در فراق مرشد - عالم ربانی یادنامه آیت الله سید مهدی روحانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عالم ربانی یادنامه آیت الله سید مهدی روحانی - نسخه متنی

کانون نویسندگان فضلای قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در فراق مرشد

رسول جعفريان

از زمانى كه به مطالعه تاريخ اسلام علاقه مند شدم و به جد به آن پرداختم، چند ماهى نگذشته بود كه با استاد سيد جعفر مرتضى عاملى (عامله الله بفضله و إحسانه) آشنا شدم. حضرت استاد را نخستين بار، زمانى كه براى تدريس روش تحقيق در تاريخ نزد ما آمدند، زيارت كردم. ايشان با اين كه خود نهايت تتبع و تحقيق را در مسائل تاريخى داشت، درباره روش تحقيق يكى دو جلسه بيشتر سخن نگفت. بعدها فهميدم كه حضرتش در مقام عمل، كار را با دقت و تماميت انجام مى دهد، اما اين اصول را تدوين شده و به صورت تئوريك در اختيار ندارد. به عكسِ برخى كه روش تحقيق در تاريخ درس مى دهند، اما خود اهل تحقيق و تتبع نبوده و نوشته قابل اعتنايى ندارند. در همان دو جلسه نخست، آدرس منزل ايشان را كه در ميدان سعيدى قم، كوچه حاج زينل بود ـ جايى كه اكنون خيابانى عريض واقع شده ـ گرفتم و همراه دوست ديگرى به منزلش رفتم. اخلاق و منش انسانى او ما را جذب كرده، بدون منت، هر ساعتى كه اراده مى كرديم، صبح، ظهر يا شب پذيراى ما بود. باگشاده رويى به پرسش هاى ما پاسخ مى داد و با شوخى هاى مليحش كه برخى هم به خاطر ندانستن درستِ زبانِ فارسى مليح تر ادا مى شد، با ما بناى رفاقت گذاشت. پس از آن، مكرر، گاه هم صبح و هم عصر به منزلش مى رفتم و در خانه بسيار ساده اما مملو از مهربانى و عطوفت، از خودش و كتابخانه نفيسش كه بعدها آن كتاب ها را به لبنان برد، استفاده مى كردم.

يكى از مزاياى وجود استاد آن بود كه ما را با دو تن از اساتيد حوزه، دو محقق ارجمند، دو انسان وارسته آشنا كرد. نخست مرحوم آيت الله احمدى ميانجى بود و دوم حضرت آيت الله حاج سيد مهدى روحانى (رحمة الله عليهما). اين آشنايى در ماه مبارك رمضان با رفتن به جلسات تفسير آن بزرگوار كه سابقه چند ده ساله داشت، آغاز شد و پس از آن، من انس مستقلى با دو استاد ياد شده پيدا كردم. هر دو از هر حيث جامع صفات انسانى بودند. هر دو خوشرو و خوش برخورد، عالم، مهذّب و دانشمندانى وارسته. البته تفاوت هايى هم با يكديگر داشتند؛ اما آن قدر اشتراكشان فراوان بود كه هميشه لازم و ملزوم يكديگر شده بودند و دورى يكديگر را تحمل نمى كردند. البته جمع آنها، جمعى بزرگ تر بود كه بايد در كنار آنها از آيت الله العظمى حاج سيد موسى شبيرى زنجانى (زيد عزّه)، آيت الله مير محمدى (حفظه الله) و آيت الله آذرى قمى (رحمة الله عليه) ياد كرد. جلسه تفسير آنان سابقه چهل ساله داشت، گرچه جناب آقاى شبيرى بسيار كم، و بيشتر در شب هاى پنج شنبه كه مجلس روضه و جلسه تفسير در منزل آيت الله روحانى برگزار مى شد، شركت مى كردند.

