فواتـح سـور [1] - عالم ربانی یادنامه آیت الله سید مهدی روحانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عالم ربانی یادنامه آیت الله سید مهدی روحانی - نسخه متنی

کانون نویسندگان فضلای قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فواتـح سـور [1]

آيت الله حاج سيد مهدى روحانى قدّس سرّه

اول 29 سوره از سور قرآن مجيد به حروفى مانند «الم» و «حم» ابتدا شده است كه آنها را «فواتح سور» و «حروف مقطعه» مى نامند.

در تفسير و بيان مراد از آنها اختلافات زيادى است كه همان كثرت اختلاف، بيشتر سبب تشويش و انحراف اذهان از معناى ساده آنها گرديده و در نظر اين حروف را در هاله اى از ابهام و رمز قرار داده است.

شيخ ابوجعفر طوسى در تبيان [2] چهارده قول، طبرسى ده قول و فخررازى 21 قول از مفسرين نقل كرده اند. سيوطى از قاضى ابوبكر بن العربى نقل مى كند كه گفته است:

من در معناى فواتح سور بيست قول و بيشتر به دست آورده ام و كسى را نشناختم كه از روى دليل و علم حكمى كرده و به كلام معقولى پى برده باشد. و عقيده من بر آن است كه اگر عرب براى اين حروف معناى متداولى نمى فهميدند، اولين كس آنها بودند كه بر پيغمبرصلّى الله عليه و آله و سلّم اعتراض مى كردند؛ چه آن كه آن حضرت «حم فصّلت» و «ص» و غير اينها را برعرب تلاوت كرد و اعتراضى نكرده اند؛ بلكه به فصاحت و بلاغت آن تصريح كرده و تسليم شدند، در حالى كه مشتاق و حريص بودند كه خطا و لغزشى در قرآن ببينند. اين خود دليل است كه اين يك امر متداول و معروفى كه جاى اعتراض نداشته در آن عصر بوده است.

نكته اى را كه قاضى ابن العربى تذكر داده به نظر صحيح مى رسد، گرچه او هم به علت كثرت اختلاف باز نتوانسته نظر قاطعى ابراز كند و آن امر متداول و معروف را كه به آن اشاره نموده است به دست آورد.

يكى از آرايى كه در فواتح سور گفته شده آن است كه حروف مقطعه براى بيان اين مطلب آمده كه كتاب خدا (قرآن) هم از همين حروف و امثال آن تركيب شده است و اين سبك بيان براى مبالغه در وانمود كردن عجز بشر از آوردن مانند قرآن بسيار بجا و زيبنده است.

همين معنا از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت شده[3] و ابو مسلم اصفهانى [4] و مبرّد و جمع عظيمى از محققين اين معنا را اختيار كرده اند [5] و اين قول با كلامى كه از قاضى ابن العربى نقل شد مناسبت كاملى دارد. و ما مى توانيم به دلائل متعددى از خود قرآن مجيد اين معنا را استفاده كنيم:

1.الر* تلك آيات الكتاب المبين* إنّا انزلناه قرآنا عربياً لعلّكم تعقلون (سوره يوسف). توجه داشته باشيد كه پس از ذكر «الر» مى فرمايد: «اين است آيات كتاب آشكار و واضح». راستى اگر از اين حرف (الف و لام و راء) معناى رمزى و معمايى مراد بود؛ بسيار نامتناسب بود كه پس از ذكر رمز بلافاصله بگويد: اين است آيات كتاب واضح و آشكار! و به اين هم اكتفا نكرده، بلكه آشكار بودن آن را تأكيد كرده و بگويد:«ما اين كتاب را به صورت قرائت و زبان عربى نازل كرديم، شايد شما بفهميد».

2. و باز قابل توجه اين است كه در شش سوره ديگر هم (حجر، شعراء، نمل، قصص، زخرف، دخان) پس از ذكر فواتح سور بلافاصله در آيه متصل به آنها به واضح بودن كتاب اشاره شده است و در سوره هود و حم فصلت با كلمه «فصلت» در همين معنا ياد شده.

3. حم عسق * كذلك يوحى إليك و إلى الذين من قبلك الله العزيز الحكيم پس از ذكر حم عسق فرموده است: «اين چنين (به مثل اين حروف: ح، م، ع، س، ق) خداى عزيز حكيم به تو و انبياى قبل از تو وحى مى كند» و نيز از همين جا استفاده مى شود كه وحى به طور القاى كلمات و جملات است.

