جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعراب اشعار خويش را بر 'قريش' عرضه مى داشتند، آنچه را كه آنان مى پذيرفتند مقبول و آنچه را نمى پذيرفتند، مردود بود. 'علقمه بن عبده تميمى' براى آنان قصيده خويش با مطلع 'هل ما علمت و ما استودعت مكتوم' انشاد كرد. بدو گفتند: اين گردنبند گيتى است "هذا سمط الدهر". سال بعد نيز بازگشت و قصيده ى 'طحابك قلب فى الحسان طروب' را براى آنان قرائت نمود. آنان گفتند: اينها دو گردنبند روزگار است "هذا سمطا الدهر".

در اين ميان پاره اى شاعران سرآمد، نقش داورى بلامنازع را ايفا مى كردند. در اخبار نابغه ى ذبيانى آمده است كه نوشاعران او را به داورى مى گرفتند و هر كه را او تاييدش مى كرد، صيتش آفاق را مى گرفت. او در خلال قضاوت، ملاحظات خويش، پيرامون مفاهيم و اسلوب هاى شاعران را بيان
مى كرد و گفته شده است كه وى اعشى را بر حسان بن ثابت و خنساء را بر ديگر زنان ترجيح داد. حسان بر او آشفت و بدو گفت: به خدا سوگند من از تو و از او شاعرترم! نابغه از او پرسيد: اين مدعا مربوط به چه ابياتى است؟ مگر تو چه سروده اى؟ گفت: از آنجا كه من گفته ام:




  • لنا الجفنات الغر يلمعن بالضحى
    ولدنا بنى العنقاء و ابنى محرق
    فاكرم بنا خالا و اكرم بنا ابنما



  • و اسيافنا يقطرن من نجده دما
    فاكرم بنا خالا و اكرم بنا ابنما
    فاكرم بنا خالا و اكرم بنا ابنما



[ 'العنقا': 'ثعلبه بن عمرو مزيقياء' احد اجداد 'الازد' القدماء فى 'اليمن' و معروف آن 'الخزرج' قبيله 'حسان' 'ازديه'. و يريد بالمحرق 'جبله بن الحارث' امير 'الغساسنه' فى 'الشام' لاوائل القرن السادس و هم ايضا من 'الازد'. ]
'نابغه' بدو گفت: 'اگر تو عدد 'جفان' را تقليل نمى دادى و بجاى پدرانت به فرزندانت فخر نمى كردى، شاعر بودى'. در روايتى ديگر آمده كه بدو گفت، تو گفتى: "جفنات" و جمع قلت آوردى اگر بجاى آن "جفان" مى گفتى شامل كاسه هاى بيشتر مى شد و گفتى: آنها در نيمروز مى درخشد كه اگر مى گفتى، شب برق مى زند در مدح بليغ تر مى بود، چون ميهمانان، شب هنگام بيشتر از روزند. گفتى: از شدت شجاعت خون مى چكانند و اين دلالت بر كمى كشتگان دارد، اگر مى گفتى: از آنان خون جارى است يجرين- بخاطر ريختن و جارى شدن خون- مقدار بيشترى را مى رساند، بر فرزندانت افتخار نمودى و به پدرانت مباهات نكردى. در اين هنگام 'حسان' با قبول شكست از جاى بلند شد. [ الاغانى طبع دارالكتب 9 /340. ]

از تعليقات و ملاحظات 'نابغه' برمى آيد كه بعضى از شاعران جاهلى به برخى ديگر مراجعه مى كردند و ايشان در خلال اين مراجعات، آرايى پيرامون مفاهيم و واژگان را بيان مى داشتند.

همچنين روايت شده است كه "طرفه بن العبد" بر "متلمس" يا "مسبب بن علس" خرده گرفت كه او در يكى از اشعارش براى شترش وصفى آورده است كه ويژه ى شتر ماده است و با طعنه گفت: 'استنوق الجمل'، يعنى- شتر نر را ماده پنداشته است. [ الاغانى طبع دارالكتب 21 /132. ]

شايسته است كه اندكى در مدرسه ى "زهير ابن ابى سلمى" تامل كنيم. مدرسه اى كه همراه با شعر
به روايت شعر اهتمام داشت و با "اوس بن حجر تميمى" آغاز شد و "زهير مزنى" شعر را از او دريافت، و او نيز شعر را به فرزندانش "كعب" و به "حطيئه" تلقين كرد، و "حطيئه" به "هدبه بن الخشرم عذرى" و "هدبه" به "جميل" به "معمر" و او به "كثير" تلقين نمود. [ الاغانى طبع دارالكتب 8 /901. ]

در اين مدرسه شعر تنها از سر طبع، سروده نمى شد بلكه در سروده ها نيك تامل مى شد و افراد در آن به نقد و بررسى مى پرداختند و آن را منقح مى ساختند.

/ 225