توصيه و ديدگاه رسول خدا - سیری کوتاه در زندگی حضرت زهرا(س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری کوتاه در زندگی حضرت زهرا(س) - نسخه متنی

سید محمدتقی سجادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توصيه و ديدگاه رسول خدا

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بارها در حضور عام و خاص مى فرمود:

انها سيدة نساء العالمين و انها عديلة مريم بنت عمران و اذا مرت فى الموقف، نادى مناد من جهه العرش: يا اهل الموقف! غضوا ابصاركم، لتعبر فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، به راستى فاطمه عليهاالسلام سرور زنان جهان و همتاى مريم دختر عمران است و چون بر عرصه محشر عبور كند، از جانب عرش ندا در رسد كه اى مردم موقف! چشمانتان را ببنديد، زيرا دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم از اينجا عبور خواهد كرد. (اين خبر از احاديث معتبر است).

مقام فاطمه عليهاالسلام آن چنان بود كه خداوند او را در آسمان (به شهادت و گواهى فرشتگان) ابتدا به عقد على عليه السلام درآورد و در مرحله ى دوم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دخترش را با على عليه السلام كابين بست.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بارها مى فرمود:

يوذينى ما يوذيها و يغضبنى ما يغضبها و انها بضعه منّى يريبنى ما ارابها، هر چه موجب آزار فاطمه عليهاالسلام شود، مرا آزرده كند و هر چه كه او را خشمگين كند، مرا به خشم مى آورد. او پاره ى تن من است، چيزى كه او را ناپسند آيد، مرا نيز ناپسند آيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هر چه بر محبت به فاطمه عليهاالسلام مى افزود و با كلمات محبت آميز، دخترشان را مورد خطاب قرار مى داد، بر كينه و حسد عايشه افزوده مى شد و گله و شكايت فاطمه عليهاالسلام را نزد پدرش ابوبكر ابراز مى كرد. تدريجاً كينه و دشمنى ابوبكر نيز نسبت به فاطمه عليهاالسلام و همسرش على بن ابى طالب عليه السلام زيادتر مى شد، بويژه آن كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را گرامى مى داشت و احترام زيادى نسبت به وى قايل بود.

مخالفت علنى

زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيمار شد (بيمارى كه منجر به رحلت آن حضرت گشت)، عايشه توسط پيكى از پدرش كه تحت لشكر اسامه قرار بود عازم جبهه شود، درخواست كرد تا از اسامه سرپيچى كرده، خود را به مدينه برساند. با آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود: لشكر اسامه را تجهيز كنيد خدا لعنت كند كسى را كه از او سرپيچى نمايد. و اين جمله را سه بار تكرار فرمود. [ جهزوا جيش اسامه، لعن الله من تخلف عنه. (ملل و نحل، ص 37). ] آنگاه عايشه به بلال گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: ابوبكر امامت كند و با مردم نماز گزارد.

نمازى كه عايشه بدان اشاره مى كرد، نماز صبح بود، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنين سخنى نفرموده بود و نامى از ابوبكر نبرده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود:

ليصل بهم احدهم، يكى از آنان نماز بگزارد.

پيامبر از شخص معينى نام نبرد.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با آنكه به شدت بيمار بود و ضعف و ناتوانيشان به حدى بود كه نمى توانست روى پاى خود بايستد، به همراه على عليه السلام و فضل بن عباس [ به روايتى، پيامبر صلى الله عليه و آله، دست خود را بر دوش عباس گذارد و به مسجد رفت. (ناسخ التواريخ، ج 3، ص 446) ] به آرامى به مسجد وارد شد و ابوبكر را به كنارى زد و نماز را خود خواند.

ابويعقوب استاد ابن ابى الحديد چنين ادامه مى دهد: و قتى كه فاطمه عليهاالسلام وفات يافت، بجز عايشه، بقيه ى همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به تسليت گويى بنى هاشم آمدند. فقط عايشه بود كه تمارض كرد (خود را به مريضى زده) و حاضر نشد به نزدشان برود، حتى بعدها به اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند كه عايشه در مرگ فاطمه عليهاالسلام شادى مى كرد.

