جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطاب به يكى از عمال حكومتى:

فلما رايت الزمان على ابن عمك قد كلب و العدو قد حرب... قلبت لابن عمك ظهر المجن. [ نهج البلاغه، نامه 41. ]
پس چون ديدى روزگار پسر عمويت را بيازرد و دشمن بر او دست برد... با پسر عمويت، نرد مخالفت باختى.

جمله اخير مثلى است براى كسى كه با برادرش هم پيمان است اما از دوستى، عدول مى كند و با او به دشمنى مى پردازد. اصل آن از اين قرار است كه اگر فردى با برادرش دوست و در صلح باشد، درون سپر خويش را به سمت برادرش مى گيرد. اما اگر با او سر جنگ داشته باشد، سپر را واژگون مى كند و پشت سپر را به سمت او مى گيرد تا از خود دفاع كند. لذا وارونه كردن سپر، بيانگر دشمنى پس از
صداقت است. [ شرح ابن ميثم ج 5 ص 91. ]

پس از واقعه حكميت:و قد كنت امرتكم فى هذه الحكومه امرى و نخلت لكم مخزون رايى "لو كان يطاع لقصير امر". [ نهج البلاغه، خطبه 35. ]

درباره ى اين داورى، راى خويش را گفتم و آنچه درون دل داشتم از شما ننهفتم "راى راست آن بود، اگر مى پذيرفتيد".

جمله ى اخير مثل است و منظور از قصير همان "قصير بن سعد لخمى" غلام "جذيمه الابرش" است كه يكى از پادشاهان عرب مى باشد.

داستان از اين قرار است كه "جذيمه پدر زباء" ملكه شبه جزيره را به قتل رساند. مدتى بعد "زباء" پيكى را بسوى او فرستاد و از سر نيرنگ و انتقام، به او پيشنهاد ازدواج كرد و خواست تا به ديار او سفر كند. "جذيمه" اجابت كرد و با هزار سوار به حركت درآمد و بقيه سواران خويش را نزد پسر خواهرش "عمروبن عدى" گذاشت. "قصير" به "جذيمه" سفارش كرد كه نزد "زباء" نرود اما او نپذيرفت. همين كه به جزيره نزديك شد، لشكر "زباء" با ساز و برگ از او استقبال كردند، بدون اينكه او را تكريم كنند. "قصير" بار ديگر بازگشت را پيشنهاد كرد و به او گفت "زباء" زن است و خدعه، جزو طبيعت زنان است و او همچنان امتناع نمود و چون بر "زباء" وارد شد، "زباء" وى را به نيرنگ كشت. در اين هنگام "قصير" گفت: لا يطاع لقصير امر و اين جمله مثلى گشت براى هر ناصحى كه به صواب نصيحت كند و نصيحتش را نپذيرند. ممكن است گمان شود كه جواب "لو" در اينجا مقدم شده است، در حاليكه جواب آن، محذوف است و تقدير جمله چنين است:من در اين حكميت و داورى، فرمان خود را به شما ابلاغ كردم و شما را پند دادم. اگر شما از من اطاعت كرده بوديد و به مقتضاى فرمان من عمل مى كرديد، من نيز نصيحت خود را خالصانه به شما ارزانى مى داشتم. [ شرح ابن ميثم ج 2 ص 86. ]
در ادامه ى سخنان فوق از مثل ديگرى نيز استفاده شده است:فابيتم على اباء المخالفين الجفاه و المنابذين العصاه حتى ارتاب الناصح بنصحه و ضن الزند بقدحه...

اما مخالف وار سرباز زديد و نافرمانى پيش گرفتيد، جفا ورزيديد و به راه عصيان رفتيد تا آنكه نصيحتگو درباره ى خود بدگمان شد و "حلوا رنج دهان"...

عبارت آخر بدين معنى است كه "آتش زنه در افروختن بخيلى كرد"، اين نيز مثلى است و استعمال آن در جايى است كه كارى نتيجه ى عكس دهد و تقريبا معادل فارسى آن "حلوا رنج دهان" است. [ ترجمه نهج البلاغه، دكتر شهيدى ص. ] به هر حال وقتى طرف مشورت مورد اتهام قرار گيرد، پس از آن براى ارائه انديشه صواب در خود انگيزه اى نمى يابد. [ شرح ابن ميثم ج 2 ص 87. ]

فان الشيطان كامن فى كسره، قد قدم للوثبه يدا و اخر للنكوص رجلا. [ نهج البلاغه، خطبه 65. ]

شيطان در چين و شكن آن، خانه گرفته است. دستى پيش براى حمله و ستيز و پايى در پس براى گريز.

در مورد لفظ "شيطان" دو احتمال هست: يكى آنكه منظور، شيطان حقيقى ابليس باشد و ديگر آنكه مقصود "معاويه" باشد كه احتمال دوم قوى تر است چون جمله ى بعد مويد آن است و معنى آن اين كه اگر بترسيد، حمله مى آورد و اگر شجاعت بخرج دهيد، عقب گرد مى كند و فرار مى نمايد. اما آنان كه احتمال اول را پذيرفته اند، جمله ى دوم را بر معناى مجازيش حمل كرده اند با اين توضيح كه ابليس، چون انسانى است كه حالات گوناگون دارد، اگر در برابر دشمنانتان مردانه ايستادگى كرديد، با فرار دشمن، او نيز فرار مى كند و اگر طعم خوارى و خذلان چشيديد، بر شما طمع مى كند و يورش مى آورد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 5 ص 174. ]

حضرت در خطبه ى قاصعه، در شرح حال پادشاهان "بنى اسراييل" مى فرمايد:فهم حكام على العالمين... لا تغمز لهم قناه و لا تقرع لهم صفاه. [ نهج البلاغه، خطبه 234. ]






/ 225