نظرات ديگر مفسران - سیری کوتاه در زندگی حضرت زهرا(س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری کوتاه در زندگی حضرت زهرا(س) - نسخه متنی

سید محمدتقی سجادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظرات ديگر مفسران

نيشابورى، صاحب تفسير «غرائب القرآن» مى نويسد: «گفته اند كه كوثر به فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اطلاق مى شود، زيرا كه اين سوره على رغم كسانى نازل شد كه گفته اند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابتر است و معنى كوثر، آن است كه با به دنيا آمدن فاطمه عليهاالسلام نسل آن حضرت تا دنيا باقى است، برقرار و جاويدان است و با آن همه كشتار كه در خاندان نبوت رخ داد، جهان از فرزندانش پر شده از بنى اميه هيچ كس در دنيا باقى نماند.» [ تفسير غرائب القرآن، ج 3، جزء سى ام. ] ابوالفتوح رازى در تفسير خود مى نويسد: «كوثر بر وزن فوعل بر كثرت و فراوانى دلالت مى كند و اين گفته مطابق شأن نزول سوره است. يعنى اى پيغمبر! دلتنگ مباش از آنكه تو را ابتر خوانند كه ما تو را كثرتى دهيم (در عقب و نسل و فرزندان) كه بر زمين هيچ بقعه و خطه(اى) نماند، مگر آنكه جماعتى از فرزندان تو آنجا باشند. خواهى ديد كه روزى در كربلا آن جماعت، اهل بيت را بكشند و از فرزندان امام حسين عليه السلام كسى جز زين العابدين نماند. خداى تعالى از نسل او، به تنهايى، عالم را پر كند. اكنون، تو شكر كن خداى را و نماز كن و روز عيد، شتر بكش كه دشمنان و عيّابان تو ابتر و دنباله بريده خواهند بود. از آنانكه اين گفتند در جهان، اثر نماند ايشان را و اعقاب ايشان را بر اين قول. سوره از اول تا آخر، يك حديث باشد.» [ تفسير ابوالفتوح، ج 10، ص 371- 372. ] ملا فتح الله كاشانى در تفسير «منهج الصادقين» مى نويسد: «ابن عباس و ابن جبير و مجاهد، تفسير كرده اند آن را به خير بسيار. يعنى به درستى كه ما عطا كرديم تو را خير بسيار كه آن اولاد و اعقاب بى شمار و كثرت نسل و ذريّه اطهار از فاطمه زهرا عليهاالسلام است. يعنى اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم! خاطر شريف را اندوهگين مگردان كه تو را كثرتى دهيم در عقب نسل كه در زمين، هيچ بقعه اى و خطّه اى نماند كه از فرزندان تو در آن جا نباشد و اين مشهور و معروف است كه بعد از شهادت امام مظلوم معصوم، اباعبدالله الحسين عليه السلام، به غير از حضرت امام زين العابدين عليه السلام مذكر از اهل بيت او كسى نمانده بود. حق- سبحانه و تعالى- انجاز وعده ى خود فرموده، از نسل او عالم را پر گردانيد.» [ تفسير منهج الصادقين، ج 10، ص 340. ] در «مجمع البحرين» آمده است: «گويند: كوثر، كثرت نسل و ذريّه است و نمودار آن، نسل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اولاد فاطمه عليهاالسلام است كه تعدادشان بى شمار و تا آخر روزگار، برقرار است.» [ مجمع البحرين، ص 315. ]

خديجه ى طاهره ام المؤمنين

خديجه كبرى بانوى سرشناس حجاز بود كه صادقانه پذيراى آيين مقدس اسلام شد.وى بعد از آن كه به افتخار همسرى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نايل آمد، با گذشت و ايثارى كه از خود نشان داد، به صورت يكى از زنان برجسته جهان بشريت جلوه گر شد تا آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره اش فرمود: «موهبت عشق خديجه نصيب من شد.» [ رزقت حبها. (معصوم سوم، ص 14). ] خديجه مادرى نمونه بود كه دخترى همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را در دامن پر عطوفت خود پرورش داد. وى چنان عظمتى به مقام مادرى بخشيد كه نامش در تاريخ بشريت جاويدان گرديد و با فداكاريهايى كه در راه اعتلاى اسلام از خود بروز داد، تاريخ ساز ازل و ابد شد. استقامت، پايدارى، صبر و شكيبايى و تسليم و انقياد خديجه فوق قدرت انسانها بود.