كينه آشكارا

زمانى كه براى خلافت ابوبكر، از على عليه السلام بيعت گرفتند، عايشه خرسند شد و اين خرسندى تا پايان خلافت ابوبكر و عمر و عثمان ادامه داشت. وقتى كه عثمان به قتل رسيد، چون عايشه مى خواست كه پسر عمويش طلحه پس از او به خلافت برسد، بيش از همه خوشحال شد، اما على رغم انتظارش على عليه السلام به خلافت رسيد. همين جا بود كه فرياد برآورد: و ا عثمانا، قتل عثمان مظلوما، دريغا كه عثمان مظلوم كشته شد.

در همين زمان بود كه فتنه ى جنگ جمل را طرح ريزى و برپا نمود و خود بر شتر (جمل) سوار شد و به جنگ با على عليه السلام رفت. [ شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه، ج 9، ص 192- 199. ] از اين مطالب كه توسط ابويعقوب (به نقل از ابن ابى الحديد) ذكر گرديد، معلوم مى شود كه غصب فدك بدون مقدمه نبوده و نقشه اى از پيش طراحى شده بود.

ابوبكر با كينه و دشمنى قديمى كه از فاطمه عليهاالسلام و اميرالمؤمنين در دل داشت، همين كه به خلافت رسيد، بى درنگ فدك را از دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرفت.

انگيزه ى ديگرى كه براى مصادره فدك وجود داشت، همانا تضعيف موقعيت اقتصادى اهل بيت عليهم السلام بود و در حقيقت مى توان آن را جنگ اقتصادى ناميد، زيرا با باز پس گرفتن فدك كه يك پشتوانه ى نيرومند اقتصادى براى اميرالمؤمنين عليه السلام محسوب مى شد، مى خواستند آن حضرت از نظر مالى تضعيف شود و پشتوانه ى مردمى ايشان از بين برود. اين همان شيوه ى منافقين بود كه درباره ى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اجرا مى شد، چه آنان مى گفتند: به كسانى كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستند كمك و انفاق نكنيد تا از گردش پراكنده شوند. [ فاطمه عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 354. ] درآمد سالانه فدك- كه رقم مهم و قابل توجهى بود- مى توانست در پيشبرد اهداف اميرالمؤمنين عليه السلام كه همان ادامه راه رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم و اجراى عدالت و برقرارى حكومت حق و تأمين رفاه مسلمين و كمك و يارى مستضعفين و... بود، مؤثر باشد. چنين رقم مهمى از درآمد، عامل تعيين كننده ى سرنوشت جنگ اقتصادى است. به همين خاطر بود كه مخالفان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام اولين كارى كه كردند، مصادره فدك بود. به نظر آنان با انجام اين عمل، مشكلات ديگرى كه در اين راه وجود داشت به آسانى حل مى شد.

چرا فاطمه فدك را مطالبه مى كند؟

نخستين انگيزه ى مطالبه فدك از جانب فاطمه عليهاالسلام اين بود كه با مطالبه ى فدك و استرداد آن، مى توانست خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام را- كه با توطئه «سقيفه ى بنى ساعده» از دستش خارج نموده بودند و ابوبكر را جانشين وى كرده بودند- به شوهرش بازگرداند و از حقوق آن حضرت دفاع كند.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى نويسد:

از على بن الفارقى (مدرس غربيه بغداد) پرسيدم: آيا فاطمه عليهاالسلام راستگو نبود؟ او جواب داد: آرى، راستگو بود.

