جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
به خدا من كه در آن صف پيكار بودم تا- سپاه جاهليت- درماند و يكباره روى بگرداند، نه ناتوان بودم و نه ترسان. سائق كسى است كه در آخر سواره نظام يا لشكر حركت مى كند. حضرت، جاهليت را به گردبادى تند يا سپاهى در حال پيشروى تشبيه كرده و مى گويد: من آن را تار و مار كردم پس از برابر من گريخت و يكپارچه طرد شد تا چيزى از آن بر جاى نماند.
مشبه مساوى جاهليت
مشبه به مساوى كتيبه يا سپاه
ساقه يكى از لوازم آن و استعاره از نوع مكنيه است.
ايها الناس! فانى فقات عين الفتنه و لم يكن ليجترى ء عليها احد غيرى. [ نهج البلاغه، خطبه 92. ]
اى مردم! من فتنه را نشاندم و كسى جز من دليرى اين كار را نداشت.
فقات عينه يعنى چشمش را كور كردم و تفقات السحابه عن مائها يعنى تكه تكه شد . تفقا الدمل و الجرح شكافته شد. در اين عبارت فتنه به انسان يا حيوان درنده اى تشبيه شده و چشم آن، به عنوان يكى از لوازم مشبه به كار رفته است، چشمى كه با آن به مردم خيره مى شود و آنان را تهديد مى كند. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 45. ]
در توصيف اهل قبور:و كيف يكون بينهم تزاور و ققد طحنهم بكلكله البلى و اكلتهم الجنادل و الثرى . [ نهج البلاغه، خطبه 217. ]
و چنان يكديگر را ديدار كنند كه فرسودگيشان خرد كرده و سنگ و خاك آنان را در كام فرو برده. بلى مساوى فرسودگى مشبه است، و كلكل، سينه و جنادل، صخره ها و ثرى، خاك از لوازم مشبه به و هر دو عبارت از نوع استعاره ى مكنيه است.