ما جامعه ى ايرانى متأسفانه قرنهاى متمادى از كتاب شريف و روشنگر مبين نهج البلاغه محروم بوديم. يك زندگى سعادتمند انسانى به لحاظ تمام ابعاد و با همه ى خصوصيات، از نهج البلاغه قابل درس گرفتن است.اگر بخواهيم خودمان و جامعه يى را كه شايسته ى انسان است بسازيم و به اخلاق و خصال و عقايد نيكو و نشاط و اميد و آينده نگرى و خودسازى شخصى دست يابيم و به وظايف و تكاليفمان عمل كنيم و جامعه يى سراپا عقل و حق داشته باشيم و با اميد و جهاد و تلاش و پيروزى و موفقيت و بر مبناى يك فلسفه ى عالمانه و درست حركت كنيم؛ مىبايست همه ى اين درسها را از نهج البلاغه بياموزيم. (44)خودسازى فردى و سازندگى زندگى اجتماعى براى انسان لازم است.البته نهج البلاغه يك ابعاد عرفانى هم دارد كه من خود را كوچكتر از آن مىدانم كه آن ابعاد را بفهمم و درك كنم. مجبورم به ظواهر آن كلمات اكتفا كنم و بگذرم. آنها را هم اهل الله و مردمان عارف و انسانهاى حكيم و دلهاى آشنا با خدا مىتوانند بفهمند. (45)اميرالمؤمنين عليه السلام در سخنرانيهاى خود چه مىگويد؟ اين اميرى كه هم حاكم جامعه ى اسلامى است و هم پايه و مايه يى از حكمت دارد چه گفته است بديهى است كه سخن او مطابق با نيازهاست و چيزى را كه نياز قطعى آن مرحله از تاريخ اسلام طلب مىكند مىگويد و ممكن نيست غير از آن چيزى بگويد ممكن نيست كه آن طبيب حاذق دلسوز نسخه يى بنويسد كه بيمار او به آن احتياج ندارد. بنابراين ما از نسخه ى اميرالمؤمنين على عليه السلام يك چيز ديگر پيدا مىكنيم و آن وضعيت جامعه ى اسلامى آن روز است. (46)