سپس به معرفى خود پرداخت و فرمود: [ ايها الناس إعلموا أنّى فاطمة و أبى محمد صلى الله عليه و آله و سلم أقول عوداً و بدواً و لا أقول ما أقول غلطاً و لا أفعل ما أفعل شططاً. لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم فإن تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم و اخا ابن عمى دون رجالكم و لنعم المعزى إليه (صلى الله عليه و آله) فبلغ الرسالة صادعاً بالنذارة مائلاً عن مدرجة المشركين. ضارباً ثبجهم آخذاً بأكظامهم داعياً إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة يكسر الأصنام و ينكب الهام. حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر حتّى تفرى الليل عن صبحه و أسفر الحق عن محضه و نطق زعيم الدين و خرست شقاشق الشياطين و طاح و شيظ النفاق و انحلت عقد الكفر والشقاق و فهتم بكلمة الإخلاص فى نفر من البيض الخماص. و كنتم على شفا حفرة من النار مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطى ء الأقدام. تشربون الطرق و تقتاتون الورق أذلةً خاسئين. تخافون أن يتخطفكم الناس من حولكم فأنقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله بعد اللتيا واللتى و بعد أن منى ببهم الرجال و ذوبان العرب و مردة أهل الكتاب كلما أوقدوا ناراً للحرب أطفاها الله او نحم قرن للشيطان او فغرت فاغرة من المشركين قذف أخاه فى لهواتها فلا ينكفى ء حتى يطأ صماخها بأخمصه و يخمد لهبها بسيفه مكدوداً فى ذات الله مجتهداً فى أمر الله قريباً من رسول الله سيداً فى أولياء الله مشمراً ناصحاً مجداً كادحاً و أنتم فى بلهنيةٍ من العيش و ادعون فاكهون آمنون تتربصون بنا الدوائر و تتوكفون الأخبار و تنكصون عند النزال و تفرون عند القتال. (ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 106- 105، ملكه اسلام، ص 63- 62) ] بدانيد! منم فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم. آنچه اول مى گويم آخر هم همان را گويم و آنچه مى گويم غلط نمى گويم و آنچه اقدام مى كنم زياده روى نمى كنم. براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر شما دلسوز بود، از ناراحتى شما ناراحت بود، بر نگهدارى شما حريص تر بود، نسبت به مؤمنان مهربان و رئوف و دلسوز بود.اگر خواستيد اصل و نسب او را بجوييد، بدانيد كه او پدر من است، نه پدر زنان شما و برادر پسر عم من است، نه پسر عم شما. چه نيكو نسبتى است انتساب به محمد صلى الله عليه و آله و سلم. حق رسالت را ادا كرد و انذار فرمود، از پرتگاه مشركان روى برتافت، شمشير بر قلوبشان نواخت، گلويشان را بفشرد و با حكمت و موعظه حسنه به راه پروردگار دعوتشان كرد.بتها را شكست و سر سروران را منكوب كرد تا جمعيتشان درهم شكسته شد و از ميدان گريختند و اسلام از آن شب تاريك شرك، آشكار شد. چهره ى حق نمايان گشت، زمامدار دين گويا شد، عربده هاى شياطين لال گشت، نفاق افكنان هلاك شدند، گره هاى كفر و شقاق گشوده شد، دهانتان به كلمه اخلاص بازگشت و شما كلمه ى اخلاص را، در پيرامون چند تن گرسنه و سفيدنامه بر زبان آورديد. (كلمه ى اخلاص به اهل بيت تعبير شد، چه بنا به روايتى چنين آمده است: فى نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الخَماصَ أذْهَبَ اللّهُ عَنْهُم الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً). [ ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 109. ] شما خود بر لب گودالى از آتش بوديد، جرعه ى هر نوشنده و طعمه ى هر خورنده و شرر هر شتابنده و لگدكوب گامها بوديد، آب وامانده جاده ها را مى نوشيديد و توشه از برگ درختان مى گرفتيد، همواره خوار و زبون و رانده، و از اينكه مبادا اطرافيانتان با يك چشم به هم زدن شما را از ميان بردارند هراسان بوديد. تا آنكه خداوند شما را با دست او (محمد صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از آن همه گرفتارى هاى ناگفتنى و نهفتنى از گرداب ژرف نجات داد بعد از آنكه از مردمان سخت جوش دچار بلاها شد و از گرگهاى عرب گرفتاريها كشيد.
