جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


معنى لفظ به لفظ:

نه نيزه ى آنان را به دست مى توانستند سود و نه سنگ سختشان را خرد توانستند نمود.

و ترجمه ى مناسب آن چنين است:نه تيرشان بر سنگ مى رسيد و نه سنگشان سبك مى گرديد. [ ترجمه نهج البلاغه دكتر شهيدى ص 220. ]

هر دو عبارت اخير براى قدرت آنان و عدم تزلزل ايشان برابر ديگران استعاره شده اند و به عنوان مثل بكار مى روند. [ شرح ابن ميثم ج 4 ص 302. ]

و قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذين الامرين الفشل و لسنانزعد حتى نوقع و لا نسيل حتى نمطر. [ نهج البلاغه، خطبه 9. ]

چون برق درخشيدند و چون تندر خروشيدند. با اين همه كارى نكردند و واپس خزيدند. ما تا بر دشمن نتازيم، گردن دعوى برنمى افرازيم و تا نتازيم، سيل روان نمى سازيم مرادف آن، لاف بيهوده نمى زنيم.

سخنى است فصيح كه مى فرمايد اصحاب جمل در تهديد خويش، به كسى شبيه اند كه قبل از بارش باران از سيل سخن مى گويد و اين محال است چون سيل زاييده ى باران مى باشد پس چگونه مى تواند بر آن پيشى گيرد؟ اما ما اين گونه ادعا نمى كنيم، بلكه كار را در مجراى واقعيش به پيش مى بريم. اگر باريديم، سيلاب برپا مى كنيم و آنگاه كه وارد ميدان جنگ شديم بر سر دشمن فرياد مى كشيم. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 237. ]

لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر... لالقيت حبلها على غاربها. [ نهج البلاغه، خطبه 3. ]

اگر اين بيعت كنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمى نمودند... رشته ى اين كار از دست مى گذاشتم. [ ترجمه نهج البلاغه دكتر شهيدى ص 11. ]

عبارت قد القى فلان حبل فلان على غاربه به معنى انداختن افسار حيوان بر پشت اوست و رها
كردنش آزاد و بى قيد براى چريدن. فقها اين عبارت را در كنايات طلاق، مطرح مى كنند. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 202. ]

فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى. [ نهج البلاغه، خطبه 3. ]

به صبر گراييدم در حاليكه ديده از خار غم خسته بود و آوا در گلو شكسته.

هر دو جمله استعاره است براى شدت آزار ديگران و بغضى كه به سبب غصب حقى كه خود را بر آن سزاوارتر از ديگران مى دانست و خبطى كه توسط آنان در دين حاصل شده بود، در گلو انباشته بود. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 256. ]

احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره. [ نهج البلاغه، خطبه 66. ]

/ 225