آيا براى رفتار حاكم در جامعه، محدوديتى وجود دارد؟ آيا مىتوان به حسن رفتار او با مردم بسنده كرد؟ يا، ماوراى نحوه ى ارتباط حاكم با مردم، چيز ديگرى وجود دارد كه آن، نحوه ى ارتباط حاكم با خود است زندگى شخصى حاكم چگونه بايد بگذرد و نهج البلاغه در اين مورد چه نظرى دارد؟ (99)
10 - شرايط حاكم
در نهج البلاغه از حاكم جامعه ى اسلامى هرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى گفته نشده است. يكى از تعبيراتى كه در نهج البلاغه وجود دارد؛ يكى امام به معناى پيشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد. رهبر آن كسى است كه اگر جمعيت و امتى را به دنبال خود مىكشانند؛ خود، پيشقراول و طلايه دار اين حركت است. مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامى در خطى كه مردم حركت مىكنند، در كلمه ى امام وجود دارد. (100)به نظر مىرسد نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مىشود، كلا مصاديق همان پيوند و پيوستگى هستند. والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است و همين معنى، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و اميرالمؤمنين عليه السلام روشن مىكند. (101)قسمتى كه مدير جامعه آن را تشكيل مىدهد مانند بقيه ى قسمتهاست. او هم مانند بقيه ى اجزا و عناصر تشكيل دهنده ى اين مجموعه است، ولى امر متصدى اين كار است. متصدى اين كار هيچ گونه امتيازى را طلب و توقع نمى كند و عملا هيچ گونه امتيازى از لحاظ وضع زندگى و برخورداريهاى مادى و او تعلق نمى گيرد. اگر بتواند وظيفه ى خودش را خوب انجام دهد، به اندازه يى كه اين وظيفه و انجام دادن آن براى او جلب حيثيت معنوى كند، به همان اندازه حيثيت كسب مىكند و نه بيش از آن اين حاق مفهوم حكومت در نهج البلاغه است. بنابراين تعبير، حكومت در نهج البلاغه هيچ نشانه و اشاره يى از سلطه گرى و هيچ بهانه اى براى امتيازطلبى ندارد. از آن طرف، مردم به تعبير نهج البلاغه رعيت اند. رعيت يعنى جمعى كه رعايت و مراقبت و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولى امر است. (102)وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حكومت هستيم، از طرفى مىبينيم آن كه در رأس حكومت است، والى و ولى امر و متصدى كارهاى مردم و وظيفه دار و مكلف به تكليف مهمى است. انسانى است كه بيشترين بار و سنگين ترين مسؤليت بر دوش اوست. اما در سوى ديگر، مردم قرار دارند كه بايد به همه ى ارزشها و آرمانهايشان و با همه ى عناصر متشكله ى شخصيتشان، مورد رعايت قرار بگيرند. اين مفهوم حكومت است و اين مفهوم، نه سلطه گرى، نه زورمدارى و نه افزون طلبى است. (103)