لا تعجبوا من بلى غلالته
قد زر ازراره على القمر
قد زر ازراره على القمر
قد زر ازراره على القمر
همچنان كه پيداست شاعر چيزى از ويژگيهاى ماه را بيان كرده و آنها را از اينكه از مندرس شدن سريع كتان، تعجب كنند، نهى كرده و مى گويد او لباسش را بر گرد كره ى ماه دكمه نموده است. شان قمر اين است كه بسرعت آن را مندرس مى گرداند. اين معنا وقتى با جزم، بيان مى گردد كه فرض بر اين باشد كه او واقعا ماه است و اگر فرض شود كه شبيه ماه است، كلام مزبور باطل خواهد بود. [ مقدمه شرح ابن ميثم ج 1. ]
الذى لا يدركه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن. [ نهج البلاغه، خطبه 1. ]
"خدايى كه پاى انديشه ى تيزگام در راه شناسايى او، لنگ است و سر فكرت ژرف رو به درياى معرفتش بر سنگ". اسناد غوص به فطن اسنادى بر سبيل استعاره است، چون معناى حقيقى آن فرو رفتن حيوان در آب است. در اين استعاره امور معقول به آب تشبيه شده و وجه استعاره اين است كه صفات جلال و نعوت كمال بدليل نامتناهى بودن و غيرقابل شناخت بودن حقايق آنها، چونان درياى بيكرانى است كه شناگر آن به ساحلى نمى رسد و غواص اين دريا به محل استقرارى دست نمى يابد و چون شناگر اين دريا، هوش و ذكاوت تيز خردمندان است، آن را به غواص اين بحر بيكران تشبيه كرده و غوص را بدان نسبت داده است. اضافه ى غوص به فطن، اضافه معنى صفت به لفظ مصدر بر موصوف است و تقدير آن چنين است لا تناله الفطن الغائصه. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 114. ]
اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. [ نهج البلاغه، خطبه 219. ]
قربانگاه خردها را بيشتر آنجا توان يافت كه برق طمعها بر آن تافت.
طمع مى برد از رخ مرد آب
بدوزد شره ديده ى هوشمند
بدوزد شره ديده ى هوشمند
سيه روى شد تا گرفت آفتاب
در آرد طمع مرغ و ماهى به بند
بدوزد شره ديده ى هوشمند