معرفى چهره واقعى امام على
آنگاه، به شرح خدمات و جانفشانى هاى همسرش پرداخت و فرمود:هرگاه، آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش كرد و هر دم كه شاخ شيطان سر برآورد و اژدهايى از مشركين، دهان باز كرد، برادرش را در كام اژدها افكند و او تا گوشمالى هاى سخت، با مشت نيرومند خود، به آنها نمى داد و آتش آنها را با شمشيرش خاموش نمى كرد، برنمى گشت.اين همه رنج و شكنجه را در راه خدا متحمل شد و در امر خدا كوشيد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزديك شد تا آنجا كه سرور اولياى خدا گشت. همواره دامن همت به كمر مى زد و صميمانه و مجدانه در تلاش و كوشش بود. در همه ى اين احوال، شما در رفاه و آسايش مى زيستيد و با خوشحالى با يكديگر گفت و شنود داشتيد و مى گفتيد و مى خنديديد. [ اشاره به ابوبكر در جنگ بدر است كه همه در تلاش بودند و در خاك و خون مى غلطيدند، ولى ابوبكر در زير سايبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آرميده بود. (ملكه ى اسلام، ص 22)]
چهره واقعى مخاطبان
در امن و امان مى زيستيد و مترصد بوديد كه چه وقت، چرخ گردون بر سر ما بچرخد و خاك يتيمى بر سر من بريزد و گوش به زنگ خبرها بوديد. در هنگام كارزار، پشت به جنگ مى كرديد و از رزم مى گريختيد.سپس ايشان ادامه دادند: [ فلما اختار الله لنبيه دار أنبيائه و مأوى أصفيائه، ظهر فيكم حسيكة النفاق و سمل جلباب الدّين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين و هدر فنيق المبطلين، فخطر فى عرصاتكم و أطلع الشيطان رأسه من مغرزه هاتفاً بكم، فألفاكم لدعوته مستجيبين وللعزة فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافاً و أحمشكم فألفاكم غضاباً فوسمتم غير إبلكم و أوردتم غير شربكم هذا والعهد قريب والكلم رحيب والجرح لمّا يندمل. والرسول لمّا يقبر ابتداراً زعمتم خوف الفتنة ألا فى الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحيطة بالكافرين. فهيهات منكم و كيف بكم و أنّى تؤفكون و كتاب الله بين أظهركم أموره ظاهرة و أحكامه زاهرة و أعلامه باهرة و زواجره لائحة و اوامره واضحة و قد حلقتموه وراء ظهوركم أرغبةً عنه تريدون أم بغيره تحكمون بئس للظالمين بدلاً و من يبتع غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين. (ناسخ التواريخ،جلد چهارم از كتاب دوم، ص 106- 107، ملكه اسلام ص 64) ] وقتى كه خداوند متعال پيامبرش را به سراى ديگر تحويل داد و برايش خانه انبيا و آرامگاه اصفيا را برگزيد، خصومتى را كه ناشى از نفاق درونى تان بود، آشكار ساختيد. حجاب حشمت دين، كهنه و فرسوده شد، گمراهان بى زبان شدند، ياوه گويان هرزه درايى كرده و ناپروردگان بى عرضه بانگ برآوردند و در عرصه خانه هايشان بر اين و آن متكبرانه قدم زده و مانند شتر مست دم جنباندند. شيطان از روزنه ى سر سوزن كه سر فروبرده بود، بدرآورد و شما را كه دعوت او را اجابت كرديد، فريفت. سپس تكانتان داد و شما هم به جنبش آمديد و اراده كرد كه شما را خشمگين كند، شما نيز سخت خشمناك شديد.
غصب خلافت
در اينجا اشاره به خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام كرده، مى گويد:داغ زديد بر غير شترتان (خلافت)، جهان مدارى را بدون استحقاق، مركب سوارى خود كرديد، در صورتى كه مركب سوارى شما نبود و شما لايق سوارى آن نبوده و نيستيد. عهد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم (در غدير خم) نزديك است و از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مدتى سپرى نشده است و زخم دل ما هنوز بهبود نيافت. جراحت سينه ى ما التيام نپذيرفت. هنوز محمد صلى الله عليه و آله و سلم در قبر قرار نگرفته، به دستاويز فتنه و آشوب، غصب خلافت كرديد و خويشتن را در فتنه انداختيد و كافر شديد. جهنم محيط بر كافران است. هيهات! شما را چه رسيد؟ به كجا مى رويد؟ كتاب خدا در ميان شماست، احكامش هويدا، منهياتش آشكار و اوامر و دستوراتش واضح است. با قرآن مخالفت كرديد و به قرآن پشت پا زديد. هر كه غير اسلام را برگزيند، هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است.
