پس چرا بعد از آن ايمان حيرت زده شديد و چگونه بعد از اعلان، همكارى خود را نهفته كرديد و بعد از آن پيشقدمى، چگونه عقب نشستيد و بعد از ايمان شرك آورديد؟ آيا با گروهى كه عهد شكستند و خواستند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اخراج كنند، با آن كه از آغاز سر جنگ با شما داشتند، نمى جنگيد؟ آيا از آنها هراس داريد با آنكه جا دارد از خدا بترسيد؟ هشيار باشيد! من مى بينم دل بر آسايش نهاده ايد و تن آسا شده ايد، آن كس را كه سزاوار به قبض و بسط امور است، از زمامدارى دورش كرده ايد، با راحت باش خلوت كرده ايد و از تنگناى معيشت به فراخناى دولت رسيده ايد و آنچه را در ظرف داشته ايد از دهن برون افكنده ايد و آنچه را به سهولت فروبرديد به سختى استفراغ كرديد.پس اگر شما و همه ى ساكنان زمين كافر شويد، خداوند هيچ نيازى به شما و آنها ندارد.هان! گفتم آنچه گفتم و مى دانستم كه شما ما را يارى نخواهيد كرد و بر مكر و فريبى كه دلهايتان را فراگرفته است، آگاه بودم، ولى آنچه گفتم، لبريزى از بار دل و جوش و خروش و اندوه و جوشش چشمه ى راز دل آشفته بود و به عنوان درد دل و اتمام حجت بود كه گفته شد.اينك كه غارتگرى است، پس اى غارتگران! اين شتر و اين بار، بگيريد، ببريد، بخوريد و دو پشته بارگيرى كنيد و خلافت (خلافت فدك) را كه همواره رام و مطيع است برگيريد، ولى بدانيد كه اين بار به منزل نمى رسد، پشت آن زخم، پاى آن تاول زده، مجروح، فرسوده و سوراخ است، ننگ و عار آن باقى، نشان خشم خدا بر آن نهاده و پيوند آن بر آتش فرداى الهى است كه مشرف و مطلع بر قلبها است،چشم خدا بدانچه مى كنيد، بيدار و نگران است. به اين زودى ها آنان كه ستم مى كنند، خواهند دانست كه كجايى اند. من دختر آن كسى هستم كه از خطرها! آگاهتان كرد و شما را از عذاب شديد انذار كرد. پس شما كارتان را بكنيد، ما هم كار خود را مى كنيم. شما منتظر باشيد ما هم منتظريم.
توجيه خليفه
ابوبكر پاسخ مى دهد: [ يا بنت رسول الله! لقد كان ابوك بالمؤمنين عطوفاً كريماً رؤفاً رحيماً على الكافرين عذاباً و عقاباً عظيماً إن عزوناه وجدناه أباك دون النساء و أخا إلفك دون الأخلاّء آثره على كل حميم و ساعده فى كل أمر جسيم لا يحبكم إلّا كل سعيدٍ و لا يبغضكم إلا كل شقى فأنتم عترة رسول الله الطيبون والخيرة المنتجبون إلى الجنّة أدلتنا و إلى الجنة مسالكنا و أنت يا خيرة النساء و ابنه خير الأنبياء. صادقة فى قولك سابقة فى وفور عقلك غير مردودة عن حقك و لا مصدودة عن صدقك. و الله ما عدوت رأى رسول اللّه و لا عملت إلا باذنه و أن الرائد لا يكذب أهله و أنّى أشهد الله و كفى بى شهيداً و أنّى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: نحن معاشر الأنبياء لا نورث ذهباً و لا فضة و لا داراً و لا عقاراً و انّما نورث الكتاب والحكمة والعلم والنبوة و ما كان لنا فلولى الأمر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه و جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح يقاتل به المسلمون و يجاهدون الكفار و يجادلون المردة الفجار و ذالك بإجماع المسلمين لم أنفرد به وحدى و لم أستبد بما كان الرأى عندى و هذه حالى و مالى هى لك بين يديك لا تزوى عنك و لا ندخر دونك أنت سيدة اُمة أبيك والشجرة الطيبة لبنيك لا يدفع مالك من فضلك و لا يوضع من فرعك و أصلك حكمك نافذ فيما ملكت يداى فهل ترين أن أخالف فى ذلك أباك صلى الله و آله.(ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 116-117، ملكه اسلام، ص 71- 70). ] اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! پدرت نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان و بر كافران عذاب اليم بود. اگر نسبت او را در نظر آوريم، او پدر تو بود نه پدر ديگران، برادر پسر عم و شوهر تو بود نه برادر ديگر مردان، پدرت او را از هم خويشان و نزديكان گزيده و برتر مى داشت و او هم پدرت را بر هر كار بزرگى كمك و يارى مى كرد. شما را دوست نمى دارد، مگر هر سعادتمندى و دشمن نمى دارد، مگر هر تيره بختى. شما عترت پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و گزيدگان نجيبان جهان و راهنماى ما به نيكى و به بهشت هستيد.