ايمان و اعتقادش به آيين اسلام به صلابت صخره ها بود و در سايه چنين اعتقادى بود كه توانست در برابر انواع ناملايمات و سختى ها ايستادگى كرده، بيم در دل خود راه ندهد تا آنجا كه هرگاه، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، در بيرون از خانه، مورد آزار مشركان قرار مى گرفت، به دامن پر عطوفت همسرش پناه مى برد و غم و اندوهش به شادمانى مى گراييد. [ نهايةالارب، ج 3، ص 152. ] قلب و وجود خديجه چنان سرشار از عشق و محبت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود كه با آنكه پيش از ازدواج با آن حضرت، ثروتى كلان داشت و غرق در نعمت بود، به هنگام مرگ، بر گليم پاره اى جان به جان آفرين تسليم كرد. كوتاه سخن آن كه خديجه، عظمت آفرين تاريخ پر ارج اسلام است و اوراق زرينى را از آن به خود اختصاص داده است، چه او علاوه بر آنكه همسر سرور كائنات و مادر گل خوشبوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، اين افتخار نيز نصيب او شد كه او را «امّ المومنين» بنامند. [ معصوم سوم، ص 16. ] شخصيت خديجه را بايد از اين بيان عايشه شناخت كه مى گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنان از خديجه به نيكى ياد مى كرد كه گويى حوا يك دختر زاييده و آن هم خديجه است و در اين دنيا فقط يك زن، زندگى مى كرد كه آن هم خديجه بود.» [ همان. ] همو گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هيچ گاه از خانه بيرون نمى رفت، مگر اينكه از خديجه ياد مى كرد و او را مى ستود. يك روز من سخت رشك بردم و گفتم: مگر خديجه پيرزنى نبود كه خداوند متعال بهتر از او را به تو لطف كرده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنان خشمگين شد كه موهاى بدنش سيخ شد و فرمود: به خدا سوگند كه خداوند، بهتر از او را به من لطف نفرموده است. او به من ايمان آورد، به هنگامى كه مردم كافر بودند، مرا تصديق كرد، به هنگامى كه مردم مرا تكذيب مى كردند و با من در اموال خود مساوات كرد، در حالى كه مردم مرا محروم مى كردند و خداوند از او فرزندان مرا به من عنايت فرمود، هنگامى كه فرزندان زنان مرا محروم مى كردند. عايشه مى گويد: با خود گفتم كه هرگز از خديجه به بدى نام نخواهم برد.» [ نهايةالأرب، ج 3، ص 153. ] اگر خديجه نبود، كدام زن شايستگى آن را داشت كه مادر حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام باشد و اگر فاطمه نبود، چه كسى برازندگى فرزندى خديجه را داشت و اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نبود، خديجه و فاطمه عليهاالسلام چگونه مى توانستند به مقام سرورى زنان عالم (سيدات نساء العالمين) نايل آيند.

خديجه كه بود؟

خديجه دختر خويلد [ خويلد بن عبدالعزى بن قصى بن كلاب (نهايةالأرب، ج 3، ص 151) ] بود. مادرش فاطمه نام داشت [ فاطمه بنت زائد بن الأصم. (همان منبع) ] و نام مادر فاطمه، هاله دختر عبد مناف بود.