رفت و شد علمى بنده با مرحوم آيت الله روحانى از همان زمان آغاز شد. به مرور دريافتم كه استاد عزيز ما جناب آقاى مرتضى نيز ارادت بسيارى به آقاى روحانى داشته و از زمانى كه به قم وارد شده، با آيت الله مير محمدى و آيت الله روحانى و آيت الله احمدى رفت وآمد داشته و از محضر آنان استفاده كرده است. تا زمانى كه آقاى مرتضى در ايران بود، تقريباً هر آنچه مى نوشت، پيش از چاپ به دست آيت الله روحانى مى سپرد تا ايشان آن را بخواند و حاشيه بزند. پس از آن، حاشيه هاى آيت الله روحانى را در متن كتابش وارد مى كرد؛ اگر براى آنها پاسخى داشت، مى نوشت و اگر نداشت، به عنوان نظر ايشان در كتابش ثبت مى كرد؛ گاه با اسم، گاه نيز با تعبير «بعض المحقّقين». موارد متعددى را در اين باره مى توان در كتاب الصحيح من سيرة النبى الاعظم صلّى الله عليه و آله و سلّم و آثار ديگر ايشان ملاحظه كرد كه از قضا نكات بسيار جالبى است.

مرحوم آيت الله روحانى به طور عمده در فقه كار كرده بود و بيش از چهل سال با دوستان ياد شده اش به ويژه با مرحوم آيت الله احمدى و حضرت آيت الله شبيرى مباحثه روزانه داشتند. اينها مجموعه اى از شاگردان مرحوم داماد بودند كه اكثريت قريب به اتفاق آنها در انقلاب سهم داشتند. اما در كنار آن، به مباحث فرق و مذاهب علاقه ويژه اى داشت. اين علاقه و كار در اين زمينه، سبب شده بود تا ايشان به نتايج قابل توجهى در اين رشته علمى برسد. از چند ده سال قبل، ايشان با نوشتن مقالاتى درباره اشاعره در مجله مكتب اسلام، علاقه خود را به اين مباحث نشان داده بود؛ در اين باره عمده ترين كار باقى مانده ايشان همين كتاب بحوث مع اهل السنة و السلفيه است كه كتابى بس دقيق و عالمانه است. اين كتاب در اصل رد بر مقاله اى بود كه در يكى از مطبوعات عربستان به چاپ رسيده بود. اما ايشان از اين رد، يك كتاب نفيس ساختند كه واقعاً شايسته تدريس در حوزه علميه است. به اين معنا كه اگر كسى بخواهد با تشيع و تسنن به معناى دقيق آن آشنا شود، و به خصوص تطور مذهبى سنى را بشناسد، اين كتاب مى تواند اطلاعات بسيار مفيدى را در اختيار او بگذارد. اگر فرصتى دست دهد، لازم است تا ضمن يك مقاله، مرورى بر اين كتاب شده، و نكات برجسته آن ارائه شود. اين كتاب در بيروت چاپ شد و بعدها، طى ساليانى مرحوم آيت الله روحانى در پى بازنويسى اين كتاب بودند كه بحمدالله در اين سال اخير موفق به اين كار شدند و كتاب ياد شده اكنون آماده نشر است. آخرين بارى كه خدمتشان رسيدم، از كتاب سراغ گرفتم. در حالى كه سخت رنجور و بيمار بودند، كتاب را آوردند و نشان دادند كه يك فصل آن برجاى مانده كه به فرموده آقازاده محترم ايشان، خوشبختانه آن را هم تمام كردند.

طى سال ها رفت و آمد بنده نزد ايشان، هر بار كه مطلبى درباره يكى از فرقه ها پرسش مى كردم، با پاسخ هاى نوى آشنا مى شدم كه ناشى از دقت نظر ايشان بود. اين مسأله ناشى از نكته سنجى ايشان بود كه در بسيارى از مباحث آن داشتند. مرحوم آيت الله روحانى، به دليل اشتغال به كارهاى مردمى، آن چنان كه همه شاهد بودند، كمتر فرصت مطالعه داشتند؛ اما همين مقدار كه مى خواندند، درست مى فهميدند. به عكس كسانى كه زياد مى خوانند و حتى مى نويسند، اما قدرت دريافت نكات دقيق را ندارند.

