فجعلوا طاعه الله شعارا دون دثاركم و دخيلا دون شعاركم. [ نهج البلاغه، خطبه 189. ] اولئك- اى الزاهدون- قوم اتخذوا الارض بساطا... و القرآن شعارا و الدعاء دثارا. [ نهج البلاغه، حكمت 102. ] و شعارها- اى الفتن- الخوف و دثارها السيف. [ نهج البلاغه، خطبه 88. ] "الى بعض عماله" فانى كنت اشركتك فى امانتى و جعلتك شعارى و بطانتى. [ نهج البلاغه، نامه 41. ] فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف. [ شرح ابن ابى الحديد ج 6 ص 364. ] ما هى الا الكوفه اقبضها و ابسطها. [ نهج البلاغه، خطبه 25. ] جز "كوفه" كه كاربست و گشاد آن با من است براى من نمانده، يعنى در آن تصرف مى كنم آنچنان كه آدمى در لباس خويش تصرف كرده و آن گونه كه بخواهد آن را قبض و بسط مى نمايد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 342. ] فطر الخلائق بقدرته. [ نهج البلاغه، خطبه 1. ] به قدرت خويش خلايق را بيافريد. چون معناى حقيقى فطر شكافتن اجسام است، استعمالش در اين مورد استعاره است. " امام فخر رازى" در بيان وجه استعاره در اين موارد بحث لطيفى دارد، مى گويد: مخلوق قبل از آنكه پا به عرصه ى وجود بگذارد، معدوم محض است و عقل، عدم محض را تاريكى پيوسته اى تصور مى كند كه شكاف و رخنه اى در آن نيست و آنگاه كه باريتعالى چيزى را بيافريند گويى به حسب تخيل و در ظرف توهم آن، تاريكى يك پارچه را شكافته و موجود را از دل آن برآورده است. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 116. ] فلما نهضت بالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و فسق آخرون. [ نهج البلاغه، خطبه 3. ] چون به كار برخاستم، گروهى پيمان بسته را شكستند و گروهى از جمع دينداران بيرون جستند و گروهى ديگر با ستمكارى، دلم را خستند. وجه اختصاص "خوارج" به مروق از آن روست كه مروق، جستن تير از كمان است و چون "خوارج" در آغاز به سلك حق پيوسته بودند تا آنكه به زعم خويش در نيل به حق مبالغه كردند و از آن تجاوز نمودند، استعاره ى لفظ مروق بر آنان بجاست و تشابه آن دو آشكار است. "پيامبر خدا" "ص" نيز از آنان با همين لفظ خبر داده و فرموده است: يمرقون من الدين كما يم رق السهم من الرميه. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 265. ] در باب زمين و آسمانها:دعاهن فاجبن طائعات. [ نهج البلاغه، خطبه 183. ] آنان را بخواند و پاسخ گفتند گردن نهاده و فرمانپذير.