جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
او كه درود خدا بر او باد چنين فرمود- و شما مرد- دين اندك بود. اما كنون كه ميدان اسلام فراخ گرديده و دعوت آن به همه جا رسيده، هر كس آن "كارى را" بكند كه بخواهد. [ رسول اكرم "ص" دستور خضاب داد تا كافران هنگام درگيرى با مسلمانان نپندارند آنان پيرمردانند و توانند نابودشان گردانند. ]
نطاق نوعى لباس زنانه ى بلند است كه براى گستردگى جهان اسلام استعاره شده است. جران جلوى گردن چارپايان را مى گويند. در اين استعاره مكنيه، دين به ناقه تشبيه شده و "جران" به عنوان يكى از لوازم مشبه ى بكار رفته است، عبارت ضرب بجرانه به معنى تثبيت دين است، چون شتر نيز آنگاه كه جلوى گردن خود را به زمين مى زند، قصد استراحت و نشستن در آن محل را دارد.
وقفتكم على حدود الحلال و الحرام و البستكم العافيه من عدلى و فرشتكم المعروف من قولى و فعلى. [ نهج البلاغه، خطبه 86. ]
مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا كردم، از عدل خود لباس عافيت بر تنتان كردم و با گفتار و كردار خويش، معروف را ميان شما گستردم.
هر سه جمله مبتنى بر استعاره ى مكنيه است. در جمله اول مشبه به دار حذف شده و "حدود" كه از لوازم آنست، بكار رفته، در جمله دوم و سوم مشبه به لباس و فراش است كه حذف شده و افعال بكار رفته در جمله، از لوازم آن دو محسوب مى شود. در جمله سوم، فرش در اينجا متعدى به دو مفعول است. گفته مى شود فرشته كذا به معنى اوسعته اياه. [ شرح ابن ابى الحديد ج 6 ص 380. ]
فخذوا للحرب اهبتها و اعدوالها عدتها فقد شب لظاها و علاسناها. [ نهج البلاغه، خطبه 26. ]
كنون ساخت جنگ را بياراييد و ساز پيكار را آماده نماييد كه زبانه ى- آتش- آن نيك بلند است و
تابان و روشنى آن نمايان.
شب لظاها مبتنى بر استعاره مكنيه است كه در آن جنگ به آتش تشبيه شده و يكى از لوازم مشبه به لظى بجاى آن بكار رفته است. لظى در اصل به معنى قسمت بالاى زبانه آتش است. [ به شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 60. ]
ايها الناس! انما انتم فى هذه الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا. [ نهج البلاغه، خطبه 145. ]
مردم! همانا شما در اين جهان نشانه ايد كه مرگ پى در پى بدان تير مى افكند.
مرگها به افرادى تشبيه شده اند كه در تيراندازى به رقابت مشغولند. برخى مردم كشته مى شوند، پاره اى غرق مى گردند، بعضى در چاه آبى سقوط مى كنند و دسته اى زير آوار رفته يا در رختخواب مى ميرند. فعل انتضال براى رقابت در قرائت اشعار نيز بكار مى رود. [ شرح ابن ابى الحديد ج 9 ص 91. ]
استعاره ى فوق در دو مورد ديگر نيز در نهج البلاغه بكار رفته است:انما المرء فى الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا. [ نهج البلاغه، حكمت 182. ]
- الملائكه- و لا تنتضل فى هممهم خدائع الشهوات. [ نهج البلاغه، خطبه 90. ]