جداى از بحث فرق و مذاهب كه ايشان در آن تخصص داشت، آشنايى ايشان با قرآن بسيار قابل توجه بود. بنده شايد شش يا هفت سال جلسات تفسير را در ماه مبارك رمضان شركت مى كردم. البته اين جلسات هفته اى دو بار در غير رمضان هم بود، اما در ماه رمضان، هر شب منهاى شب هاى قدر جلسه به مدت يك ساعت و نيم ادامه داشت. در اين سال ها شاهد بودم كه دو نفر در اين جلسات بيش از همه مطلب براى گفتن داشتند؛ گرچه همه عزيز بودند و اظهار نظر مى كردند. نخست آيت الله روحانى بود كه اساساً مدير علمى جلسه و آغاز كننده بحث بود. يعنى آيه را مى خواند و نظرش را بيان مى كرد و در ادامه ديگران نظرشان را مطرح مى كردند. نفر دوم هم مرحوم آيت الله آذرى بود كه فراوان سخن مى گفت و آنچه در صحبت هاى ايشان جالب بود، استشهادات قرآنى بود. گو اين كه بسيارى از قرآن را ـ و شايد همه آن راـ در حفظ داشت و مهم آن بود كه در همان لحظه، شواهد نزديك به آيه را كه به اصطلاح تفسير قرآن با قرآن مى گويند، مى خواند. در ميان مباحثى كه مطرح مى شد، مرحوم آيت الله روحانى، نكات ناب و تازه اى مطرح مى كرد و از اين جهت ممتاز بود. همه شاهد بودند، مطالبى كه ايشان در باره آيات مورد بحث مطرح مى كرد، ساده، رقيق و در عين حال لطيف و كاملاً عرفى بود. يعنى به هيچ روى قصد تحميل مطلبى را بر آيه نداشت. قرآن را نه با فلسفه و عرفان و ادبيات، بلكه با فهم عرفى و البته در چهارچوب زبان عربى و لغت مى فهميد. به طور معمول، صاحب خانه، چندين كتاب تفسير و لغت مى آورد و افراد با نگاه به آنها مسائلى را مطرح مى كردند. نخست كه مرحوم آيت الله روحانى مطلبى را طرح مى كرد، با اعتراض همه مواجه مى شد، اما بارها و بارها شاهد بودم كه در نهايت همان سخن پذيرفته مى شد. سال هاى اول كه آقاى مرتضى هم شركت مى كرد، وقتى در لغت عربى مشكلى پيش مى آمد، آقاى مرتضى اظهار نظر مى كرد، اما مرحوم آقاى روحانى به شوخى مى فرمود: عربىِ شما با فارسى خلط شده و قابل استناد نيست!

در اين جلسه كه تاكنون هم ادامه دارد، افراد زيادى شركت مى كردند. برخى چند شب مى آمدند و برخى همه شب ها. اما اركان اصلى جلسه حضرات آيات مرحوم روحانى، احمدى و آذرى و حضرت آيت الله مير محمدى بودند كه معمولا غيبت نداشتند. جلسه هر شب در منزل يكى از آقايان بود و گاه نيز نوبت به حقير مى رسيد. برخى از افرادى كه شركت مى كردند عبارت بودند از آيت الله آقا سيد على آقا محقق داماد، حضرت آيت الله معرفت ـ كه در اين اواخر كمتر شركت مى كرد ـ حجج اسلام فرجى، ديباجى، احمدى اصفهانى و شمارى ديگر.

در اين جلسات به جز بحث هاى علمى، مسائل مختلفى مطرح مى شد و البته به ندرت، بحث سياسى در مى گرفت. شوخى ها نيز فراوان بود. مرحوم آيت الله احمدى خوش خنده بودند؛ اما خودشان كمتر مزاح مى كردند؛ همه اش گوششان به آيت الله روحانى بود تا طنزى بگويند و ايشان بخندند. گاه شوخى هاى قديمى را به ياد ايشان مى آوردند: آقاى روحانى قصه حمام را بگو. آن وقت آقاى روحانى مى فرمود: قديم ترها كه خزينه در حمام ها بود، كسانى كه شاش بند مى شدند، براى درمان، صبح زود به حمام رفته، داخل خزينه كه آبش خيلى گرم و تازه بود، مى شدند. گرمى آب سبب مى شد تا مجراى ادرار آنها باز شود. اول كه وارد حمام مى شد، چقدر عبوس و گرفته بود، و يك مرتبه در خزينه مى ديدى كه گل از گلش شكفته شده و خنده بر لبانش نقش بست، يعنى كه بله در آب خزينه...آن وقت آقاى احمدى بود كه مى خنديد. اما خودشان را نديدم كه طنزى نقل كنند. آقاى روحانى در نقل طنز هم تخصصى ويژه داشتند و از سر ذوق و نياز طنزى را مطرح مى كردند؛ يعنى درست سرجاى خودش و براى حل يك نكته.