پرسيدم: چرا ابوبكر حقش را به وى برنگرداند؟ لبخندى زد و با آهنگى كه كمتر رنگ شوخى داشت و هاله اى از لطافت و ظرافت و ابهت آن را در بر گرفته بود، گفت: اگر ابوبكر، امروز فدك را به فاطمه عليهاالسلام مى داد، فردا خلافت را براى همسرش اميرالمؤمنين عليه السلام مطالبه مى كرد و ابوبكر را از مقام خلافت مى راند. ابوبكر نمى توانست براى خلافت عذرى داشته باشد و ناگزير به ترك آن مى شد، زيرا فاطمه عليهاالسلام راستگو و در سخنش صادق بود و در ادعايش نياز به گواه و شاهد نداشت. بنابراين، ديگر عذر ابوبكر پذيرفته نمى شد. [ شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه، ج 16، ص 284. ] انگيزه ى دوم اين است كه حق گرفتنى است نه دادنى. هر كسى موظف است حقوق از دست رفته اش را مطالبه كند و باز ستاند، اگر چه نسبت به آن احساس بى نيازى كند، اين با زهد و تقواى انسان منافات ندارد و شايسته نيست كه انسان در برابر از دست رفتن حقوق خويش سكوت كند، چه سكوت در برابر ظالم، كمك به ظلم است. اگر در برابر او ايستادگى نشود، ممكن است به كار خود ادامه داده، دست تعدى را به سوى ديگران دراز كند.

انگيزه ى سوم اين است كه آدمى هر چند دلبستگى به دنيا نداشته باشد و دنيايش را به خاطر آخرت رها كند، ولى براى حفظ آبرو و امرار معاش و ادامه ى زندگى به عوامل مادى نيازمند است و از طرفى مى تواند از ثروت خويش نه تنها به زندگى خود بهبود ببخشد، بلكه مى تواند به ديگران نيز كمك كند، كما اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با ثروت خديجه عليهاالسلام توانست علاوه بر احياى دين خدا، به يارى بينوايان و تهيدستان نيز بشتابد.

انگيزه چهارم اينكه انسان به اقتضاى عقل بايد به دفاع از حقش بپردازد. اگر پيروز شد به هدف خود دست مى يابد و اگر نتوانست به حق خود برسد، مظلوم واقع خواهد شد و با اين مظلوميت و ستمديدگى، غاصب و ستمگر را كه مدعى درستى است، رسوا خواهد كرد. علاوه بر آن، مظلوميت يك فرد، بهترين وسيله جلب قلوب و انظار است و ظالم و ستمگر طبيعتاً مورد تنفر همگانى واقع خواهد شد. [ فاطمه عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 356- 357. ]

دفاع فاطمه

و قتى كه خبر مصادره ى فدك به فاطمه عليهاالسلام رسيد، با گروهى از خدمتگزاران و زنان روانه ى مسجد شد. بسيار شبيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گام برمى داشت و چادرش از ناراحتى به پايش مى پيچيد.

ابوبكر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. فاطمه عليهاالسلام وارد مسجد شد، در حالى كه پرده نازك سفيدى پيش رويش افكنده بود. آنگاه ناله اى سر داد كه مردم از شنيدن آن به شدّت گريستند. لحظاتى سكوت كرد تا صداى شيون مردم خاموش شود. وقتى كه سكوت سراسر مسجد را فراگرفت و جوش و خروششان فرونشست، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آغاز سخن كرده، فرمود:

حمد و ثنا پروردگار را سزا است كه از نعمتهاى خويش برخوردارمان ساخت. سپاس هم برازنده ى اوست كه به ما درس سپاسگزارى آموخت و مواهب بى منتهاى خود را بى دريغ به ما ارزانى فرمود و منتهاى بى پايان خود را كريمانه بر ما فروگذاشت.