خويلد از اشراف مكه بود و ثروت كلانى داشت. وى علاوه بر خديجه، داراى دو دختر و يك پسر بود. خديجه پانزده سال پيش از عام الفيل به دنيا آمد. ثروت و مكنت وى به قدرى زياد بود كه با ثروت قريش برابرى مى كرد و به همين خاطر به «ملكه حجاز» شهرت يافت. [ معصوم سوم، ص 4- 3. ] خانه اش پناهگاه يتيمان و تهيدستان بود. ازدحامى كه در اطراف خانه اش مى شد، حكايت از بخشندگى او مى كرد و در حقيقت، سراى او دارالايتام بود و خود نيز به «امّ الأيتام» شهرت داشت. [ معصوم سوم، ص 4- 3 ] وى هيچ گاه راضى نمى شد كه خود را در ناز و نعمت ببيند و بينوايان و درماندگان در رنج و عذاب ندارى و گرسنگى دست و پا بزنند و امكان نداشت، كسى را نااميد از در خانه اش براند و همواره به غلامش (مسيره) دستور مى داد، كيسه هاى پول را ميانشان تقسيم كند. [ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ج 1، ص 221. ] خديجه زنى خردمند، محترم، شريف، دورانديش و دانا بود. اگر چه از نظر نسب، در ميان عرب، در حد وسط قرار داشت، اما از لحاظ مكنت و شخصيت در حد اعلا بود. با آن كه خواستگاران زيادى داشت، [ كامل ابن اثير، ج 2، ص 25 ] ولى از آنجا كه خواست و مشيت الهى بر اين تعلق گرفته بود كه در زمره «سيدات نساء العالمين» قرار گيرد، خود در امر ازدواج با آن حضرت، پيشقدم شد و پيشنهاد ازدواج داد و طى پيغامى كه براى رسول خدا فرستاد، عرضه داشت: «پسر عم عزيز! [ علت اينكه، خديجه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را پسر عم خطاب كرد، اين بود كه نسب هر دو از جانب پدر به «قصى بن كلاب»مى رسد. (ترجمه سيره ابن هشام، ج 1، ص 122) ] به خاطر خويشاوندى و شرافتى كه در ميان قريش دارى و نيز به خاطر امانتدارى، درستى و خوش خلقى كه در شما سراغ دارم، مايل به همسرى شما هستم.» [ فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 38. ] سرانجام، با وجود اختلاف سنى ميان آن دو، ازدواج صورت گرفت و خديجه به افتخار همسرى سرور كاينات نايل آمد.

فاطمه گل رخشنده پيامبر

با به دنيا آمدن فاطمه زهرا عليهاالسلام زندگى خديجه عليهاالسلام رنگ تازه اى به خود گرفت. او كه به خاطر ازدواج با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مورد غضب و تمسخر قريش، به ويژه زنانشان واقع شده بود، با تولد يافتن اين دختر كه وديعه اى الهى براى بقاى نسل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، روح تازه اى در كالبدش دميده شد. خداوند، نويد اين موهبت عظما يعنى جاويدان بودن نسل و ذرّيه آن حضرت را در سوره ى كوثر داد كه شرحش گذشت. به همين خاطر بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم علاقه و دلبستگى شديدى به دخترش داشت. چنين دلبستگى تا آن زمان بى سابقه بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گاهى دست دخترش را مى بوسيد و با اين عمل خود،مى خواست بنياد فكرى اعراب نسبت به دختر را دگرگون كند.

خديجه عليهاالسلام بعد از تولد دخترش، فاطمه عليهاالسلام، عمر زيادى نكرد و در همان مدت كوتاه، هيچ گاه در تربيتش كوتاهى نورزيد. فاطمه عليهاالسلام پنج ساله بود كه مادر را از دست داد. اين اولين ضربه روحى بود كه بر او وارد شد، چه در اين سن نياز مبرمى به مادر داشت، ولى پدر را كه داشت، همه چيز داشت. آن هم پدرى همچون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه علاوه بر پدر بودن، معلم و مربى او نيز بود. فاطمه عليهاالسلام بايد در مكتب چنين پدرى آموزش ببيند تا در زمره سروران زنان جهان قرار بگيرد، چون دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودن، كافى نيست. اگر چنين بود، دختران ديگر آن حضرت نيز بايد چنين مقام و منزلتى را دارا باشند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هيچ گاه نسبت به آنان رفتارى نظير رفتار با فاطمه عليهاالسلام نداشت. پس فاطمه عليهاالسلام را نمى توان با آنان سنجيد.

عايشه مى گويد: «فاطمه عليهاالسلام در گفتار و كردار، بيش از همه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شباهت داشت. وى همين كه نزد پدر مى رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن خوش آمد گويى، دستهاى او را مى بوسيد و جگرگوشه اش را بر جاى خويش مى نشاند و نهايت احترام را در حقش معمول مى داشت و نيز هرگاه نزد دخترش مى رفت، فاطمه عليهاالسلام از جا بر مى خاست و به استقبالش مى شتافت و دستش را مى بوسيد.» [ منتهى الآمال، ص 132. ] به قول يكى از نويسندگان: «در برخى متون تاريخى تصريح شده كه پيغمبر، چهره و دو دست فاطمه عليهاالسلام را بوسه مى داد. اين گونه رفتار، بيشتر از تحبيب و نوازش دخترى از جانب پدر مهربانش معنا دارد. پدرى دست دخترش را مى بوسد، آن هم دختر كوچكش. چنين رفتارى در چنان محيطى، يك ضربه انقلابى بر خانواده ها و روابط غيرانسانى محيط نسبت به دختران بوده است.»