بيدارگرى وجدان ها
آنگاه راجع به فدك سخن گفت و به محاكمه ى آن پرداخت: [ ثم لم تلبسوا إلى ريث أن تسكن نفرتها و يسلس قيادها ثم أخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و إطفاء أنوار الدين الجلىّ و إهمال سنن النبى الصفى تشربون حسواً تسرون فى ارتغاء و تمشون لأهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل جز المدى و وخز السنان فى الحشاء. و أنتم تزعمون الآن أن لا ارث لنا أفحكم الجاهلية تبغون و من أحسن من الله حكماً لقوم يوقنون افلا تعلمون بل تجلّى لكم كالشمس الضاحية إنّى ابنته ايها المسلمون ءاُغلب على إرثه يا ابن ابى قحافه أفى كتاب الله أن ترث أباك و لا أرث ابى لقد جئت شيئاً فرياً افعلى عمدٍ تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول و ورث سليمان داود و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا اذ قال رب هب لى من لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوب و قال و أولو الأرحام بعضهم أولى ببعض فى كتاب الله و قال يوصيكم اللّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الاُنثيين و قال إن ترك خيراً الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف حقاً على المتقين و زعمتم ان لا حظوة لى و لا أرث من أبى و لا رحم بيننا أفخصكم الله بآية أخرج منها أبى أم تقولون ان اهل ملتين لا يتوارثان و لست انا و أبى من أهل ملةٍ واحدةٍ أم أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبى و ابن عمى فدونكها مخطومةً مرحوله تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم الله والزّعيم محمدّ والموعد القيامة و عند الساعة يخسر المبطلون و لا ينفعكم اذ تندمون و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.(ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 108- 107، ملكه اسلام، ص 66- 65). ] آن قدر صبر نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد يا اين شتر دزديده رام گردد و كشيدن مهار آن آسان شود و در پى آن، فتنه را برافروختيد و شراره فساد را برانگيختيد و نداى شيطان را لبيك گفتيد و فروغ دين را خاموش و سنتهاى نبوى را از تجلى انداختيد. به بهانه ى كف گرفتن، شير را پنهان مى نوشيد و با خانواده و اولاد او از راه خدعه و نيرنگ وارد مى شويد. ما صبر مى كنيم بر صدماتى كه از جانب شما مى رسد و مانند خنجر تيز و سنان بران بر دل و جگر كارگر است.شما مى پنداريد كه اينك ما را ميراثى نيست؟ آيا خواستار تجديد حكم هستيد؟ كدام حكم براى اهل يقين از حكم خدا نيكوتر خواهد بود؟ اى مسلمانان! همچون خورشيد درخشان بر شما روشن است كه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستم.آيا شايسته است كه من بر ميراث پدرم زور بشنوم و ديگران ميراثم را از كفم بربايند؟ اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم چيزى به ارث نبرم؟
دفاع از فدك
عجب تهمت بزرگى بر خدا بسته اى و چيز تازه اى آورده اى!آيا دانسته و فهميده قرآن را رها كردى و آن را پشت سر مى اندازى و دليل مى آورى كه پيامبران را ميراثى نيست؟ مگر فراموش كرده اى كه خداوند مى فرمايد:سليمان از داود ارث برد. [ نمل/ 16. ] زكريا به خداوند عرضه داشت: بارخدايا! مرا فرزندى عطا كن كه از من ارث ببرد و نيز از آل يعقوب ميراث بگيرد. [ مريم عليهاالسلام/ 5- 6. ] صاحبان رحم نسبت به يكديگر اولى هستند. [ انفال/ 75. ] خداوند وصيت مى كند شما را در حق اولاد كه بهره پسر مساوى دو دختر است. [ نساء/ 11. ] و بر شماست هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد، وصيت براى والدين و نزديكان كنيد. حكمى است حق و ثابت بر پرهيزكاران. [ بقره/ 180. ] پنداشتيد كه مرا بهره اى از ميراث پدر نيست؟ آيا خداوند براى شما آيه اى فرستاد كه ارث ببريد و پدرم را از آن بيرون كرده است؟ آيا مى گوييد كه اهل دو ملت و كيش از يكديگر ارث نمى برند و من و پدرم از اهل ملت و كيش واحد نيستيم؟ آيا شما داناتر به خاص و عام قرآن از پدرم و پسر عمم هستيد؟ هم اكنون، اين فدك و اين خلافت، مانند شترى مهار كرده كه بر آن پالانى نهاده اند. اين تو و اين شتر. برگير و ببر، ولى خداوند در روز رستاخيز و حشر تو را ملاقات خواهد كرد. چه نيكو حاكمى است خداوند و نيكو دادخواهى است محمد صلى الله عليه و آله و سلم و نيكو وعده گاهى است قيامت! در آن ساعت و آن روز، آنان كه به باطل مى روند، زيان مى برند. در آن وقت است كه نادم و پشيمان مى شوند و ديگر فايده اى نخواهد داشت. براى هر چيزى وقتى است. بدانيد كه عذاب، نصيب چه كسى خواهد شد، آن هم عذابى ابدى.