آنچه به ما موهبت كرده، از شمار افزون است و در برابر اين عطايا و نعمتها كسى را ياراى تدارك و تلافى نيست. فقط از ما مى خواهد كه قدر نعمت بدانيم و شكر نعمت فروگذاريم و از كفران و ناسپاسى بپرهيزيم. [ الحمدلله على ما انعم و له الشكر على ما ألهم والثناء بما قدم من عموم نعم ابتدأها و سبوغ آلاء أسداها و تمام منن والاها جم عن الاحصاء عددها و نأى عن الجزاء امدها و تفاوت عن الإدراك ابدها و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها و استحمد إلى الخلائق باجزالها و ثنى بالندب الى امثالها. ] گواهى مى دهم كه جز خداوند متعال خدايى نيست و او بى شريك و بى همتا است. كلمه اى كه اخلاص را تأويل آن قرار داد و قلوب را با وحدانيت پيوند داد و فكرها را به تابش انديشه اش منور گردانيد.

ديدگان ما را ياراى ديدارش نيست و زبانهاى ما از توصيفش عاجز و ناتوان است. اوهام را توانايى آن نيست كه كيفيت اين ابداعات و ايجادات را در خويشتن بگنجاند.

اشيا را بدون نقشه ى قبلى از عدم به وجود آورد و آنها را، بدون پيروى از كسى، بيافريد و به قدرت و مشيت خويش ايجاد نمود، بدون آنكه نيازى به كارپردازى آنها داشته، فايده اى براى او در صورتگرى و صورت پردازى آنها باشد، جز اينكه در اثبات حكمت او و هشيار كردن طاعت او و اظهار قدرت او و رام كردن خلقت به عبوديت او و اعزاز و بزرگداشت دعوت او است.

به نيكوكاران پاداش نيكو عطا فرمايد و بد انديشان را به بد كيفر دهد، آن به سوى بهشت جاويدان بال و پر گشايد و اين در اعماق ظلمت و نكبت دوزخ فروافتد. [و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمة جعل الإخلاص تأويلها و ضمن القلوب موصولها و انار فى الفكر معقولها. الممتنع من الابصار رويته و من الالسن صفته و من الأوهام كيفيته إبتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها و انشاها بلا إحتذاء أمثلةٍ امتثلها، كونها بقدرته و ذرئها بمشيّته من غير حاجةٍ منه إلى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها، الا تثبيتا لحكمته و تنبيهاً على طاعته و اظهاراً لقدرتهٍ و تعبدا لبريّتهٍ و إعزازاً لدعوته. ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيتهٍ، زيادةً لعباده من نقمته و حياشة لهم الى جنته. ] گواهى مى دهم كه پدرم، محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده ى او و فرستاده اوست و هنوز او را به رسالت نفرستاده، برگزيد و وى را نيافريده، محمد صلى الله عليه و آله و سلم ناميد و او را پيش از برانگيختن انتخاب كرد. آن هنگام كه خلايق در حجاب غيب پنهان بودند و در پرده هاى هولناك وحشت زا مصون و به نهايت عدم مقرون بود، چه خداوند به مصالح امور و به حوادث روزگار محيط بوده، نسبت به وقوع مقدرات شناسايى كامل دارد.

محمد صلى الله عليه و آله و سلم را برانگيخت تا امرش را اتمام و امضا و حكمش را قطعى و مقدرات حكمش را تنفيذ نمايد. او پس از رسالت و برگزيده شدن به پيامبرى، امتها را ديد كه پراكنده اند و در برابر آتشهاى افروخته و يا بتها به پرستش مشغول اند و با آنكه خدا را مى شناسند، انكارش مى كنند. پس خداوند با برانگيختن محمد صلى الله عليه و آله و سلم تاريكى شان را روشن ساخت و گره از دلهايشان گشود و غبار تيره از برابر ديدگانشان زدود و به هدايت مردم قيام كرد و از گرداب ضلالتشان نجات بخشيد و آنان را از نابينايى رهايى بخشيد و به نور هدايت بينا كرد و به دين استوار، هدايتشان نمود و به راه راست دعوتشان كرد.

آنگاه، خداوند او را از روى رأفت و اختيار و رغبت و ايثار قبض روح كرد و سراى ديگر را براى او بهتر پسنديد و در اثر آن، محمد صلى الله عليه و آله و سلم از رنجهاى اين جهان راحت شد و فرشتگان گرداگردش را گرفته، خشنودى پروردگار بخشاينده او را احاطه كرد و به جوار خداوند قادر متعال شتافت.

