساس مى كرد، پس بر آن شد كه ميل درونى خود را با مقتضاى زمانه تلفيق كند و بهره اى كه از صفاى طبع و ذوق نيكو داشت، بسيار در اين مهم به او كمك كرد. بدين روى فن او امتزاجى از باديه نشينى و تمدن بود و جز خشونت، ويژگيهاى شعر قديم را داشت و در ضمن نرمى، روانى و آراستگى شعر دوران تمدن را نيز در خود داشت.
"شريف" در سرودن شعر بسيار جدى بود. مناسبتها را برمى گزيد و بر نگارش اشعار خود به زبانى فصيح و دور از ركاكت حرص مى ورزيد. بر آن بود كه بلاغت از تكلف و تصنع برى است و در عين حال همواره صرفا ناشى از طبع نيست، بلكه با همت و كوشش و بردبارى در انتخاب واژگان و شكار مفاهيم مى توان بدان دست يافت.
"شريف رضى" اگر بر تقليدهاى ادبى كه در عصرش رواج داشت و متكى به آرايشهاى لفظى بود، شوريد و اگر فن بيان را نه صرفا نوعى تصنع، بلكه مايه ى كشف و جلاى معنى دانست، ولى در عين حال از زيباييهاى ادبى كه بر بلاغت كلامش مى افزايد و بدان رونق مى بخشد، اعراض نمى كرد و استعارات و تشبيهات لطيفى را بكار مى بست كه ذوق سليمش بدان رهنمون مى گشت. با آنكه در استعاره سرآمد شاعران و در تشبيه، بليغ ترين آنان گرديد اما محسنات لفظى او را به حشو و اطناب نكشاند. وى درباره قصايد نيكوى خويش چنين مى گويد:
منتصبات كالقنا لا نرى
لا يفضل المعنى على لفظه
شيئا و لا اللفظ على المعنى
عيا من القول و لا افنا
شيئا و لا اللفظ على المعنى
شيئا و لا اللفظ على المعنى
موسيقى سحرانگيزى از الفاظ و قوافى او برمى خيزد كه در نفس آدمى موج مى زند و اثرى عميق از خود بر جاى مى گذارد. در موسيقى شعر خود با "بحترى" استاد نغمه سرايى در شعر، هماوردى مى كند و در شعر وجدانى، "متنبى" و "ابن الرومى" و "ابى تمام" را پشت سر مى گذارد. [ تاريخ الادب العربى، حنا الفاخورى ص 668. ]