جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطاب به اصحاب خويش:

... و احثكم على جهاد اهل البغى فما اتى على آخر قولى حتى اراكم متفرقين ايادى سبا
ترجعون الى مجالسكم. [ نهج البلاغه، خطبه 96. ]

به جهاد مردم ستمكارتان برمى انگيزانم، سخن به پايان نرسيده چون مردم "سبا" اين سو و آن سو مى رويد و به انجمنهاى خويش باز مى گرديد.

"ايادى سبا" مثلى است كه براى بيان شدت پراكندگى بكار مى رود و حضرت، آن را بخاطر تشتت و تفرق مردم بيان داشته است. ايادى سبا دو لفظ است كه به عنوان اسم واحدى جعل شده است نظير معديكرب. "سبا" قبيله اى است از فرزندان "سبابن يشحب بن يعرف بن قحطان".

اصل مثل، بدين ترتيب است كه افراد اين قبيله در "مارب" مى زيستند و چون زمان گشودن سد مارب نزديك شد، "طريقه" كه زنى كاهنه بود از روى كهانت، آن را دريافت و خبر آن را به "عمرو بن عامر" ملقب به "مزيقيا" باز گفت. او اموال خويش را در "مارب" فروخت و به "مكه" سفر كرد. ساكنان مارب گرفتار تب شدند و دليل آن را هم نمى دانستند. بناچار به آن زن كاهن متوسل شدند و او از آنچه اتفاق خواهد افتاد، آنان را مطلع ساخت و به ايشان گفت: "اين حادثه ما را از يكديگر متفرق خواهد ساخت". و در پاسخ به آنان كه چاره ى كار از وى خواستند، گفت: "از بين شما هر كس داراى همتى بلند و آرزويى متين و پولادين است به كاخ و برج و باروى "عمان" ملحق گردد "كه آنان همان "ازدعمان" هستند" و هر كس را قدرت شكيبايى بر بحرانهاى گيتى است، به قبيله "نمر" ملحق شود "كه آنان همان "خزاعه" هستند" و هر كس در آرزوى كوه هاى محكم غرق گل و لاى مى باشد كه در قحطى به آدمى طعام بدهند، به "يثرب" "شهر خرما" روى كند "و آنان "اوس" و "خزرج" را تشكيل دادند" و هر كس در طلب شراب و مال و منال و حكومت و امارت و ديبا و حرير است به "بصرى" و "غوير" در سرزمين "شام" ملحق شود "كه آنان "آل جفينه" از "غسان" بودند" و هر كس در روياى جامه هاى لطيف و اسبان تيز تك و گنجينه هاى روزى و خونهاى بر زمين جارى شده است، به سرزمين "عراق" بپيوندد "كه در آنان "آل جذيمه ابرش" و "آل محرق" و ساكنان "حيره" را تشكيل دادند". از آن پس، اعراب بديشان مثل زدند و اين مثل در شرح حال آنها كه پس از تجمع، متفرق شدند، شهرت يافت. [ شرح ابن ميثم ج 2 ص 405. ]

در پاسخ به كسى كه به حضرت گفت كه ما را از حكميت نهى كردى و سپس بدان امر نمودى،
فرمود: اريد ان اداوى بكم و انتم دائى! كناقش الشوكه بالشوكه و هو يعلم ان ضلعها معها. [ نهج البلاغه، خطبه 120. ]

يعنى مى خواهم شما را مرهم زخم خويش قرار دهم و به ياريتان بيمارى خود را علاج كنم در حاليكه درد من شما هستيد، همچون كسى كه مى خواهد خار را با خار از تن بيرون كند و خار بيشتر در تن او شكند.

در مثل مى گويند: لا تنقش الشوكه بالشوكه فان ضلعها معها مثلى است براى كسى كه عليه كسى از خويشاوند او يا هم مشرب او، يارى خواهد. [ نهج البلاغه، دكتر سيد جعفر شهيدى ص 480. ]

حضرت مى فرمايد: كمك گرفتن از بعضى از شما براى مساعدت بعضى ديگر، نظير درآوردن خار به كمك خار است چون طبع بعضى از شما از سنخ طبع و سرشت پاره اى ديگر است مانند سنخيت خار با خار، و بدان ميل و رغبت دارد و چه بسا خار دوم نيز در تن بشكند و به منقاش ديگرى حاجت افتد. [ شرح ابن ميثم ج 3 ص 116. ]

و قد صار حرامها- الدنيا- عند اقوام بمنزله السدر المخضود. [ نهج البلاغه، خطبه 103. ]

حرام و گناه دنيا نزد گروهى از شما سهل و آسان بود نظير ساييدن دست بر درخت سدر پيراسته از خار.

اين جمله مثلى است براى كار سهل و آسان. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 119. ]

/ 225