تعيين ملاك الهى براى زن و مرد

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم دست فاطمه را مى بوسد و با چنين رفتارى چشمهاى كم سوى بزرگان و سياستمداران و توده مردم مسلمان پيرامون خود را به عظمت شگفت فاطمه عليهاالسلام مى گشايد و بالاخره چنين رفتارى از جانب ايشان به همه انسانها و انسانهاى هميشه مى آموزد كه از عادات و اوهام تاريخى نجات يابند. به مرد مى آموزد كه از تخت جبروت و جباريت خشن و فرعونيش در برابر زن فرود آيد و به زن اشاره مى كند كه از پستى و حقارت قديم و جديدش كه تنها ملعبه ى زندگى است، به قلّه ى بلند شكوه و حشمت انسانى فرود آيد.

اين است كه گويى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها به نشانه ى محبت پدرى، بلكه همچون يك وظيفه و يك مأموريت خطير، از فاطمه عليهاالسلام تجليل مى كند و اين چنين نيز از او سخن مى گويد. [ فاطمه، فاطمه است، ص 102. ] اين يك وظيفه و يك مأموريت خطير بود، چه فاطمه عليهاالسلام با آن عظمت و مقامى كه نزد خدا دارد، شايسته چنين احترامى است.

فضل، بزرگوارى، دانش، تقوا، صبر، بردبارى، تسليم و انقياد در برابر پروردگار وجود و بخشش فاطمه عليهاالسلام كه هر كدامشان نشانه اى از كمال يك انسان است، او را به مقامى مى رساند كه به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در رديف يكى از چهار زن بزرگ جهان قرار مى گيرد.

شخصيت فاطمه عليهاالسلام چنان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بارها فرمود: رضايت فاطمه عليهاالسلام رضايت من و رضايت من رضايت خداست. اين به معناى آن است كه تقربش به خدا در حد تقرب انسانهاى برگزيده ى پروردگار است. فاطمه عليهاالسلام نه تنها مظهر و نمونه ايمان است، بلكه مى توان گفت كه نور ايمان، ذرات وجودش را در بر گرفته و او جز خدا به چيزى نمى انديشد. فاطمه عليهاالسلام آينه تمام نماى يك زن كامل است كه در جهان اسلام و بلكه جهان بشريت، نمى توانى بديلى برايش يافت.

غم فراق مادر

فاطمه عليهاالسلام به دنبال مرگ مادر كه بيم آن مى رفت، احساس تنهايى كرده، در سوگ مادر، ماتم به پا كند، چنان انس و علاقه اى به پدر بزرگوارش پيدا كرد كه گويى مادرش را از دست نداده است. هر چند اين علاقه از پيش، وجود داشت، ولى اكنون بيشتر شده بود. در واقع وجود مادر از دست رفته اش را در پدر بزرگوارش مى جست. بدين جهت، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن چنان دلبسته دخترش بود و به حدى مهربانى مى كرد كه گويى فاطمه عليهاالسلام مادرش را از دست نداده است.

فاطمه عليهاالسلام پس از مرگ مادر، طبق سفارش رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، تحت مراقبت خواهرانش و جمعى از زنان بنى هاشم، به ويژه فاطمه بنت اسد (مادر على عليه السلام) قرار گرفت. [ خصايص فاطميه، ص 131. ]

سخنى درباره مادر امام على

سخن كه بدين جا رسيد، بسيار بجاست كه از اين بانوى بزرگ كه حق بزرگى بر گردن مسلمانان (به ويژه شيعيان) دارد، سخنى به ميان آيد.

افتخار فاطمه بنت اسد اين بس كه فرزندش، على بن ابى طالب عليه السلام را در كعبه، قبله مسلمين، به دنيا آورد. وى يازدهمين كسى است كه به اسلام گرويد. فاطمه نوه هاشم (سر دودمان بنى هاشم) و دختر عموى همسرش، ابوطالب است، چه ابوطالب، پسر عبدالمطلب است و

/ 21