اى بهترين زنان و دختر بهترين پيامبران! با انصاف سخن گفتى و در عقل و خرد، گوى سبقت را از ديگران ربودى. هيچ كسى تو را از حقيقت باز نداشت و كسى تهمت دروغ به تو نزد. سوگند به خداى بر خلاف رأى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كارى نكنم و جز به اجازه اش عملى انجام ندهم. پيشرو قبيله به قوم و خويشان خود دروغ نمى گويد. من خدا را گواه مى گيرم و خدا بر گواهى بسنده است. از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه گفت: ما جماعت پيامبران، ميراث نمى گذاريم، نه طلايى و نه نقره اى، نه خانه اى و نه مزرعه اى، ميراث ما جز كتاب، حكمت، علم و نبوت نيست. چيزى كه از ما بر جاى مانده ويژه كسى است كه بعد از ما بر مسند خلافت جاى گيرد و به هر چه خواهد فرمان دهد و ما اين چيزى را كه تو در طلب آن هستى در مصرف خريد اسب و اسلحه و تهيه ى آن براى سربازان اسلام قرار داده ايم كه مسلمانان با آن كارزار كنند و با كفار بجنگند. من به تنهايى مرتكب چنين كارى نشدم، بل كه مسلمانان با من همدست شدند. اينك، اين حال من و اين مال من است، براى تو و زير دست تو و در اختيار توست و از تو دريغ نمى دارم. تو سرور بانوان امّت محمدى صلى الله عليه و آله و سلم هستى. آيا مى پسندى كه خلاف گفته ى پدرت رفتار بكنم؟ فاطمه پاسخ مى دهد [ سبحان الله ما كان رسول الله (ص) عن كتاب الله صارفا و لا لأحكامه مخالفاً بل كان يتبع أثره و يعفو سوره أفتجمعون إلى الغدر إعتلالاً عليه بالزور و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حيواته. هذا كتاب الله حكماً عدلاً و ناطقاً فصلاً. يقول يرثنى و يرث من آل يعقوب و ورث سليمان داود فبين عز و جل فيما وزع من الأقساط و شرع من الفرائض والميراث و أباح من الذكران و الاناث ما أزاح علة المبطلين و أزال التظنّى والشبهات فى الغابرين كلاّ بل سولت لكم أنفسكم أمراً فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون. ] (ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 118، ملكه اسلام، ص 72). ] سبحان الله، هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از كتاب خدا روگردان نبود و حكمى بر خلاف آن نمى فرمود. او هميشه پيرو قرآن بود و از پس سوره هاى آن راه مى پيمود. آيا مى خواهيد علاوه بر مكر و فريب چيزى هم بر او ببنديد؟ اين كار (بعد از او) به دامهايى شبيه است كه براى هلاك او در حيات او گسترده شد. اينك اين كتاب خدا بين من و شما حكم عادل و ناطق قطعى به حق و باطل و مى فرمايد:داود از بهر سليمان ميراث گذاشت. همچنان خداوند بهره ميراث برندگان را باز نمود و حدود دختران و پسران را روشن ساخت و دست حيلت ديگران را از اجراى باطل و القاى شبهات باز داشت. نه، نه، چنين نيست. به تسويلات نفسانى مهياى رسيدن به آرزوهايتان هستيد. من بايد بسوزم و بسازم. من صبر مى كنم و خداوند در كيفر اين تكذيب كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بستيد، مرا نصرت خواهد كرد.پاسخ ابوبكر [ صدق الله و صدق رسوله و صدقت ابنته انت معدن الحكمة و موطن الهدى والرحمة و ركن الدين و عين الحجة لا أبعد صوابك و لا أنكر خطابك هؤلاء المسلمون بينى و بينك قلدونى ما تقلّدت باتفاق منهم أخذت ما اخذت غير مكابر و لا مستبد و لا مستأثر و هم بذلك شهود. ] (ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 119، ملكه اسلام، ص 73). ] خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جز راستى سخنى نگفتند و تو اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! راست گفتى. تو كانون حكمت و زادگاه هدايت و رحمت و ركن دين و سرچشمه ى حجتى. سخن درست تو را دور نمى افكنم و گفتارت را انكار نمى كنم.اينك اين مسلمانان قلاده ى خلافت را به گردنم افكندند و به اتفاق ايشان آنچه كه گرفته ام، گرفته ام. نه با كسى ستيز دارم و نه خود رأيم و نه خود برداشت كرده ام و اينان همگى شهود و گواه اند.