درود خدا بر پدرم كه پيامبر او و امين بر وحى او و برگزيده و پسنديده ى اوست. سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد! [ اشهد انّ ابى محمد عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله و سماه قبل أن اجتبله و اصطفاه قبل ان ابتعثه اذا الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الاهاويل مصونة و بنهاية العدم مقرونة علماً من الله تعالى بمائل الامور و احاطة بحوادث الدهور و معرفةً بمواقع المقدور ابتعثه اللّه إتماماً لأمره و عزيمةً على إمضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه فرأى الأمم فرقاً فى أديانها و عكفاً على نيرانها عابدةً لأوثانها منكرة للَّه مع عرفانها فأنار الله بمحمد صلى الله عليه و آله ظلمها و كشف عن القلوب بهمها و جلى عن الأبصار غممها و قام فى النّاس بالهداية و أنقذهم من الغواية و بصرهم من الغماية و هداهم... الى الدين القويم و دعاهم إلى الطريق المستقيم ثم قبضه الله إليه قبض رأفةٍ و اختيار و رغبةٍ و ايثار. محمد صلى الله عليه و آله من تعب هذه الدار فى راحةٍ قد حف بالملائكة الأبرار و رضوان الرب الغفار و مجاورة الملك الجبار صلى الله عليه و آله على أبى نبيه و امينه على الوحى و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه و السلام عليه و رحمةالله و بركاته. (ناسخ التواريخ، جلد 4 از كتاب دوم، ص 101، و ملكه اسلام، ص 61- 60). ] آنگاه، متوجه اهل مجلس شد و خطاب به آنان فرمود: [ أنتم عباد الله نصب أمره و نهيه و حملة دينه و وحيه و أمناء اللّه على أنفسكم و بلغائه إلى الأمم زعيم حق له فيكم و عهد قدمه إليكم و بقية استخلفها عليكم كتاب اللّه الناطق والقرآن الصادق و النّور الساطع والضياء اللامع بينة بصائره منكشفة سرائره متجلية ظواهره مغتبط به اشياعه قائد إلى الرضوان إتباعه مودً إلى النجاة استماعه. به تنال حجج الله المنورة و عزائمه المفسره و محارمه المخدرة و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه و فضائله المندوبة و رحصه الموهوبة و شرائعه المكتوبة.

فيجعل الله الايمان تطهيراً لكم من الشرك والصلوة تنزيهاً عن الكبر والزكوة تزكية للنفس و نماءً للرزق والصيام تثبيتاً للاخلاص والحج تشييداً للدّين والعدل تنسيقاً للقلوب و طاعتنا نظاماً للملة و امامتنا أماناً من الفرقة والجهاد عزا للاسلام والصبر معونة على استيجاب الأجر والأمر بالمعروف مصلحة للعامة و بر الوالدين وقايةً من السخط و صلة الأرحام منماة للعدد والقصاص حقناً للّدماءٍ والوفاء بالنذر تعريضاً للمغفرة و توفية المكائيل والموازين تغييراً للبخس والنهى عن شرب الخمر تنزيهاً عن الرجس و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة و ترك السرقة ايجاباً للعفّة و حرم الله الشرك إخلاصاً له بالربوبية فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن إلا و انتم مسلمون و أطيعوا الله فيما أمركم به و نهاكم عنه فإنه انما يخشى الله من عباده العلماء. (ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 104- 103، ملكه اسلام، ص 62- 61). ] شما اى بندگان خدا!

پرچمداران امر و نهى خداييد و عهده داران دين او و وحى او هستيد. امناى خدا بر نفوس خود و فرستادگان خدا در ابلاغ احكام به امتهاييد. پيشوايى پاك و حق از سوى پروردگار در ميان شما بود. عهد

/ 21