يكى از نكات جالبى كه در اين جلسات بود، آن كه هر شب پنجشنبه كه شب روضه آقاى روحانى بود، جلسه تفسير در منزل ايشان برگزار مى شد. ابتدا روضه مختصرى بود و سپس جلسه آغاز مى شد. هميشه اين اتاق پر بود و افرادى كه دير مى آمدند با زحمت جايى پيدا مى كردند. گرچه نديديم هيچ زمانى كسى وسط اتاق مستطيل شكل بيرونىِ ايشان بنشيند. بالاخره هر كسى جايى پيدا مى كرد، آن هم درست وقتى كه هيچ كس فكر نمى كرد جايى براى فرد تازه وارد باشد. تمام اينها و اين همه رفت و آمد كه در منزل ايشان بود، سبب نشد كه آيت الله روحانى حتى به بهانه رفع نياز مراجعين، دست به توسعه خانه اش بزند، چيزى كه همه شاهد بودند. نكته جالب آن بود كه وقتى ميوه آورده مى شد، تقريباً ارزان ترين نوع ميوه جلو افراد گذاشته مى شد و هميشه يكى از آقايان ايراد مى گرفت كه: آقاى روحانى اينها چيست كه مى آورى؛ ميوه بهتر پيدا نكردى! اما حتى يك بار در آيت الله اثر نكرد و ايشان همواره از همان ميوه ها، و گاه پرتقال هاى بسيار كوچك براى ميهمانان مى آورد.

براى ميهمانانى نيز كه سر ظهر مى رسيدند، هميشه غذاى مختصر يعنى يك كاسه آبگوشت فراهم بود، نه بيشتر. كسانى تصور مى كنند كه حتماً بايد ميهمانى ها پر زرق و برق باشد؛ اما مرحوم آيت الله روحانى با همين سادگى زندگى را مى گذرانيد و فريب استدلال هاى عجيب و غريب افراد را كه بايد دستى به خانه كشيد و به خاطر مراجعين چنين و چنان كرد، نمى خورد. خانه قديمى ايشان در محله سلطان محمد شريف، شايد صد سال عمر داشت و ايشان تنها كارى كه براى اين خانه كرد، ساختن حمام كوچكى در گوشه آن بود. هر از چند سالى هم رنگى نه چندان جدى بر در و ديوار بيرونى مى كشيد.

براى ايشان تفاوتى نمى كرد كه چه كسى به خانه ايشان آمده است؛ با حوصله از اندرونى بالا آمده، دالان را پشت سر مى گذاشت، درِ چوبى قديمى بيرونى را باز كرده وارد مى شد و با خنده مليح خود كه در عين حال جديت و نفوذ كلام پشت آن بود، طرف را تحويل مى گرفت. اگر از قبل در بيرونى نشسته بودند، تكيه كلام ايشان به شوخى در وقت ورود به اتاق اين بود: اجازه بدهيد براى شما تواضع كنم! بعد هم سراغ كارها را مى گرفت و احوال پرسى مى كرد. اين اواخر كه بنده بحثى را تحت عنوان «تسنن دوازده امامى» مطرح كرده بودم، آن هم براى شرح حال كسانى كه در تاريخ گاه سنى و گاه شيعى معرفى شده اند، همه اش سراغ شواهد تازه را مى گرفت و اين كه از تسنن دوازده امامى چه خبر؟ در ميان تمام كارهايى كه با مردم عادى داشتند، حضور امثال بنده، تنوعى براى ايشان بود كه به سراغ مباحث علمى گذشته شان بروند. در عين حال ما را هم رها نمى كردند؛ سال هايى كه تنها با يك شهريه مختصر مى ساختيم و اندكى پول از تبليغ يا كلاس درس داشتيم و هميشه هشتمان گرو نه بود، تنها ياور ما مرحوم آيت الله روحانى بود كه بدون آن كه كسى خبردار شود، حتى پاسدارى كه هميشه آن جا نشسته بود، به ما كمك مى كرد. كافى بود اشاره كنيم كه فلان طلبه مشكل دارد، هر چه كه در توان داشت، كمك مى كرد. هر روز خيل افراد بى بضاعت بود كه براى كمك يا وام مى آمدند و ايشان نامه اى به صندوق ذخيره علوى مى نوشتند تا نيازشان برطرف شود.