افشاگرى الهى
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام روى به جانب مردم كرد و گفت: [ معاشر الناس! المسرعة إلى القيل الباطل المغضية على الفعل القبيح الحاسر أفلا تتدبرون القرآن؟ ام على قلوب أقفالها كلّا بل ران على قلوبهم ما أسأتم من أعمالكم فأخذ بسمعكم و ابصاركم و لبئس ما تأوّلتم و ساء ما به اشرتم و شر منه ما إعتضتم لتجدن والله محمله ثقيلاً و غبه و بيلاً إذا كشف لكم الغطاء و بان ما ورائه الضّراء بذالكم من اللّه ما لم تكونوا تحتسبون و خسر هنالك المبطلون.(ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 119، ملكه اسلام، ص 73). ] اى مردم كه براى حرف بيهوده شتابانيد و كردار زشت و ناپسند را ناديده مى انگاريد! آيا در قرآن به نظر تحقيق نمى نگريد؟ آيا بر دلهاى شما قفل زده شده است؟ نه، نه، بلكه تيرگى اعمال بدى كه مرتكب شده ايد بر دلهايتان پرده زده و گوش و چشمتان را كر و كور نموده است. چه نكوهيده است مآل انديشى شما و چه بد است راهى كه پيش پاى او گذاشتيد و از آن بدتر معاوضه شر كرديد.سوگند به خدا تحمل بار سنگين آن سخت ناهموار است. وقتى كه پرده ها برداشته شود و پوشيده ها آشكار گردد و آنچه را كه گمان نمى داشتيد بر شما ظاهر شود، آنجاست كه اهل باطل و ضلالت زيانكار شوند.
شكايت به پدر عزيز
و قتى كه سخن فاطمه زهرا عليهاالسلام بدينجا رسيد، روى برتافت و بر سر قبر پدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و اشعارى خواند كه ترجمه ى آن چنين است:پدر! بعد از تو خبرها شد و حوادثى روى داد كه اگر زنده بودى دچار اين همه غم و اندوه نمى شديم.ما تو را از دست داديم و قوم تو چنان از دست شدند و امرشان مختل شد كه گويى سرزمينى محروم از باران گشت. به غير از ما هر خاندانى كه نزد خدا قرب و منزلتى داشت، نزد بيگانگان نيز محترم بود.مردانى از امّت تو همين كه از جهان رفتى و پرده ى خاك جلوى تو را گرفت، اسرار سينه ها را آشكار كردند.مردان قوم تو ما را خوار و ذليل كردند و همين كه از دست رفتى، همه روى زمين به يغما و تاراج رفت.تو ماه شب چهارده و يكپارچه نور بودى و از جانب پروردگار بر تو كتاب نازل مى شد.جبرئيل با آياتى كه از جانب خدا مى آورد، پيوسته همدم ما بود. چون تو غايب و پنهان شدى، تمام خيرات و نيكى هاى ما رخت بر بست.اى كاش پيش از تو مى مرديم و هنگام رحلت تو زنده نبوديم!به راستى ما بلا ديدگان تو بلاها ديده ايم كه بلا ديده اى در جهان همچون ما مباد.آن كه به ستم ما مى كوشد، روز قيامت خواهد دانست كه كجايى است. تا زنده ايم، كار ما اشك ريختن است و تا چشم ما باقى است، مانند ابر بهارى بر تو مى گرييم.ما به رفتن كسى مصيبت زده ايم كه خلقت او بى آلايش، اخلاق او بى غل و غش، تبار او و اولاد و نسب او سرآمد انسان است.پس تو بهتر از همه ى بندگان خدا هستى و تو راستگوترين مردم بودى.جبرئيل ديدار ما را ترك نمى كرد. با از دست رفتنت تمام خيرات و نيكى ها بر ما پوشيده شد.بعد از تو بلاد و سرزمين ها بر من تنگ شد و به دو سبط تو (حسنين عليهماالسلام) ستمى رفت كه من در آن درمانده شدم و تاب ديدنش را ندارم.
