جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
توجه به عظمت كلام امير كلام و فرمانرواى سخن از يك سو و تلاش گسترده شارحان از لحظه تدوين اين كتاب تاكنون از سوى ديگر، تاب جسارت براى قلم زدن در اين باب را از مبتديان بى بضاعت يا متكى به بضاعتى مزجات را سلب مى نمايد.
اما آنچه قدرت گستاخى و جسارت به اين بنده حقير داد اين بود كه:اولا نهج البلاغه صرفا سخنان و نامه هاى امام على "ع" در ترسيم روابط ياد شده براى نيل به كمال و هدايت نيست، بلكه سخنان ايشان همراه با نوعى انتخاب و گزينش خاص بر پايه ى توجه به بلاغت عربى از سوى گردآورنده اين كتاب است.
ذوق ادبى حاكم بر 'شريف رضى' و روح حساس و لطيفى كه او را در قسمت عمده ى زندگى 47 ساله اش به شعر و شاعرى سوق داد و اجمالى از آن مورد اشارت قرار گرفت، اولويت اول را در گرايش او به تاليف نهج البلاغه تشكيل مى داد. اهتمام او به جنبه هاى ادبى و بلاغى كلام امام "ع" كه اساسا از انتخاب عنوان نهج البلاغه كاملا مشهود است، بدان پايه كه به اقرار خود او بر هم زدن نظم و ترتيب در گزينش آن مجموعه را قابل توجيه مى ساخت. استعمال 'من تبعيضيه' در عبارت 'من كلام له عليه السلام' در آغاز خطبه ضمن آنكه دليل امانتدارى اوست، مبين همين گزينش است.
اگرچه مى توان حدس زد كه ترجيح جانب بلاغت و زيبايى الفاظ، بر جانب معانى و مفاهيم و بويژه انديشه ى سياسى اجتماعى 'امام على' "ع" از سوى 'شريف رضى' با توجه به حاكميت استبدادى خلفاى عباسى و دشمنان خاندان بنى هاشم نوعى تقيه و ايجاد استتار براى ممكن ساختن ترويج افكار علويين و الهام گونه اى از اسلوب 'امام زين العابدين' براى طرح افكار انقلابى و فرهنگى در قالب دعا و مناجات بوده است، اما دقت در شيوه گزينش عبارت 'امام على' "ع" توسط وى اين حدس را ضعيف مى سازد.
او در خلال اين جمع آورى تنها به شرح نكاتى پرداخته كه در ميدان فصاحت و بلاغت به نظر او درخشندگى بيشترى نسبت به قسمتهاى ديگر داشته و ذوق ادبى او را تحريك مى كرده است. [ مثالهايى از شرحهاى مزبور در ص 30 همين مقدمه خواهد آمد. ]
از ديدگاه او، اين مجموع 'نهج بلاغت' و نمود فصاحت است كه البته حاوى ارزشهاى فراوان در ارائه ى معارف اسلامى مى باشد و عمدتا شارحان نهج البلاغه مبناى شروح خويش را بر توضيح آن معانى گذاشته و هر چند نسبت به جنبه هاى ادبى در حاشيه ى كار بى توجه نبوده اند، [ ميزان توجه شروح عمده نهج البلاغه به جنبه هاى بلاغى اين كتاب در ص 55 اين مقدمه خواهد آمد. ] اما همت خويش را در جهتى بكار برده اند كه به نظر اينجانب با عنوان نهج الهدايه بيشتر همخوانى دارد تا نهج البلاغه.
آرى 'بلاغت' هنر ارائه ى كلام زيباست و كلام، جزيى از مجموعه امور قراردادى و علوم اعتبارى است، در حالى كه 'هدايت' هنر خداجويى است كه حقيقتى فراتر از هر حقيقت ديگر است. بى گمان نسبت اعتبار با حقيقت، همان نسبت قشر با لب است و در تفضيل سيرت هدايت بر صورت بلاغت ترديد نيست.
اما اين همه از ارزش قشرى كه پاسدار لب است و اعتبارى كه حاصل حقيقت است و هنرى كه نمايشگر واقعيت است، نمى كاهد.