هر كسى كه با آيت الله روحانى سر و كار داشت، مى دانست كه ايشان و دوستانشان بيش از هر چيز به كارهاى مردمى علاقه مند بودند، در ميان اعضاى صندوق ذخيره علوى، هم ايشان و هم مرحوم آقاى احمدى و هم حضرت آيت الله حاج سيد على آقا محقق سخت مشغول خدمات مردمى بودند، اما آقاى روحانى وقت بيشترى براى اين كار مى گذاشت. بارها به ايشان عرض كردم آقا چرا شما همه وقت خود را صرف رفت و آمد زن ها و مردها مى كنيد و ساعت ها وقت خود را به شنيدن درد دل آنها مى گذارنيد؟ شما مى توانيد كتابى، مقاله اى، مطلبى تحقيقى بنويسيد. ايشان مى فرمود: شما متوجه نيستيد، آنچه به درد آخرت من مى خورد همين است كه بين دو نفر را آشتى بدهم، عقدى بخوانم، و پاسخ مستمندى را بدهم.

البته به علت علاقه اى كه به علم داشت، طى بيست سالى كه بنده شاهد بودم، هر روز ساعت 9 يا03/9 به دفتر انتشارات اسلامى مى رفت تا كار احاديث اهل بيت عليهم السّلام در كتب اهل سنت را دنبال كند و بعد براى مباحثه به منزل آيت الله شبيرى مى رفت.

آرى، با همه علاقه، تمام عصر و شب را به مردم اختصاص مى داد. ايشان مى فرمود: من آخوند محل هستم و بايد براى مردم وقت بگذارم. هر وقت در خانه بود، درِ خانه اش به روى مردم باز بود و يك استكان چاى داغ آماده. خاطرم هست وقتى صحبت از برگزارى كنگره شيخ مفيد شد و ايشان پرسيد: چقدر مخارج دارد؟ و پاسخ شنيد كه چندين ميليون تومان؛ ديدم كه ايشان به فكر فرو رفت. بلافاصله حدس زدم در چه انديشه اى است. عرض كردم: آقاى روحانى در اين فكر است كه با اين پول، جواب چند زن و مرد فقير را كه هر روز به درِ خانه ايشان مراجعه مى كردند، مى تواند بدهد. و واقعاً چيزى غير از اين نبود.

مع الاسف، در اين رفت و آمدها، بيش از همه، افراد نيازمند بودند كه به ايشان مراجعه مى كردند؛ اما طلاب قدر ايشان را نمى دانستند. من هميشه گفته ام كه گاه هفت جلد كتاب در باب يك موضوع به اندازه يك مقاله نمى ارزد. اكنون مى گويم گاه يك كلمه استادِ متخصصِ در يك موضوع كه حاصل عمرى تلاش است، بيش از چندين مجلد كتاب كه تلنبار از نقل قول هاى مفصل، گاه با ذكر مأخذ و گاه بى ذكر مأخذ، ارزش دارد. استاد از آن جماعت بود. در اين ميان، تنها معدودى از دانش وى آن هم به طور محدود استفاده كردند. تا آن جا كه مى دانم قدرى بنده و قدرى هم دوست دانشمندم جناب آقاى سيد على ميرشريفى استفاده هايى از ايشان برديم. آقاى قرائتى هم در اين سال هاى اخير براى كار تفسير مكرر از ايشان استفاده مى كرد. حقيقت آن است كه استادِ ما سيد جعفر مرتضى نيز از كسانى بود كه از اشارات كوتاه آقاى روحانى، فراوان نكته آموخته بود؛ گرچه خودْ استادى محقق و شايسته بود و هست كه به خاطر سكونت چند ساله اش در ايران حق بزرگى بر گردن حوزه علميه به خصوص بر گردن افرادى مانند بنده دارد. خداوند ان شاء الله ايشان را براى اسلام و مسلمين نگه دارد.