ابوبكر گواه مى طلبد
ابوبكر از دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گواه مى طلبد و آن حضرت «ام ايمن» و اميرالمؤمنين عليه السلام و (به روايتى) حسنين عليهماالسلام را به عنوان شاهد معرفى مى كند.نخست، ام ايمن نزد ابوبكر حاضر مى شود و مى گويد: اى ابوبكر! تو را به خدا سوگند مى دهم كه آيا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نفرمود كه ام ايمن از اهل بهشت خواهد بود؟ ابوبكر گفت: شنيدم.آنگاه ام ايمن گفت: من گواهى مى دهم كه خداوند متعال به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وحى فرستاد كه حق ذى القربى را بده و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به دنبال اين وحى، فدك را به فاطمه عليهاالسلام داد.سپس اميرالمؤمنين عليه السلام نزد ابوبكر آمد و به همين نحو شهادت داد، ولى ابوبكر شهادت هيچ كدام را نپذيرفت و گفت: چون ام ايمن زن است، شهادت زن صحيح نيست و گواهى اميرالمؤمنين عليه السلام را از آن جهت نپذيرفت كه وى شوهر فاطمه عليهاالسلام است و به نفع خود گواهى مى دهد و حق را به سوى خود مى كشد. [ جانشينان محكوم، ص 27، حق اليقين، ص 84. ]
اميرالمؤمنين از ديدگاه پيامبر
چه نابجاست كه ابوبكر اميرالمؤمنين عليه السلام را در رديف يك انسان معمولى و ناآشنا با احكام اسلامى قرار مى دهد كه به خاطر نفع شخصى، حق را زير پا نهاده، به نفع خانوادگى شهادت مى دهد، در حالى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:على مع الحق والحق مع على لن يختلفا و لن يفترقا ، على با حق و حق با على است و هرگز از هم جدا نخواهند شد.همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:على مع الحق والقرآن، والحق والقرآن مع على و لن تفترقا حتى يردا على الحوض ، على با حق و قرآن و حق و قرآن با على است و تا هنگام ورود به حوض كوثر هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. [ جانشينان محكوم، ص 28، شبهاى پيشاور، ص 683. ] رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به «ابى ليلى غفارى» فرمود: بعد از من فتنه اى در ميان شما ظهور مى كند. در آن وقت دست به دامان على دراز كنيد، زيرا او نخستين كسى است كه در روز قيامت مرا خواهد ديد و با من مصافحه خواهد كرد. او بزرگترين راستگويان است و كسى است كه ميان حق و باطل فرق مى گذارد. او اميرمؤمنان است، در صورتى كه مال و ثروت، رئيس منافقان است. [ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ج 1، ص 279. ]
آيا بى انصافى نيست؟
ابوبكر كه خود را جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى داند، بى انصافى را به حدى مى رساند كه مظهر تقوا و فضيلت، ابرمرد تاريخ، سرور آزادگان، مولاى متقيان، اميرالمؤمنين عليه السلام را متهم به شهادت به نفع خويش مى نمايد و در حقيقت او را شايسته ى شهادت نمى داند؟ آيا اين بى انصافى نيست كه براى اثبات مدعاى خود و صحت بخشيدن به حديثى مجعول كه پيامبران ميراث نمى گذارند، عايشه و