تحريك احساسات بيداردلان
آنگاه، روى به جانب انصار كرد و فرمود: [ يا معشر الفتية و أعضاد الملة و أنصار الإسلام ما هذه الغميزة فى حقى والسنة عن ظلامتى أما كان رسول الله صلى الله عليه و آله أبى يقول المرء يحفظ فى ولده سرعان ما أحدثتم و عجلان ذا إهالةٍ و لكم طاقة بما اُحاول و قوة على ما أطلب و أزاول اتقولون مات محمد صلى الله عليه و آله فخطب جليل استوسع وهنه و استنهر فتقه و انفتق رتقه و أظلمت الأرض لغيبته و كسفت النجوم لمصيبته و أكدت الآمال و خشعت الجبال و أضيع الحريم و أزيلت الحرمة عند مماته فتلك والله النازلة الكبرى والمصيبة العظمى لا مثلها نازلة و لا بائقة عاجلة أعلن بها كتاب الله جل ثنائه فى افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم هتافاً و صراخاً و تلاوةً والحاتاً و لقبله ما حل بأنبياء الله و رسله حكم فصل و قضاء حتم و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئاً و سيجزى الله الشاكرين- أيها بنى قيله ءاهضم تراث أبيه و أنتم بمرأى منى و مسمع و منتدىً و مجمع تلبسكم الدعوة و تشملكم الخبرة و أنتم ذووا العدد والعده والأداة والقوة و عندكم السلاح والجنة توافيكم الدعوة فلا تجيبون و تاتيكم الصرخة فلا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير والصلاح. و النخبة التى انتجبت والخيرة التى اختيرت قاتلتم العرب و تحملتم الكد والتعب و ناطحتم الامم و كافحتم البهم (ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 112، ملكه اسلام، 67- 66). ] اى گروه جوانان، اى بازوان ملت و اى ياران اسلام! اين تغافل و سستى درباره ى دادخواهى من چيست؟ مگر پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نفرمود كه بايد حرمت هر كس در مورد فرزندانش حفظ شود؟ چرا بدين سرعت تغيير رويه داده ايد و به هواى نفس خويش شتاب كرديد؟ در حالى كه شما را طاقت و توان بر آنچه كه من در راه آن مى كشم، هست و مى توانيد بدانچه كه من در طلب حق خواستارم دستيار باشيد. آيا عذرتان اين است كه مى گوييد محمد صلى الله عليه و آله و سلم به سراى جاودانى شتافت؟ البته، اين مصيبتى است بزرگ و فاجعه اى است گسترده كه شكاف آن فراخ است و جهان در غيبت او تاريك شد و ستارگان در اين فاجعه بى فروغ گشتند، آرزوها به سختى پايمال شد، كوهها از جاى فروريخت، حريم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را حشمت نماند. به خداوند متعال سوگند اين بزرگترين پيشامد ناگوار و عظيم ترين مصيبت بود كه نظيرى براى آن نمى توان يافت، ولى كتاب خدا (قرآن كريم) پيش از اين به شما گوشزد كرد. همان قرآنى كه در شامگاهان و بامدادان تلاوت مى كنيد.اين به گوش شما خورده بود كه اين بلا بى سابقه نيست، بر انبياى خدا و پيامبران مرسل وارد شده بود. مرگ حكمى است حتمى و قضايى بى چون و چرا.خداوند در قرآن كريم در حق محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبرى است مانند پيامبران پيشين كه مرگ به سراغشان رفته است. آيا اگر بميرد يا كشته شود، از دين بر مى تابيد و مرتد مى شويد؟