با مراجعه به موارد استعمال كلمه «كذلك» در قرآن مجيد اين مطلب استفاده مى شود كه بايد قبل از آن كلام و يا جمله اى گذشته باشد و مشارإليه و يا مشبّه به آن بايد سابقه اى داشته باشد، تا استعمال آن صحيح باشد. بنابراين، بايد «كذلك» را به «اين چنين» با اشاره به حروف سابق در اين جا معنا كنيم. و اگر باعث تطويل نمى شد، موارد زيادى از استعمالات آن را ذكر مى كرديم. از اين جهت زحمت را به عهده خوانندگان گذاشته كه به كمك كشف الآيات به موارد آن مراجعه فرمايند.

4. در هشت سوره (يونس، يوسف، رعد، حجر، شعراء، نمل، قصص، لقمان) پس از ذكر فواتح، اين عبارت موجود است: تلك آيات الكتاب... و كلمه تلك بايد اشاره به چيزى باشد؛ و در اين موارد هم به جز حروف مقطعه چيزى ذكر نشده و نمى توان مشارإليه را «آيات الكتاب» گرفت؛ زيرا در صورتى مى توان اسم اشاره را اشاره به متأخر گرفت كه كلمه متأخر با الف و لام باشد و به اصطلاح بدل يا عطف بيان براى اسم اشاره باشد، مانند« تلك الرسل»، «و ذلك الكتاب» و در اين هشت مورد «آيات الكتاب» خبر اسم اشاره است، نه بدل و يا عطف بيان.

ناگفته نماند كه چون اكثر مفسرين «حروف مقطّعه» را جزء آيات قرآن ندانسته اند و آنها را با ساير آيات مربوط نمى دانند، از طرفى مجبور بوده اند لفظ «تلك» را اشاره به آياتى معهود بدانند، براى تفسير اين آيه نظريات گوناگونى دارند:

عده اى مى گويند: چون در تورات بشارتِ آمدن آيات داده شده است، «تلك» اشاره به آن آيات مى باشد.

گروهى ديگر معتقدند كه آيات اين سوره ها هر چند بعد از لفظ «تلك» قـرار دارد، ولى چون در معرض ذكر و قرائت است، اين اشاره شده است.

جمعى ديگر مى گويند: يك كلمه در تقدير بوده و بايد آيه را اين طور تفسير كرد: «تلك الايات آيات الكتاب».

بعضى ديگر از مفسرين قبول كرده اند كه لفظ «تلك» بايد اشاره به گذشته باشد و در نتيجه آن را اشاره به همين حروف مقطّعه دانسته اند، ولى ملتزم شده اند كه حروف مذكور اسم سوره است. مثلا در سوره يوسف گفته اند: «الر»، يعنى سوره يوسف و در نتيجه «تلك آيات الكتاب» يعنى اين سوره يوسف آيات كتاب است.[6]

خواننده گرامى مى داند كه همه اين توجيهات بعيد و دور از ظاهر كلام است.

5. در 22 سوره از 29 سوره، پس از ذكر حروف نامبرده، صحبت از كتاب و نزول كتاب به ميان آمده است، در هفت سوره ديگر هم اكثر صحبتى از قرآن شده يا با قرائنى اين اشاره مشهود است و حتى مى توان گفت در مواردى كه با صراحت از كتاب يا قرآن نام برده نشده «ايجاز به حذف» كه يكى از صنايع بديع مى باشد، به كار رفته است و نمى توان تمام اين مسائل و الفاظ را اتفاقى دانست.

در پايان اين بحث بايد به روايتى كه بدون سند (مرسل) در تبيان شيخ ذكر شده اشاره كنيم: در اين حديث اين حروف را از متشابهات، يعنى آياتى كه تاويلش را جز خدا نمى داند، دانسته اند. در مجمع البيان هم شبيه اين معنا را به ائمه شيعه عليهم السّلام نسبت داده است.

ما تا آن جا كه در پاره اى مدارك شيعه جست و جو كرديم چنين روايتى به دست نيامد، بلكه روايات معارضى هم داشته و نقل شده است.

1. اين مقاله ابتدا در مجله مكتب اسلام (س 1، ش 9، 1338) چاپ شده است. شايان ذكر است كه حضرت آيت الله روحانى در حاشيه تفسير جوامع الجامع خود (ابتداى سوره شورى) نيز حاشيه مفصلى درباره فواتح سور دارند كه مخطوط است.

2.تبيان، طبع اول، ج 1، ص 17و 18.

3.تفسير برهان، ج 1، ص، 34؛بحارالانوار، ج 19، ص 92.

4. تبيان، ج 1، ص 18.

5.تفسير فخررازى، ج 1، ص 156.

6. تبيان، ج 2، ص 82 و 358.

/ 25