اما درباره كار احاديث اهل بيت عليهم السّلام هم بايد عرض كنم كه اين كار بزرگى بود كه البته طرح اوليـه اش گويـا از آنِ آيـت الله واعظ زاده بود، اما اين كه چقدر كار كرده بود، نمى دانـم. مهم اين بود كه مرحومان آقايان احمدى و روحانى كار را به صورت جدى شروع كردند. يك سال يا كمتر هم آقاى سيد جعفر مرتضى مى آمد و همكارى مى كرد. شايد همين مقدار بنده هم مى رفتم و در ترتيب احاديث كمك مى كردم.

كار مردانه اى بود. در طى اين سال ها كار روايات فقهى را اختصاصاً آقاى روحانى انجام مى داد؛ اما وقتى قرار شد به چاپ برسد، ايشان اسم آقاى احمدى را هم روى كتاب گذاشتند و اين مربوط به بعد از رحلت آيت الله احمدى بود؛ چيزى كه از صفحه نخست كتاب كه ورقه اى روى اسم آقاى روحانى چسبانده و در آن نام هر دو نفر را نوشته اند، واضح است .

در سال 1367 بود كه احساس كردم بايد يك مصاحبه مفصل با ايشان بكنم. سال ها بود كه از نزديك ايشان را مى شناختم. تن به مصاحبه نمى داد؛ بالأخره آن قدر اصرار كردم تا پذيرفت. خوشبختانه اين مصاحبه انجام شد و به همت دوست عزيزم جناب آقاى سيد باقر خسرو شاهى در مجله نور علم (شماره 29) به چاپ رسيد. در آن جا آنچه كه مورد نظرم بود، از ايشان پرسيدم و فكر مى كنم براى شرح ديدگاه هاى ايشان چيز مناسبى بود. توضيحاتى هم درباره كار احاديث در آن جا آمده است .

مرحوم آيت الله روحانى انسانى وارسته بود و شخصيتى شايسته براى هر نوع ستايش. انسانيت و معقوليت و عرفيت در وجودش موج مى زد. نه ايشان بلكه دوست صميمى اش مرحوم آيت الله احمدى هم كه خدا مقدر فرموده بود تا در فاصله اى كوتاه به هم بپيوندند، هر دو از چهره هاى نادر حوزوى ،مردمى، دانشى و در عين حال سياسى و اهل زهد و تقوا بودند. انسان هاى معتدل كه هيچ گاه فريب موقعيتشان را نخورده و فريفته علم و دانششان نشدند. در عين حال، مصلحت انقلاب را كاملاً در نظر داشته و اهل شذوذات و هو و جنجال نبودند. آيت الله روحانى چنان به امام علاقه مند بود و با عظمت از ايشان ياد مى كرد كه حتى اگر يك جمله در اين باره مى گفت در تمام وجود من اثر مى كرد. گاهى مى فرمود: هنوز قدر اين مرد شناخته نشده است؛ چه كرد؛ چگونه اسلام را در دنيا زنده كرد و چه تحولى به وجود آورد. اگر آقاى روحانى را كنار مشتى مدعى بگذاريم كه هر كدام فرياد أنا رجلٌ سر مى دادند [مى دهند] و خودخواهى هاشان و ادعاهاى عجيب و غريبشان به نام استدلال علمى و فقهى مانع از تعظيم و تكريمشان نسبت به امام مى شد، مى توانيم قدر امثال آيت الله روحانى را دريابيم. ايشان نه منزوى بود و نه متكبر و نه مدعى جاه و مقام. علم و دانشش را داشت؛ فقه را به خوبى مى شناخت؛ نسبت به نوع مسائل فقهى حضور ذهن داشت، حلاّل مشكلات مردم بود و در عين حال، در سياست آن مقدارى كه لازم مى ديد وارد مى شد و بدون آن كه اظهار كسلى كرده و خسته شود و به بهانه هاى كوچكى از حضور در جلسات جامعه مدرسين خوددارى كند، تا آخرين روزهايى كه قادر بود در اين جلسات شركت مى كرد و اين را فقط و فقط از روى وظيفه انجام مى داد و از هيچ كس انتظارى نداشت.

والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يُبْعَثُ حيّاً

26/9/1379 مطابق با بيستم رمضان المبارك 1421

/ 25